20 اسلاید صحیح/غلط توسط: Yonyoojin انتشار: 3 سال پیش 563 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بچه ها بازم میگم بخشی از این پارت رو از دوبله های طنز تیم اند عک کپی کردم لطفا هیت ندین ممنونم😊
یونگی_ کوک تو افشر ارسد... نه یعنی تو افسر ارشد ما بودی اصلا ازت انتظار نداشتم!
کوک_هه؟چی میگی آگوست؟
جیمین_هیونگ داری دیالوگ تمرین میکنی؟
یونگی_اره هرکاری میکنم این یه تیکه قشنگ در نمیاد!
_جین هیونگ چرا نمیاد؟ خسته شدم اصن من چرا باید باشم منکه تو این بخش نیستم!
نامجون_غر نزن اومد!
جین اومد و بچه ها شروع به تمرین کردن!
نامجون_مجرم کاک سینجین (کیم سوکجینو میگه) اینجان که برای پارها توضیح بدن... منظورم اینه که
برای پارن از توضیحات یعنی واسه پاره ای از توضیحات اینجان!
جین_چیه پاره پورم کردی؟ بزنم بِشِت خاک بره چشت؟
نامجون_اینجا فقط من سوال میپرسم!
کوک زرتی زد زیر خنده!
جین_ای الهی بترکی کوک! به زور خودمو نگه داشته بودم!
جیمین_ای بابا یکی بیاد دهن اینو چسب بزنه! اه! عجبا!
خلاصه روزها گذشت و گذشت و گذشت تا اینکه بلاخره روز اجرا رسید!
جیمین_وای چقدر شلوغ شده!
کوک_فقط 600هزار نفر اومدن! هنوز 300هزار نفر دیگه موندن!
هوسوک _چقدر دیگه تا اجرا مونده؟
نامجون _یه دوساعت دیگه!
یونگی زیر دست مروارید بود و صحبتی نمیکرد!
_خب پس اول آهنگ جدیدمونه درسته؟
نامجون _آره! بعدش ptd و بعدشم dynamite رو اجرا میکنیم و میشینیم!
جین_ بعد از یه سلام و صحبت کوچولو نوبت let go و snow flower!
کوک_ بعدم که میریم رو butter و Idol و fire!
جیمین_بعدشم dechiyaw و so what!
هوسوک_اخرم on و mikrokosmos!
یونگی_ فیلتر و استیل ویت یو یادتون نره!
کوک_ حواسمون هست!
ساعت اجرا شد و ما با بالا بر رفتیم روی صحنه! دلم برای این جمعیت تنگ شده بود! آهنگ پلی شدو ما شروع کردیم!
هوا امروز ابری بود! امیدوارم بارون نیاد چون همه چیز به فنا میره!
روی صحنه خیس که نمیشه بالا پایین پرید!
بعد از سه تا اجرای نفس گیر روی صندلی ها نشستیم!
نامجون_آرمی دلمون براتون تنگ شده بود!
نامجون_یک دو سه بنگ تن!
همه باهم_سلام ما بنگتن سونیدانیم(پسران ضدگلوله)!
یونگی اول به صدا ها گوش کرد!
دستشو کنار گوشش گذاشت! منظورش این بود نمیشنوم؟ دوباره جیغ و دادا بلند شد! شوگا هدست شو در آورد و دوباره دستش پشت گوشش گذاشت! اینبار رسما همه عربده میکشیدن! آزار داری گلوی دخترای مردم و پاره میکنی آخه؟
شوگا_اه حالا شد! اول کاری انرژیارو تخلیه کنین! سلااااااام من شوگام!
_همگی سلام عضو پسران ضدگلوله وی هستم! دلم براتون تنگ شده بود!
جین بوس پروازیای معروفشو برا ارمیا فرستاد!
کوک_اهااای!
جین_اوه امروز خیلی روز خوبیه خوشحالم کنارتونم! سلام من جینم!
کوک_ امروز همه خیلی خوشحالیم که بعد از مدتها میبینمتون و بابت اسکول بازیای رفقا شرمنده به هر حال من نرمالشونم! سلام جونگکوکم!
نامجون ادای احترام کرد_سلام بچه ها تولد بی تی اس مبارک ار ام هستم!
جیمین_عاااا تولد بنگتنه!
همه حرفای قشنگو زدین چی بگم من حالا؟جیمین هستم!
_اشکالی نداره از من کپی کن!
