
بچه ها لطفا حمایت کنید و اینکه علامت ها ور اینجا میزارم که فراموش نکنید $ات ^ جیمین @سوریون *لیا #سوجون &نویسنده
$ جیمین بهم مرخصی داد منم رفتم که لباس بخرم رفتم مرکز خرید و یه لباس کوتاه و جذب و البته ساده و کیوت خریدم که خیلی ازش خوشم اومد و من از اون دسته افرادی ام که دوست ندارن گردن بند یا چیزه اضافه ای رو حمل کنن پس نخریدم و رفتم خونه ی لیا $سلام لیا * سلام چرا انقدر زود اومدی هنوز ظهره همیشه بعد از ظهر یا شب میومدی الان چی شده $هیچی از جیمین مرخصی گرفتم چون سوریون منو واسه تولدش دعوت کرده *چییییییییی اون یعنی همون شیم سوریون یعنی یه سوریونه دیگه نیست همون سوریونه $اره همون سوریونه 😂 راستی تو به سوجون گفتی که توی شرکت جیمین کار میکنم *نه $ خب باشه منم برم حموم (اینجا ساعت ۵ ونیم هستش)از حموم اومدم بیرون دیدم ساعت ۶ و نیم هست با همون هوله ای که دورم پیچیده بودم رفتم پایین و به لیا گفتم برام نودل درست کنه لیا هم برام نودل درست کرد و نودل و خوردم $ راستی لیا لباسم رو دیدی *نه کی بهم نشون دادی $باشه بعدا که میخواستم برم بهت نشون میدم * باشه $ ظرفم رو شستم و رفتم موهامو خشک کردم و چون موهام لخت بود اتو نکردم (یعنی خیلی لخت بود😉) لباسمو پوشیدم کفشمم همینطور زیاد پاشنه بلند نمیپوشیدم اولین بارم بود لباس و کفشامم پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم چون خودم خیلی خوشگلم (& بچه ها نگران نباشید اعتماد به سقف داره🤣🤣مثل نویسندست😌پیشنهاد میکنم شماهم اینطوری باشید 😏) و یه عطر خوش بو زدم و رفتم پایین $ لیا چطوره * خوبه $ خب یه نگاهی بنداز سرت تو گوشیه و باهام حرف میزنی لیا سرشو بلند کرد همون موقعه غذا پرید تو گلوش رفتم و زود براش یه لیوان آب اوردم و آبو خورد و خوب شد * وایییی دختر خیلییییی خشگل شدی 😍 $ یعنی قبلا نبودم * چرا بودی ولی الان خشگل تر شدی $ خب باشه من رفتم * مواظب باش هم از جیمین هم از بقیه پسرا😈😈 $ باشه بابا انگار الان برم اونجا خیلی ازم خوششون میاد راستی فکر کنم اون دوستای سوریون هم میان * کیا $ باو همون شیش نفر * اها خب برای همین میگم مواظب باش $ باشه
کجا بودم بچه ها یادم رفت 😖اها (سوریون ۳ تا دوستِ دختر داره و دوست پسرایه اون سه تا هم دوستایه سوریون هستن ) خیلی دیر شده بود تاکسی گرفتم و رفتم به اونجایی که ادرسشو داده بود اینجا ساعت ۱۱ شبه ولی انگار یه خرابه بود گفتم شاید تم تولدش ترسناک باشه و منم خودمو جمع و جور کردم و رفتم داخل که یکی با یه پارچه خفم کرد از زبان سوریون @ به دوستام گفتم که منتظرش باشن تا بیاد و تقریبا ساعت یک شده بود و جشن هم تموم شده بود و رفتم همونجایی که ات رو زندانی کردم @سلام بچه ها من اومدم /خوش اومدی @راستی مهمون ویژم کجاست /اینجاست از زبان ات $ بیدار شدم و سرم گیج میرفت یکم گذشت و بهتر شدم و سرمو بلند کردم که ببینم کجا دیدم که سوریون بالا سرمه و میخواستم بلند شم ولی نتونستم چون منو به یه صندلی بسته بود و خیلی ازش خواهش کردم که منو ول کنه ولی به حرفم گوش نکرد @بچه ها شما میتونید برید و ممنون برای کادویه به این خوبی / خواهش 😏 و رفتن $ یادت نمیاد نه @ چیو $ اینکه بهترین دوستایه هم بودیم کسیو جز تو و لیا و سوجون نداشتم اینکه مثل خواهر بودیم همینکه گفتم مثل خواهر بودیم دیونه شد و محکم زد چوبی که کنارش بود زد تو سرم منم دیگه هیچی نفهمیدم( فلش بک به قبل از دانشگاه )
