
سلام سلام دوست جونا اینم پارت بعد تقدیم به شما
از زبان مرینت : از خواب بیدار شدم دیدم هنوز تو بغل آدرینم و اون خوابه دیدم داره بیدار میشه الکی خودمو زدم به خواب ببینم چی کار میکنه از زبان آدرین : از خواب بیدار شدم دیدم مرینت هنوز خوابه گفتم مگه خوشگل تر از تو تو دنیا هست حاضرم بمیرم ولی تو رو از دست ندم و آروم لپشو 😘 کردم گفتم پرنسس من بیدار شو مرینت : از حرف های آدرین فهمیدم واقعا با تمام وجودش منو دوست داره که لپمو 😘 کرد گفت بیدارشم منم مثلا بیدار شدم گفتم سلام عشقم گفت صبح بخیر مای لیدی دیشب خوب خوابیدی ؟ گفتم اره عالی بود رفتیم لباسامون رو عوض کردیم که من گفتم عزیزم بریم صبحونه بخوریم گفت هر چی پرنسس من بگه با هم رفتیم صبحونه درست کردیم که آدرینا و مارین هم بیدار شدن و اومدن پیش داشتیم صبحونه میخوردیم که آدرینا گفت بچه ها موافقین امروز بریم تو شهر و با شهر اشنا بشیم همه موافقت کردیم و با آدرین رفتیم تو اتاق لباس پوشیدیم اومدیم پایین رفتیم سمت مجسمه آزادی و کلی جاهای دیگه تو شهر وقتی برگشتیم چون شام هم بیرون خورده بودیم همه رفتیم یک راست تو اتاق و خوابیدیم
( خب بچه ها برای این که داستان جذاب بشه بریم به ۳ دیگه که مرینت و آدرین و مارین و آدرینا میرن به به دانشگاه ) از زبان آدرین : از خواب بیدار شدم دیدم که ساعت ۷ هست قلبم اومد تو دهنم چون داشت دیر میشد به مرینت گفتم عشقم بیدار شو دانشگاه دیر می شه دیدم آروم چشم های خوشگلشو باز کرد و گفت صبح بخیر عزیزم دیگه طاقت نیاوردم آروم صورتمو بردم نزدیک صورت مرینت گفتم با اجازه بانوی من و ب.و.س.ی.د.م.ش اونم همراهیم کرد بعد ۵ دقیقه از هم جدا شدیم که جدا شدیم مرینت گفت چیشد یهو که این کارو کردی گفتم وقتی چشم هاتو دیدم که انقدر خوشگلا دیگه نتونستم طاقت بیارم مرینت ای پیشی شیطون گفتم پرنسس دانشگاه دیر می شه گفت باشه بیا بریم مارین و آدرینا رو هم بیدار کنیم رفتیم آروم تو اتاقشون دیدیم که تو بغل هم دارن تو مبایل فیلم می بینن که ما گفتیم بچه ها ۱۰ دقیقه دیگه کلاس شروع می شه شما دارین فیلم نگاه میکنین که گفتن مگه ساعت چنده گفتم خودتون نگاه کنید وقتی ساعت رو دیدن مثل کانگرو از جاشون پریدن از زبان راوی مورد علاقتون : خلاصه همه حاضر شدن رفتن دانشگاه ( آدرین : اخه راوی خل چرا دانشگاه رو آوردی تو داستان من : با من درست حرف بزن نکنه دوست داری مرینت رو از دست بدی آدرین : نه غلط کردم تو رو خدا مرینت رو ازم نگیر من : آفرین پسر خوب بریم ادامه داستان ) از زبان آدرین : رسیدیم مدرسه به محض ورود همه اومدن دورمون و از مون کلی امضا گرفتن و گفتن شما تنها زوج این دانشگاه هستین ( مارین و آدرینا هنوز نامزد نکردن ) داشتیم میرفتیم تو کلاس که یک پسر که اصلا ازش خوشم نمیومد اومد جلو و گفت من جک گروندلی هستم و دست مرینت رو ب.و.س.ی.د و گفت از آشناییتون خوشبختم خانم زیبا مرینت بلا فاصله دستشو از تو دست جک بیرون کشید من گفتم اقای گروندلی لطفا حد خودتون رو بشناسید جک گفت مگه شما چیکاره ایشون هستید تا اومدم جواب بدم مرینت گفت ایشون نامزد من هستم و دستم گشید و برد تو کلاس
از زبان مرینت : دیدم آدرین عصبانی هست بردمش تو کلاس گفتم آروم باش عزیزم گفت باشه عزیزم گفتم ممنون عشقم و گونشو ب.و.س کردم نشستیم سر جاهامون تا معلم بیاد از زبان جک : اون دختره مرینت واقعا جذاب بود باید هر کاری کنم تا اونو مال خودم رفتم نزدیک دستشو ب.و.س.ی.د.م دستشو از تو دستم کشید ناراحت شدم و وقتی گفت آدرین نامزدش هست اعصابم خورد شد داشتم میرفتم تو کلاس که دیدم مرینت و آدرین همو بوسیدن دلم میخواست برم اون موقع آدرین رو نابود کنم از زبان آدرین : سر کلاس معلم گفت دانش آموز جدید داریم وقتی اومد تو کلاس اون ... 😨😰
خب لطفا تو کامنت ها بگید دانش آموز جدید کی بود
ممنون از اینکه خوندین ... یک چیزی رو بدونید که هرچی تعداد کامنت ها بیشتر باشه من بعدی رو خیلی زود تر میزارم
ناظر عزیز لطفا منتشرش کن 🌷🌷🌷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بـــــــود
هنوز نرفتم پارت بعد اما حدس میزنم دانش اموز جدیده تینا باهش
سلااااااام عالییییییییی بود و اینکه فکر میکنم دانش آموز جدید تینا بوده
ممنون ... پارت بعد میفهمی
اره تینا
اولین دوستم میشه خیلی زود بزاری اخه داستانت خیبی باحاله من تاحالا یه پسر ندیده بودم که علاقه به نوشتن داشته باشه 👌🏼👌🏼👌🏼👌🏼👌🏼👌🏼❤❤❤❤
ممنون دوست جون ... من این پارت ۳ روز پیش نوشتم ... تستچی خیلی دیر منتشرش کرد ... ولی باشه قول میدم پارت بعد رو زود تر بزارم
ممنون
می شه برای داستانم تبلیغ کنی دوست جون اخه خیلی کم بازید میخوره داستانم