جیمین به علامت سکوت دستشو جلو بینیش گرفت و گفت_عمرا!
جیمین _سلام بچه ها تولد بی تی اس رو به خودم به شما و به همه تبریک میگم جونگکوک شی هم خیلی خالی بنده من نرمال ترینم!
هوسوک_ اوکییییی همگی سلام!
ایم یور هووووووپ(من امید شمام)
یو مای هووووووپ(شماها امید منین) ایم جِییییییی....
همه _هوووووپ!
هوسوک_خیلی روز خوبیه انرژی بالاست! همگی تشویق!
همه تشویق کردن!
آهنگ بعدی پلی شد!
(روز اول اجرا رو نمینویسم چون همش آهنگه بریم برای یخورده خندیدن سر روز دوم اجرا! )
کوک_خب یبار نقشارو مرور میکنیم من افسر ارشدم!
یونگی _منم رئیس پلیسم!
هوسوک _منم مجرم اولم!
_منم باز پرس اولم!
جیمین_منم مجرم دومم!
جین_منم مجرم سومم!
نامجون _منم که بازپرس دومم!
رفتیم رو صحنه ای که به صورت اداره پلیس در اومده بود! صحنه اول یونگی پشت کامپیوتر نشسته بود و بازی میکرد که من جیهوپو دستگیر کردم و آوردم تو اداره!
جیهوپ_ولم کنین!
_اروم باش!
جیهوپ _اشتباه گرفتین عه ولم کن!من درخواست وکیل دارم اصن!
_وکیلمون کجا بود؟ بشین بابا! هلش دادم نزدیک صندلی و خودم رفتم اونطرف میز!
_خودم وکیلت میشم بشین!
جیهوپ _اصن نمیخوام بشینم!
نزدیک یونگی شدم و تا کمر خم شدم!
_سلام قربان!
یونگی_چه خبرتونه؟ نمیبینین دارم بمب خنثی میکنم؟ها؟
_قربان جسارت نباشه باید سیم زردو قطع کنید!
یونگی_اووووم پس...
ازجلش پاشد!
یونگی_بیا بشین خودت قطعش کن!
_رو چشمم!
یونگی زد پشتم!
یونگی _عه؟چه عضله هایی داری؟ آفرین!
_چاکر شمام مرسی!
یونگی _یاد جوونیای خودم افتادم!
پشت میز نشستم!
_اسم؟
هوسوک _جیهوپ!
_لقب؟
هوسوک_پرتو طلا
_طلایی ها؟
هوسوک _آره!
مثلا یه چیزایی سرچ کردم!
_اوه اوه داداش پروندت سنگینه میخوای بشنوی؟
هوسوک_بگو ببینم چی به چیه؟
گوشیمو از جیبم در آوردم!
_اول بگو ببینم این عکس خودته ها؟
هوسوک با پرخاش_ یعنی چی نکنه چون اون عکس خودمم منو گرفتین؟ هان؟ نه من نیستم برام پاپوش درست کردن!
کوک و یونگی وارد صحنه شدن!
یونگی_معرفی میکنم...
ازجام پاشدم!
یونگی_ستوان یکم کوک!
_تعظیم!
کوک قیافه مغرور و جدی به خودش گرفت و دستاشو تو جیب شلوارش کرد!
کوک _چه ایجادی مشکل شده هوم؟
_خب من داشتم برای ایشون توضیح میدادم که چه پرونده ی سنگینی دارن!
هوسوک _این چی داره میگه برا خودش؟ پرونده سنگینم کجا بود؟
یونگی با جدیدت دوتا کتاب که روهم گذاشته بود رو بالا گرفت و گفت
یونگی_ پرونده سنگینت اینجا بود! صد کیلوعه!
منو کوک خندیدیم! (تو فیلنامه بود!)
یونگی کتابارو گذاشت و گفت_ولی من مثل آب خوردن بلندش کردم!
_مورد اول... قتل!
هوسوک _چی؟قتل؟
_اینجا نوشته لبخندایی میزنی که کشتار و مردار میدی! عه یعنی کشته و مرده میدی!
هوسوک شروع کرد لبخند زدن!
_الانم داری مرتکب جرم میشی!
هوسوک چند تا حرکت رفت!
_اینم به پروندت اضافه میشه!
مثلا یه چیزایی تو کامپیوتر مینوشتم!
_این صداها چیه از خودت در میاری؟
هوسوک رفته بود تو فاز دنس یکی از آهنگا!