توی پارک بودیم و مثل دیونه ها باز ی میکردیم با اینکه بزرگ شده بودیم و قرار بود بریم دانشگاه من رفتم و یه جا نشستم و بقیه هم اومدن پیشم @چی شد ات چرا نشستی نکنه خسته شدی $اره بچه ها میخوام یه چیزیو بهتون بگم * بگو $میدونید که شما تنها خانوادمید میشه قل بدین که هیچ وقت ترکم نکنید #قل*قل @ من یکی که هیچ وقت ترکت نمیکنم $ خب قل بده @ قل بعدش همو بغل کردیم @ راستی ات تو به جیمین اعتراف کردی $ نه @پس چرا بهش اعتراف نکردی $ میترسم منو نخواد @ اما اونم تورو دوست داره خودم با همین چشام دیدم چطور نگاهت میکرد (ات میرفت خونه ی سوریون که جیمین و دید و اینطوری عاشقش شد و بعد فهمید باباش با پدر سوریون دوستن و به سوریون گفت ) چند روز میگذره (هنوز فلش بک هست)الان توی دانشگاهیم احساس میکنم سوریون باهام سرد شده همش بهم تیکه میندازه بهش میگفتم که میخوام به جیمین اعتراف کنم و همش بهم میگفت که تو پول نداری و جیمین تو رو نمیخواد و منو میخواد چون پدر من پول داره حالا خوبه بچه ی واقعی شونم نیست 😒 و همش اینکه من بد ریختم رو میکوبید تو سرم و بعد از اون روز خودش و دوستاش برام قلدری میکردن (پایان فلش بک ) از زبان جیمین خیلی منتظر ات بودم ولی نیومد جشن تموم شد ولی خبری ازش نبود بخواطر همین رفتم خونه لیا و در زدم لیا درو باز کرد ^ سلام لیا * سلام چیزی شده ^ چیزه ات اینجاست * نه گفت که میره تولد سوریون
همینکه گفتم میره تولد سوریون جیمین دیونه شد و محکم با دستش ماشینو زد 😖😐(وییییی حالا که فکر میکنم جیمین ماشینو زد یعنی با همون دستای کوچولوش ماشینو زد وایییی قربونش برم🤤😅 ) و گفتم من میرم خونه ی لیا * صبر کن ببینم ات کجاست🤨 ^ فکر کنم سوریون بلایی سرش اورده باشه 😖* چیییییی😐منم باهات میام ^ نه تو نیا اگه خبری شد بهت میدم و رفت از زبون جیمین ^ هرچی گشتم سوریون رو پیدا نکردم دیگه مطمئن بودم خودش ات رو برده توی افکارم غرق شده بودم که لیا زنگ زد و با هق هق باهام حرف میزد از زبان لیا *بعد از اینکه جیمین رفت یکی درو زد یعنی بعد از نیم ساعت درو زد و گفتم شاید خبری از ات شده رفتم و درو باز کردم با چیزی که دیدم فقط میتونستم جیغ بزنم اون یه جنازه بود ولی او او اون لباساش یعنی این ات هست نه امکان نداره چرا از سرتا پاش خونیه به جیمین زنگ زدم و همه چیو بهش گفتم و ات رو بردیم بیمارستان
و منو جیمین گریه میکردیم بلاخره دکتر اومد بیرون و هردومون بهش حمله کردیم *^ اقای دکتر ات خوبه / اره ایشون خوبه ولی ^ ولی چی / خیلی خوب شد که زود تر اوردینش اگه زودتر نمیوردینش بچه رو از دست میدادین بهتون تبریک میگم *^ چییییییییی^ یعنی ات بارداره من درست شنیدم/ بله یه ماهی میشه ^ خیلی ممنون میتونم الان ببینمش / بله ولی حواستون باشه زیاد مریض رو خسته نکنید ^ بله حتما از زبان ات$ چشامو باز کردم و دیدم توی یه اتاقم یکم بعد که به خودم اومدم فهمیدم بیمارستانه یکی درو باز کرد و اون جیمین بود اومد و محکم بغلم کرد و منو روی پیشونیم ب*و*س*ی*د $جیمین ^ جونم بگو $ میشه از اینجا برم ^ باشه الان به دکتر میگم ببینم کی مرخصت میکنه بعد از یه ساعت رفتم پیشه دکتر ساعت ۴ صبح بود و بهش گفتم که کی مرخص میشه گفت که ساعت ۷ صبح میتونید مرخصش کنید و به لیا خبر دادم و خودمم رفتم پیشه ات ^ ات میشه ازت یه چیزی بخوام $ اره بگو ^ اگه خوب شدی میتونی بیای خونمون $ چرا ^ میخوام به پدر و مادرم بگم که از تو خوشم میادو بچه داریم $ چییییییی ^نمیخوای بیای😖😔$ نه میام ولی اگه اونا منو نخوان چی ^ وقتی من بهشون بگم قانع میشن $ باشه
