10 اسلاید صحیح/غلط توسط: :))Lady انتشار: 3 سال پیش 73 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام ... ناظر عزیز لطفا بزارش رو صفحه ی اصلی، دوستان حمایت و کامنت میخواااااممم😐
بالا را بخونید😐☝🏻....
(Penny or Clarisa)
کل سالن همایش رو گشتیم...خبری ازشون نبود... تقریبا اون رد خ.و.ن.ی هم پاک شده بود و کار رو برامون سخت تر کرده بود....از طرفی هم موزه فضای بازی داشت و صدای ماشین پلیس و انبولانس ومردم شنیده میشد...عصبی تر شدم...نه نه نه! نباید پایانش این باشه!! ... _پس اینا کجا رفتن!! فقط گیرشون بیاریم...👿...پس از اون حرف براش خطو نشون کشیدم☆اگه سالم به دستمون نرسن همتون ا.ت.ی.ش. میزنم...😤 تو همون حین یکی از افراد به سمتمون با عجله داشت میومد...._خانم مانوبان....خانمممم!!...نگاهی بهش انداختم:چیشده؟...اون مرد نفس زنان لبزد:با اینکه همه ی کار کنان موزه توی موزه نیستن ولی ماشینی تو طبقه ی ششم پارکینگ در حال حرکته!!😳....اخمی کردم:چییی؟؟ اون ادامه داد:شاید افراد توی ماشین همونایی باشن که دنبالشونیم!!.....همه تو بهت و شک قرار گرفته بودن،اون پسرک هم روندن بلد بود؟؟😏... بدون صبر فریاد زدم:همگی باید بریم به سمت پارگینگ....میریم طبقه ی اول!! سریع ترررررر!!! =》این قسمت توی نتیجه ی پارت قبلی نصفه اومد...😐👊🏻
***(چند دقیقه قبل....)
(از زبان ویلیام)
دختر_اینجا...راه خروجیه...درواقع میرسیم به پارکینگ چند طبقه ی اینجا....بقیه نگاهی به هم کردن...سارا لبزد+ از کجا باید بدونیم که بهت اطمینان کنیم!! دختر که خواست راهش رو در پیش بگیره برگشت و ایستاد....لبزد_میتونید اعتماد کنید چون اگه غیر از این بود نمیومدم کمکتون!...اینکه عضو اونا شدم بخاطر تهدید به مرگ خانوادم بود....اون دختر خنده ای کرد،با اینکه ماسک داشت،چشمانش گویای لبخندش بود و ادامه داد:به هرحال...گذشته دیگه گذشته! ... +پس ..تکلیف خانوادت چی میشن؟... دختر که خواست راه رو در پیش بگیره دوباره ایستاد...کوک به سمت اونا برگشت_فعلا سوال و جواب هاتون رو بذارید برای موقعی که از اینجا رفتید بیرون...زمان داره میره...بعد از حرف کوک دیگه چیزی ،گفته نشد.........مدتی بعد به سمت انتها ی سالن رسیدیم ،با یک دری برخورد کردیم....دختر ادامه داد:اینجا به پارکینگ موزه ختم میشه...تنها راه فرار از این قسمت موزه اس..نیروهای جدی و مجهزین و تقریبا کل موزه در محاصره خودشون قرار دادن...میتونم به احتمال ۹۰ درصد بگم که اینجا نیومدن... بچه ها برای تفهیم سری تکون دادن و وارد پارکینگ شدن،وارد اسانسور شدیم...و دکمه رو اون دختر فشار داد ..
***
(Jk)
+معلوم هست دارین چیکار میکنین؟؟ کدومتون به سن قانونی رسیدین که میخواین ماشین برونید؟؟!...رو به سارا برگشتم:میدونی که...مجبوریم!!...سارا دوباره ادامه داد:اگه تصادف کنیم چیی!! اوضاع که وخیم تر میشه!!...در حالی که سعی میکردیم در ماشین رو باز کنیم کلافه به روش برگشتم...:فعلا چیزی نگو خب؟؟...با صدای اون دختر ناشناس نگاهم رو از سارا برداشتم:درش رو باز کردم...بیاین سوار شید!!...همگی بدون درنگی سوار ماشین شدیم.... لبزدم:من ماشینو میرونم...یه چیزایی از رانندگی دستگیرم میشه...پشت فرمون نشستم و ویلیام روی صندلی شاگرد و دخترها عقب...
نگاهی به جاسوییچی ی ماشین کردم و با پشت سر به پیشونیم زدم:اه خدا...کسی بلده اینو روشن کنه؟....
اون دختر از صندلی عقب پیاده شد و در رو باز کرد:هی پسر...بیا پایین من میرونم،بلدم روشنش کنم...اونا احتمال داره مخفیانه تو پارکینگ باشن،پس بهتره بری صندق عقب.....بقیه هم با سر تایید کردن ، و بدون اتلاف وقت به سمت صندق عقب رفتم که خوشبختانه درش باز بود....(اگه توی فیلما دیده باشین،ماشینی رو که سوییچ نداره رو با سیم هایی زیر فرمون ماشین هست استارت میزنن😐☝🏻)
(پرش زمانی...)