_اع....
هوسوک نگام کرد!
_خجالت بکش!
هوسوک_اوم باشه!
_اگه بتونی به مدت یک ماه برق اداره رو تامین کنی میتونم توی مجازات این قتله برات تخفیف قائل شم!
_مورد بعدی...اتش سوزی!
هوسوک _میگم رشوه ای چیزی نمیخوای؟
_رشوه؟ به مامور قانون؟
هوسوک _رشوه دیگه!
_شرم برتو! اینم به پروندت اضافه میکنم! همسایه ها گذارش دادن اینقد رقصیدی کف خونت که میشه سقف اونا آتیش گرفته!
هوسوک نگام کرد!
_کارت درسته داداش!
هوسوک ایستاد به رقصیدن!
_عجب... خدایا این چشمای پاکو از من نگیر! بشین شرم کن من بیدی نیستم که با این رقصا برقصمم.یعنی منظورم اینه که با این رقصا بلرزم!
هوسوک نشست!
_ما شاهد داریم!
هوسوک _چی؟شاهد کیه؟
_همسایت! همسایش بیا تو
جیمین اومد تو رو یکی از صندلیا نشست!
_تو همون همسایه بیچاره ای؟
جیمین_اووم با اجازه بزرگترا بله!
_با چشمای خودت دیدی سقفو آتیش زد؟
هوسوک_من تاحالا هیچوقت اینو ندیدم!
_تقصیر خودش نیست که اینقدر کوچولو عه! و اینکه مهم اینه که این تورو دیده نه تو اونو!
_تو گزارش نوشتی میخواستی پست جدید کیم تهیونگ رو لایک کنی که یهو سقف خونه آتیش گرفته و دیگه نتونستی!
جیمین _ آره درسته!
_میدونستی این خودش جرمه که لایک نکردی؟
جیمین _ غلط کردم برگشتم خونه لایک میکنم!
_آفرین همین کاروکن!
هوسوک_حالا که اینجوری شد منم میخوام لوش بدم! کامنتم نمیزاره تازه!
_چی؟
هوسوک _ میگم کامنتم نمیزاره البته از من نشنیده بگیر!
کوک اومد تو صحنه زد پشت جیمین و از پشت لباسشو گرفت و بلندش کرد!
کوک_لابد سیوشونم میکردی ها؟
جیمین _اشتباه کردمممم!
کوک _بیا ببینم!
_شنیدم همدستم داشتی! اگه همدستتو لو بدی ده روز از مجازات ده سالت کم میکنم! باشه؟
هوسوک _یه سال!
_یه ماه!
هوسوک _نه یه سال من نه یه ماه تو دوسال!
_سه سال! خیرشو ببینی به جون تو دیگه راه نداره!
هوسوک از جاش پاشد!
یونگی داشت میومد طرف من!
هوسوک_هرچی بادا باد هرچی نورا نور!من رسیدم پیش همدستم علامت میدم!
اومد پشت یونگی یکم جنگولک بازی در آورد که یونگی هم باهاش همراه شد!
یونگی یه لحظه به خودش اومد!
یونگی _ببینم چیکار داری میکنی ها؟
هوسوک _یکم فکر کن ببین منو جایی ندیدی؟
یونگی_همین الان یه مدرک برا من فرستادن!
گوشیشو به طرف من مایل کرد
یونگی _اینه!
_عه... قربان این؟
فیلم جنگولک بازی های یونگی و هوسوک بود!
یونگی_زود باش لعنتی اعتراف کن!این کیه که کنارته هان؟
یقه هوسوک و گرف!
یونگی_زود باش بگو!این عوضی کیه که...
هوسوک صورت یونگی رو تو دستش گرفت!
_اوه اوه فضا مثبت به بالا شد! قضیه صحنه دار شد من برم دنبال نخود سیاه!
از صحنه خارج شدم!
هوسوک_خودتی! همدستم تویی!
یونگی_دست نزن به من!
کنار کوک و جیمین ایستادم!
_ببینم جین کجاست؟
جیمین_ داره دیالوگاشو مرور میکنه!
به صحنه چشم دوختم!
هوسوک دوباره سرجاش نشست یونگیم جای من نشست!
یونگی_بشین سرجات ببینم! ای ای این حرفا چیه میزنی؟ بگیر بشین! هیچ گربه ای محض رضای خدا از شاخ تعجب در نمیاره!