صبح شده بود و جیمین منو برد خونه منم رفتم استراحت کنم که شب که میخواستم برم خونشون بهتر شده باشم ساعت ۸ بود و رفتم حموم و شامپو نزدم چون سرم به چوخ رفته بود و حمومم زیاد طول نکشید و اومدم بیرون و موهامم با حوله خشک کردم و یکم با اتو بهش حالت دادم و لباسمو پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم و لیا هم سرمو باند پیچی کر و منم یه کلاه کیوت پوشیدم که سرم معلوم نباشه دیدم ساعت ۱۰ شده پس زود رفتم و یه تاکسی گرفتم و رفتم به همونجایی که جیمین آدرسشو داده بود و رسیدم و به پدر و مادرش سلام کردم و نشستیم بعد از چند دقیقه جیمین سکوت رو شکست و همه چیو بهشون گفت گفت که من از خیلی وقت پیش عتشقش بودم و گفت که از من حاملست و من به پدر و مادر سوریون و حتی به سوریون هم گفتم و پدر و مادرش عصبی شدن مادش منو تهدیدم کرد که اگه از پسرش فاصله نگیرم منو بچمو میکشه و پدرش یه سیلی به جیمین زد و برگشت سمت من و از بازوم گرفت و پرت کرد بیرون فلش بک از زبان جیمین رفتم خونه ی سوریون و بهش گفتم که من اونو نمیخوام و جلوی پدر و مادرش گفتم که من ات رو میخوام و ازم حاملست از زبان ات وقتی پدر جیمین منو از خونه پرت کرد بارون خیلی شدیدی بود منم توی خیابونا پرسه میزدم از زبان سوریون وقتی جیمین اینطور گفت من خیلی عصبی شدم و رفتم بیرون شب شده بود و منم واسه خودم دور دور میزدم(البته با ماشین) بابام بهم گفت که برم دنبالش و رفتم شرکت و اونو بردم توی راه
توی راه یه دختری رو دیدم که داشت قدم میزد مثل دیونه ها بود و کلاشو کند که دیدم سرش باند پیچی شده بیشتر که توجه کردم دیدم ات است منم دنده عقب زدم و رفتم عقب بعد
تو نتیجه انچه خواهید دیدشو میگم 😎
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا میگید کوچولو تشقمو
هایا به تستای منم یه سری بزن تنکت
چشم قشنگم 🥰🤗❤
وووویییییی پارت بعدیییییییییی🥺🥺🥺
دارم مینویسم کیوتم🥰😘❤
خاب فیکت خوبه ها اما ی چندتا مشکل داری مثلن خوب توصیف نمیکنی و خیلی نامفهوم مینویسی اما خب خوشم ازش مرسی😚
خب من توی پارت اول معرفی رو گذاشتم و اونا رو اونطور نوشتم چون خلاصه بود و قبلش نوشته بودم و تستام گذارش شده بودن و واسم خسته کنندست که یه داستانی که قبلا نوشتم رو دوباره بنویسم و میشه اینم بگی که کجا رو اشتباه کردم لطفا کیوتم 🥰❤
نیگا مثلن من فیکایی خوندم که خیلی قشنگ اون مکان یا اون حس و توصیف میکنن یا مثلن بعی جاهاش معلومه ک از زبون دختره س یا پسره میگم فیکت موضوع باحالی داره منم خوشم اومد اما یکم با مفهوم تر و توصیفی تر بنویسی شاید جذاب تر بشه مرسی گوگولی
اجی خیلی خوبه که زیاد مینویسییی مرسیییییی عجیبی خوشملممم😊🙂🙂🙂
مرسی کیوتم 🥰🤗
عجیبم اره منم همینطور فکر میکنم تازه به این پی بردم🤣🤣🤣
ببخشید اجی از دست این کیبورد لعنتی 😬🔪🔪
سلام پارت بعد و میخواهم این پارتو هنوز نخوندم ولی پارررررررت بعدو بده تا نجات پیدا کنی بای
🤣🤣🤣🤣🤣چشم
بعدیی اولین کامنت❤
الان میرم ببینم چه زری بزنم توی بعدی 🤣🤣🤣
برو😂