اون دختر درحالی که داشت رانندگی میکرد گفت:رسیدیم طبقه ی سوم پارکینگ...امیدوارم دیگه خطری تهدیدمون نکنه...بقیه از سر اسودگی نفسی بیرون دادن...هرچقدر که به پارکینگ طبقه ی اول نزدیک تر میشدیم صدای ماشین پلیس و انبولانس بیشتر شنیده میشد....ولی من احساس خوبی نداشتم....از خستگی زیاد...بدنم بی حس شده بود...هر از اگاهی از سر نگرانی نگاهی به توی ماشین مینداختم...ظاهرا سارا خوابش برده بود....اون بیشتر سختی کشیده بود مخصوصا با دست تیر خوردش...ویلیام داشت اطراف رومیپایید...دوباره نفسی حبس کردم و فوتش کردم...
***
(Sarah mom)
جمعیت زیادی از مردم جمع شده بودن.خیلی از والدین بچه ها منتظرشون بودن.....استرس نمیذاشت راحت نفس بکشم...گفتم_جناب سرهنگ...پس شماها چطوری میخواین بیارینشون بیرون😢...به گریه افتادم...ادامه دادم:خواهش میکنم دخترمو بیارید از اونجا بیرون...خواهش میکنم...یکی از پلیسای زن به طرف اومد :نگران نباشید خانم الن...اما افراد توی موزه مارو تهدید کردن!! عصبانی شدم و فریاد زدم:تهیدییییید؟؟ چه تهدیدی؟ اونا چطور جرات میکننن!!...لطفا یه کاری کنییییید!!!😤😤😢💔..سرم داشت گیج میرفت،دنیا داشت میچرخید...این چه زندگی ی نِ.ک.ب.ت باری بود....حتما از اون معلم شکایت میکنمممم🤬
اون زن ادامه داد:اگه هر کدوم از نیروهای ما وارد موزه بشه موزه رو مُ.ن.فَ.جِ.ر میکنن!! ما مجبوریم اهسته پیش بریم!...به طور کلی قاطی کرده بودم....سینا به طرفم اومد:ماماان!!...توحالت خوب نیس!! باید بری درمونگاه!!....نگاه بی رمقی بهش کردم با صدایی نسبتا بلند لب زدم:خواهرت...خواهرت اونجاس اگه مویی از سرش کم بشه .......بی حال اشاره ای به اون موزه ی نفرین شده کردم و بدون ادامه دادن حرفم افتادم زمین و بعد چیزی نفهمیدیم...
***
(Sarah)
چشمام رو باز کردم....توی ماشین بودیم...درحال حرکت بود...حرکتی به خودم دادم که با سوژش بازوم مواجه شدم و ناله ای سر دادم....ویلیام و اون دختر به سمت من نگاهشو رو چرخوندن...دختر_حالت خوبه؟...لبخندی زدم.+اره...دستم درد گرفت...اون دوتا برای تفهیم سری تکون دادن....نگاهی به پشت سرم انداختم... از شیشه پنجره پشتم،صندق عقب معلوم بود...کوک توی خودش جمع شده بود و به خواب رفته بود...دلم میخواست به این وضع ملالت بار شکایت کنم...دلم میخواست گریه کنم...دختر لوسی نیستم ولی ادم گاهی نیاز به گریه داره....بغضم گلوم رو گرفته بود...دلم برای مادرم...پدرم...اون سینا...تنگ شده بود...نمیدونستم الان تو چه حالی بودن...نمیدونستم میشل الان درچه حالیه....
اهی کشیدم،پرسیدم+الان کجاییم...؟؟ اون دختر نگاهی به اینه کرد ،گفت:طبقه ی دومیم...پارکینگش خیلی راهش طولانیه ..........مدتی بعد..............اون دختر با خوشحالی لبزد:رسیدیم طبقه ی اوللل!!😃....از خوشحالی لبخندی زدم...ویلیام گفت:هوففف....امیدوارم دیگه پایان روز سخت امروز باشه....+منم!....اما با شنیدن صدای جیغ لاستیک های ماشین های دیگه در پارکینگ لبخند از روی لبامون پاک شد.....اون دختر نگاهی به اطراف کرد:صدای لاستیک ماشین بود؟؟...ویلیام سری تکون داد و گفت:منم همین رو شنیدم!!احتمال داره با دوربین های مدار بسته ما رو چک کرده باشن؟؟؟ همگی ترسیده نگاهی به صندق عقب انداختیم که جانگ کوک توی اون بود.....
نمیدونم چرا این پارت و پارت بعدی که پایان فصل اوله انقدر برام دوست داشتنیه😐☝🏻😂...خب خب...لطفا برید نتیجه برای انچه خواهید خوانددددد😌☝🏻 درسته لایک و کامنتا کمه ولی من بازم زحمت میکشم☝🏻😌😂😂💔...پس اون زحمتو نکن پودر...لایک و کامنت بده انرژی بگیرمممم😐☝🏻🔫🔫
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
عالی🥺💜👌🏻
مرسی🥺❤