هوسوک_یا آزادم میکنی یا لوت میدم!
یونگی_نه!
هوسوک _ همه چیو به همه میگماااا!
یونگی_ نه!
هوسوک _عه!
یونگی _نه!
رفتم تو صحنه! رو به روی یونگی خم شدم و همونطور که میخواستم بلندش کنم گفتم!
_قربان شما آب معدنی زیاد نوشیدید هواستون سرجاش نیست لطفا بیشتر خرابکاری نکنید!
یونگی_پس میسپارمش دست خودت!
_برید من خودم درستش میکنم!
یونگی_ حقوقتو زیاد میکنم!
_عه! خیلی ممنونم!
تعظیم کردم!
_خاک شلوارتونم! من تف شما آبشار اصن!
هوسوک_ای پاچه خوار!
از جاش پاشد و با پرخاش گفت_این چه وعضشه ها؟
کتابای روی میزو به هم ریخت و یکیشم به طرف من پرت کرد!
_لطفا آروم باش!
همونطور که میزو تمیز میکردم گفتم
_خیله خب بسه!
هوسوک_یبار دیگه منو بگیرین رییستونو لو میدم!
_همیشه حق با مشتریه!
دستمو طرفش دراز کردم!
_دست منو بگیر!
هوسوک دستمو پس زد!
_دستمو بگیر وحشی بازی در نیار بگیرش!
دستشو گذاشت تو دستم!
هوسوک_بیا!
دستشو گرفتم!
_چه دستای نرمی داری از کجا خریدی؟ میگم حالا که بهم دست دادی میشه بهم پا هم بدی؟
هوسوک_درموردش.... فکر میکنم!
_باشه منتظرم!
هوسوک همونطور که از صحنه خارج میشد_ولی دیگه منو نگیریدا! دفعه اخرتون باشه!
_منتظر زنگت هستم!
هوسوک_من رفتم!
_برو!
روبه یونگی گفتم_قربان چتونه شما؟ اینقدر آب معدنی ننوشید خوب نیست!
این صحنه که تموم شد! همه اومدیم روبه روی جمعیتی که درحال جیغ و داد بودن ایستادیم!
شوگا_سلام آرمی! این یه سوپرایز جدید از طرف ما به شما ست امیدوارم ازش خوشتون بیاد!
نامجون _خب بریم برای یه اجرای بترکون؟
آهنگ تلپاتی پلی شد بعد از اجرای آهنگ تلپاتی همه رفتیم پشت صحنه تا صحنه بچرخه و عوض شه!
روی صندلی نشستم!
مروارید_ خب خب خب! یکی داشت پامیگرفت!
_کی بود؟
مروارید_ نمیدونم به نظرتو کی بود؟
_من اطلاعی ندارم!
مروارید_خیلی پررویی!
لبخند دندون نمایی زدم!
نوبت اجرای جیمین و کوک و شوگا بود! نشستیم و از اسکرین نمایش رو تماشا کردیم!
صحنه عوض شده بود و جیمین پشت میله های زندان بود!
جیمین پاهاشو از لای میله ها بیرون اوره بودو کلشم از وسط میله ها بیرون آورده بود!
جیمین _آقا پلیسه منو بیار بیرون! من بیگناهم!
کوک رفت طرفش!
کوک_اینجا چرا نشستی؟دکورمونو به هم ریختی یکی زد رو پاش!
کوک_بی تربیت!
کوک خواست درو باز کنه جیمین جلوی در ایستاد!
کوک_هرچی بگی بر علیهت توی دادگاه استفاده میشه! فکر فرار به سرت نزنه!
جیمین درکه باز شد خواست در بره که کوک گرفتش و رو شونش گذاشت!
کوک_اوووی! اوییی کجا؟
زد پشتشو گفت_بی ادب! کجا داری میری؟
جیمین_آخ! آخ!
کوک گذاشتش زمین_ گفتی آخ؟ علیهت استفاده میشه تو دادگاه!
جیمین_اشتباه کردم بریم بشینیم!
اومدن و دوطرف میز نشستن!
کوک_تو زندان به اعمال زشتت فکر کردی؟
جیمین_اره از عمق وجود شرمسارو گناه وارم!
کوک پرونده ای رو باز کرد!
کوک_راستش من تو این پنج روز و شیش ساعت و بیست و سه ثانیه ای که پلیس شدم پرونده ای مثل پرونده تو ندیدم!
جیمین خندید!
