10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Dominhyun انتشار: 3 سال پیش 27 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
شاید باورت نشه ولی یه لایک کوچیک خیلی خوشحالم میکنه پس لایک کن. ممنون :)
اول بالا رو بخون لطفا :))))
رونیا: خب! چه کردی؟
یک نفس عمیق کشیدم:خب....راستش....
مایا پرید وسط حرفم: تمام اتفاقات امروز صاف گذاشت کف دست آسنا!
_:|
چیه+
داشتم زمینه چینی میکردم.گل!_
رونیا: خیله خب همینو کم داشتیم که آسنا بدونه ما زود با هم دعوا میکنیم.
گفتم: بیا شمارش افتاده سیو کنیم که دیگه سوتی ندیم
_کلی شماره داره
+واقعا؟ هیچی دیگه به فنا رفتیم. از این به بعد حواسمون رو هم بیشتر جمع کنیم
_ سیمکارتا رو بریزیم دور. نظر؟
مایا: یه سوال؟ شماره آروشا رو از کجا اورده؟
*سکوت*
هیچکس هیچ جوابی نداشت.
آوینا:امممممم! شاید گوشی رونیا رو هک کرده و فهمیده.
رونیا یه نگاهی به آوینا انداخت و یه نگاهی به گوشیش. بعد پرتش کرد سمت دیوار. انقدر محکم زد که هم گوشی شکست هم رو دیوار رد افتاد.
_ این فقط یه احتمال بود!
+نه حکره
گفتم: هیچی دیگه حتما تا الان گوشی های ما هم به فنا رفته
+ گوشی تو اره ولی گوشی آوینا و مایا نه
_ چرا؟
+ وقتی زنگ میزنه دیگه راحت میتونه حک کنه
*کمی فکر کرد*
+آوینا،مایا! همین الان سیمکارتای گوشیتون رو در بیارید.آروشا گوشیتو یه لحظه بده ببینم.
_*گوشیمو دادم بهش* خدا رحم کنه
+ یه چیزی بهت بگم؟
_چی؟
+ برات یکی دیگه میخرم
گوشی منم زد به دیوار
_*چند لحظه با تعجب نگاش کردم* ناموسا اینقد زور داشتی ؟؟
+ مهم نیست. هعی! میخواستم بگم بریم لب ساحل ولی آسنا هر لحظه داره محدود ترمون میکنه.
مایا: چه ربطی داره الانم میتونیم بریم
آوینا: آره بریم من ذهنم بدجور آشفتس
رونیا: اوکی شما برید
من: واع یعنی نمیای0_0
رونیا: احتمال میدم آسنا بیاد اینجا برای همین میمونم
_ اوکی منم میمونم. بعید میدونم اگه بخواد بیاد تنها بیاد
مایا: منم میمونم
_نه شما برید
_خب اگه بخواد با چند نفر بیاد چی؟
_ من محض احتیاط وایمیستم حتما که نمیاد
_ مشکلی ندارید؟
_ راحت باش
_ اصلا برای غروب میریم
اینجوری بهتره
رونیا:*شونه بالا انداخت* هرجور مایلید
و رفت تو اتاقش
منم رفتم تو اتاقم
بعد از ظهر بود.
مایا و آوینا میخواستن برن
رونیا: میشه گوشیاتونو یه لحظه بدید
گوشیاشونو برداشتنو دادن به رونیا
رونیا هم دوتا سیمکارت از تو جیبش در اورد و گذاشت تو گوشی مایا و آوینا
_ مایا میشه گوشیت دستم بمونه
_ باشه
گوشی آوینارو داد بهش
شماره رو تو گوشیت سیو کردم حواست باشه تا زنگ زدم سریع جواب بدی.
باشه
گفتم: دوتا سیمکارت رو از کجا اوردی؟
_ ظهر رفتم خریدم
_ اوکی
*بچه ها رفتن*
نشستم رو مبل کنار رونیا
_رونیا
_جانم
_میگم بهتر نیست برگردیم؟
_ نه
_ چرا؟
_ ماشین خرابه
_ نه بابا
_ به مولا
_ تو فک میکنی آسنا بیاد؟
_ بعید نیست
سکوت*
تلویزیونو روشن کردم و همین طوری که نگاش میکردم غرق افکارم شدم
نزدیکای نیم ساعت بعد صدای باز شدن در اومد
گفتم: اومدن؟ هنوز خیلی زوده
رونیا اومد پیشم. صورتش داد میزد که استرس داره. گوشی مایارو داد بهم
گفت: آسناس.برو تو اتاق به آوینا زنگ بزن بگو سریع بیاد. هیچ حرفی هم نزن.
منم هول شدم. بدو بدو کردم به سمت اتاقمو درو باز کردم همین که رفتم تو اتاق در خونه باز شد .
شانس اوردم که اتاقم خیلی تو دید نبود.
درو برای اینکه صدا نکنه نبستم فوری رفتم تو حموم و به آوینا زنگ زدم ولی اصلا جواب نمیداد.
از طبقه پایین صدا میومد.
_ ببخشید اومدم خونت. اوپس ساری گلم خودت کلید خونتو بهم دادی.
_ زبون نریز. تنهایی؟
_آره
_فقط دو نفر رفتن بیرون که
_ سه نفریم
_واقعا؟
حرفش حالت طعنه بود.
_آره
یکم مکث کرد*
_ منو آروشا و آوینا
_ پس مایا چی؟
_ نیومد
_ دروغ گو من مایا رو در حالی که رفت بیرون دیدم.
_ اشتباه دیدی مایا نیومد
_ فقط مایا بینتون چادریه.
همه جا رو بگرد.
بد جوری استرس داشتم
چند لحظه بعد صدای پا از تو اتاق اومد و رفت.
چند تا پچ پچ شنیدم
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
داستانت عالیه
خیلی ممنون