کوک_خیلیا میگن تو یه ابر شروری که در لباس یک انسان کیوت مخفی شده! اوووم چه توضیحی داری؟
جیمین قیافشو کیوت کرد و به کوک زل زد! خوشم میاد تو نقشش قشنگ فرو رفته!
جیمین_ اوووم چطور میتونی همچین چیزی بگی؟
کوک گوشیشو در آورد!
کوک_مدرک دارم عزیز من! وایساااا! آهان!
گوشیو طرف جیمین گرفت!
کوک_این چیه؟ها این چیه؟
جیمین زد زیر خنده!
کوک_نخند بینم شونت چرا لخته هان؟مروارید_ این شخصیت خود کوکه! اصلا نیاز به تمرین نداشت این!
_کوکه دیگه!
یونگی اومد و گوشیو از کوک گرفت!
کوک_قربان از این عکس به بعد همش شونه هاشو انداخته بیرون!
یونگی_اوووم میدونی گرفتن همچین عکسی جرمه؟
کوک گوشیو از دست یونگی کشید!
کوک_گوشیمو بده... قربان!
جیمین_بابا اینجا که اصلا کوچولو بودم زیر سن قانونی بودم!
کوک_الان که روشی!
یونگی پشت میزش نشست و گفت_تازه هنوزم چون کوچولو میزنه کلی خلاف میکنه بعد به همه میگه زیر سن قانونیم!
کوک با چشم غره_چشمم روشن! سو استفاده از جثه ریزتم که میکنی!
جیمین_اصلا جثه خودمه... زد رو میز و گفت_دلم میخواد!
کوک_جیمین حرمت داره نه لذت!
جیمین_چقدر خوشگل حرف میزنی!
یونگی _ببینم نکنه با این حرفا میخوای ستوان یکم و گول بزنی هان؟
جیمین_خب صداش جذابه دیگه!
کوک_نگران نباش رئیس من محکم تر از این حرفااام!
جیمین_اه اخب چرا منو گرفتین؟ ولم کنین برم!
کوک_راستشو بخوای فکر کنم چشام به چشات اتصالی کرده!
جیمین_حالا که خودت بحثو باز کردی چطوره از اینجا بریمو... یه آب معدنی بزنیم! موافقی؟
کوک_من مامورمو معذور! سعی نکن منو گول بزنی!
جیمین_بیخیال سخت نگیر دیگه! یه کوچولو باهام راه بیا باشه؟
یونگی_عمرا بتونی ستوانو تحت تأثیر قرار بدی اون ده سال آموزش مقاومت دیده!
جیمین از جاش پاشد!
جیمین_خیله خب بیا مقاومتشو امتحان کنیم! خونه خاله کدوم وره؟
کوک به طرف راست اشاره کرد_از این وره!
جیمین_اهان خب باشه ربطی نداشت اصلا!
کوک اسلحه رو برداشت و گفت_ حرکت اضافی ازت سر بزنه شلیک میکنم!
جیمین_فقط نگاه کن و هیچی نگو!
لباساشو مرتب کرد!
جیمین_اهااان بزار آماده شم!
جیمین شروع کرد با اهنگ رقصیدن(میزارمش!)
کوک_جااان!
یونگی _افسر کوک؟
کوک_ای قلبم!
یونگی_اوووی افسر کوک! افسر کوک با توام به خودت بیا!
کوک دستشو گذاشته بود رو قلبش و به جیمین نگاه میکرد!
همه غش کرده بودیم از خنده!
دوآ شی!_چقدر مسخرش کنم سر این ادا بازیاش بزار تموم شه!
یونگی_حواست کجاست؟ اهااااای!
جیمین اومد نشست!
یونگی _کلاسشون به درد نخورده!
کوک_فقط بهم بگو این چی بود دیدم لنتی؟
جیمین_میدونستم خوشت میاد! خب نظرت چیه؟ ها؟ آزادم که برم؟
کوک_عه! نوزده سال از حبست دست من بود بخشیدم یک سالش دست رئیس پلیسه!
جیمین_ رئیس بیا اون یه سالم پاک کن برم دیگه!
یونگی اومد جای کوک نشست و همونطور که لبتاپو باز میکرد گفت_کوک تو افشر ارسد... نه تو افسر ارشد ما بودی اصلا ازت انتظار نداشتم اینطوری وا بدی!
جیمین_جناب سروان حالا من چیکار کنم؟ اون یه سال رو بیخیال میشی؟ آره؟
یونگی_من سروان نیستم سرگردم! پارک جیمین با این پرونده سنگینت چیکار کنم؟
کوک_قربان به خاطر من.... ببخشیدش!
یونگی_تو یکی حرف نزن دارم برات!
کوک_ام... چشم!
یونگی_تو... تا کی میخوای... به این اعمال شرورانت ادامه بدی؟
جیمین_تا ابد!
کوک_قربان یه تیر بزنم تو مغزش؟ آره؟
جیمین_ای بابا جناب سروااان...
یونگی_گفتم من سرگردم!
جیمین_حالا هرچی!
یونگی_به دوربین نگاه کن عکست ثبت بشه بعدش میری بازداشتگاه!
جیمین قیافشو مظلوم کرد و لبخند زد!
یونگی_بازم داره همون کارو میکنه!
جیمین_خب جناب سروان حالا که میخوای منو بندازی بازداشتگاه میشه به عنوان آخرین درخواست چند لحظه بشینم جای این آقا خوشتیپه؟
یونگی_من سررگردممم! و اینکه از اونجایی که خیلی بخشندم میتونی!
جیمین _آره باشه!
جیمین ازجاش پاشد!
مروارید_ چقدر دیگه تا تموم شدن این صحنه مونده؟
_دیگه زیاد نمونده الاناس که تموم شه!
دوآ_بعدش آهنگ we are bulletproof رو اجرا میکنین درسته؟
_آره!
کوک اومد جای جیمین و همونطور که لبتاپو میبست گفت_عه... میدونی... تکیه بر جای بزرگان... نتوان زد! اوهوم!
جیمین اسلحه رو برداشت!
جیمین _جناب سروان میشه یه تیر بزنم تو سرش؟
یونگی_ جرم خودتو از این سنگین تر نکن
جیمین_پس یه کتاب میزنم تو سرش!
کتابو محکم زد تو سر کوک!
_هر چی دق دلی داشت خالی کرد!
دوآ_بیچاره شوهر من این وسط قربانیه!
مروارید_اون خودش از همه موزی تره!
کوک_ آی!
جیمین_اوخ اوخ! وای دردت گرفت؟ خاک عالم!
کوک_ای ملاجم! شیطونه میگه یه تیر بزنم...
جیمین_پشیمون شدم اصلا بیا سرجای خودت!
یونگی_طی اینهمه سال خدمت صادقانه همچین بی نظمی ندیده بودم! شما دوتا نظم اینجا رو به هم ریختید! قاسمی! (دیگه حالا... تخیلیه دیگه!) بیا این دوتا رو از جلو چشمم ببر بنداز تو حلفدونی!
_نامجون بدو!
نامجون رفت رو صحنه!
نامجون_بیاید عزیزانم!
کوک_پس قاسمی کو ؟
نامجون_ دلو رودش مشکل داشت نیومده سر کار! بیاین!
یونگی_این قاسمی هم خیلی بی نظمه! باید اخراجش کنم!
جیمین از لای نرده ها رد شد و از زندان در رفت!
کوک_عه؟ وات د.. فاخ؟ اوووووی؟
این صحنه هم تموم شد! بعد از اجرای آهنگ بعدی صحنه رو خالی کردیم تا برای صحنه آخر آماده بشن!
_یه لیوان آب برا من میاری؟ دارم هلاک میشم!
مروارید رفت برام آب بیاره!
نامجون_کاف سین جیم اینجان که برای پاره ها توضیح بدن.... منظورم اینه که برای پارن از توضیحا...یعنی واسه پاره ای از توضیحات اینجان!
جین_ چیه پاره پورم کردی؟ بزنم بِشِت خاک بره چشت؟
نامجون_اینجا فقط من سوال میپرسم!
جین_خب بپرس!
نامجون _اسم؟
جین_جین!
یونگی_واسه هرکی جینی واسه ما نخی!
جین_یاع یاع یاع! دیشب تو شیشه خیارشور خوابیدی؟
همه خندیدیم!
جین_حالا میرسیم به این موضوع که منو برا چی اوردین اینجا؟
نامجون_به چه حقی اینقد مخ بقیه رو میزنی ها؟
جین_من راضی اونام راضی ببخشید شما؟
نامجون_شنیدم رکورد داری!
جین_اره هستم!
نامجون_تو هر ثانیه چند تا مخ میزنی؟
جین_یه 25هزارتایی!
نامجون_پیر شدی و کند!
جین_یاع(مثلا داره میخنده!) پررو بزنم بشت...
نامجون پرید وسط حرفش_دستتو بزار رو قلبت!
جین دستشو گذاشت رو قلبش!
نامجون_بعد از سر زد از افق چیه؟ (سرود ملی خودشونو بلد نیستم!)
جین_اووووم متاسفانه الان ظهور ذهن ندارم!
کوک اون گوشه داشت شنا میرفت!
مروارید با یه لیوان آب برگشت!
_کجا رفتی تو؟
مروارید_خب آب سرد کن آب نداشت طول کشید!
_ممنون!
نامجون_ قضیه شونه های پهنت چیه؟
جین_خب راستش هرچی گل برای خدا اضافی اومد زد سر شونه های من!
نامجون_شونه هات چند سانته؟
جین_60سانت!
نامجون _جون من؟
جین_جون تو!
جیمین اومد تو صحنه!
جیمین_میشه یه امضا به من بدی؟ من سرتا پا فنتم!
نامجون_عه! جیمین؟بیا بیا بشین پیش ما!
جیمین_عه باشه!
جین_ برا چی بشینه ها؟
جیمین_میشینم!
کوک_پنج هزارو دویست و شیش! پنج هزار و دویست و هفت!
مروارید_😂😂😂فکر کنم سر این تئاتر کلی وزن کم کرده کوک!
نامجون_خب قدت چنده؟
جین_دو برابر جیمین!
جیمین با بطری زد به بازوش_دیگه فنت نیستم!
جین_اوووی بیتربیت!
جیمین اومد پشت صحنه!
_قشنگ زدو خورد میکنینا!
جیمین_اوخ وقتی زدم کله کوک! عجب کیفی داشت!
نامجون_توضیح بده چجوری دلبری میکنی بارسم شکل پنج نمره!
جین بوس پروازی فرستاد و گفت_اینم رسمش!
یونگی_با ارفاق قبولی! هههههه!
همه زدن زیر خنده! (همون اعضای رو صحنه رو میگه!)
جین_تو خود سدیوم کلریدی لنتی!
نامجون_خب دیگه چه خبر؟
جین_هوم؟ چه خبر چیه؟ دچار کمبود دیالوگ شدی؟
نامجون_اااام اهاااان نه یادم رفته بود چی میخواستم بگم الان یادم اومد! گزارش دادن که لایو میزاری و توش کلی غذاهای خوشمزه میخوری درسته؟
جین_عجب گرفتاری شدما اینم جرمه؟
نامجون_رازت چیه اونقدر میخوری و اینقدر خوش هیکلی؟
جین_قشنگ بود حرفت!
جیمین_بزار برم جو بدم به فضا!
جیمین دوباره رفت رو صحنه!
مروارید _آروم و قرار نداره این!
جیمین دوباره با بطری چندتا زد تو سر جین!
جیمین _بگیر! بطری تو سرت!
نامجون _متاسفم این دوستمون یخورده حالش نامساعده!
_خوردی؟
جیمین_ حال من نامساعده؟ بزار تموم شه این صحنه! دارم براش!
جین_حواستونو جمع کنید اگه ورلد واید هندسامیم به خطر بیوفته کی پاسخگوعه؟
نامجون_برو پشت میله های زندان و به کار بدت فکر کن!
جین_دوتا لیوان چایم بیار!
نامجون_جریان این جکایی که میگی چیه؟
جین_ وای گیر عجب آدمی افتادم!
جیمین رفت دوباره تو زندان نشست!
نامجون_درست حرف بزن خودت گیر عجب آدمی افتادی!
جین_الان خودت فهمیدی چی گفتی؟
نامجون_اره! چی گفتم؟
جین _راستشو بخوای فقط برای خوشنودی خودم جوک میگم مهم نیست بقیه بخندن یانه! هروقت جوک میگم در گُنج خودم نمیپوستم!
نامجون_دوتا جوک بگو ببینم!
جین_میدونین وقتی یه بیابون چیزی براش مهم نیست چی میگه؟ به نخلام
همشون خندیدن!
مروارید_بیمزه تلخ😂😂😂
_جوکای بابابزرگیش شروع شد!
هوسوک اومد!
_کجا بودی تو؟
هوسوک_ یذره تو اتاق میکاپ استراحت کردم واقعا سرگیجه گرفتم!
جین_حالا میدونین وقتی یه وای فای تعجب میکنه چی میگه؟ حاجی حجمام!
دوباره همه خندیدن!
هوسوک_برم تو یه جوی به فضا بدم!
_نه بزار الان نوبت یونگیه!
کوک_وا د فاخ!
یونگی _منم یه جوک دارم وقتی لاکپشتها میخوان قسم بخورن چی میگن؟ به لاکم!
جین _به پای من نرسید ولی باشه!
دوباره خندیدن!
هوسوک_من رفتم!
رفت رو صحنه!
هوسوک _یه جوک سفارشی! بدتر از فراموشی چیه؟
جین_فرا گربه ای
هوسوک_اها! 😂😂😂
دوباره همه زدن زیر خنده!
نامجون_رقصت چطوره هان؟
جین_عالیه استادم!
نامجون _دستتو بزار رو قلبت!
جین_من رقصنده اصلی گروهمونم!
هوسوک _بلا به دور اگه این. رقصنده اصلیه پس من چیم؟
_هیچی منو تو رقصنده فرعیم😂😂😂
جیمین_ رقص من بهتر از اینه!
مروارید_خیله خب بزارین ببینم چی میشه!
نامجون_اگه ثابت کنی میزارم بری
جین_نیازی نیست ثابت کنما ولی حالا... برا خاطر دل خودم یه قری میدم!
نامجون_درود!
جین ایستاد_داشه باش!
بعدم یه تیکه از رقص Fire رو رفت!
هوسوک_زرشک!
_آبرومون رعفت!
جین_عاه... عاه
عاهان!
کوک_وا دِ...... فااااخ؟
همه ازجاشون پا شدن!
نامجون _دستگیرش کنین فورا! مارو مسخره کردی؟
جیمین رفت کمک کوک و باهم جینو به طرف در بازداشتگاه بردن!
جین_چی؟ چرا؟ عه ولم کننن! چیکار داری میکنی؟دست به ورلد واید هندسام نزن!
جیمین هلش داد تو زندان!
نامجون_برو! تا ابد حبسی!
جین_این چه رفتار خشونت امیزیه با ورلد واید هندسام میکنین!
منم رفتم رو صحنه و پشت میز کوک ایستادم!
یونگی اومد روبه دوربین گفت _کار تعطیله! همه برین خونه هاتون!
جین_از همتون شکایت میکنم!
نمایش تموم شد همه جلو آرمی ها ایستادم!
صدای جیغ و سوت یه لحظه قطع نمیشد!
نامجون_ امیدواریم که تونسته باشیم برای لحظاتی کوتاه لبخند رو لباتون آورده باشیم!
یونگی_ دلمون براتون تنگ میشه!
جیمین_تولد بی تی اس مبارکککک!
کوک_دیروزم همینو گفتی!
جیمین_فرداهم میگم!
_تموم شد دیگه فردا کجا میخوای بگی؟
جیمین_ فردا سر کار میگم!
همه خندیدیم و از آرمی ها خداحافظی کردیمو از صحنه بیرون اومدیم! آتیش بازی شروع شد!
بعد از عوض کردن لباسا هرکس راهی خونش شد و جیمینم وایساد بالا سر کارگرا که وسایل دکور رو جمع میکردن!
_خیلی روز خوبی بود!
مروارید_بلاخره تموم شد!
_اوهوم! کلی واسه این دوروز استرس داشتیم!
مروارید_ دلم کیمچی میخواد! نگه میداری برم آرد کیمچی بگیرم؟
_باشه! کنار یه فروشگاه نگه داشتم مروارید رفت و بعدش با دوتا پاکت خرید اومد بیرون!
_رفتی آرد کیمچی بگیری الان؟
مروارید_خب یهو چشمم به لواشک خورد دلم. خواست پاستیلامم تموم شده بود! بستنیم گرفتم فردا دسر درست کنم...
پریدم وسط حرفش_باشه باشه باشه! یه نفس حرف میزنیا!
مروارید_خوب میکنم!
رفتیم خونه و من پخش زمین شدم!
_مروارید؟
مروارید_جانم؟
_میگم تو اون پیرهن سفیده منو ندیدی؟
مروارید _ عزیز من تو پونصد تا پیرهن سفید داری آخه!
_همونی که با این کت مشکیه میپوشیدم!
مروارید دست به کمر وایساد نگام کرد!
مروارید _ منکه از لباسای تو سر در نمیارم!بیا ببینم!
رفت توی اتاق و هفتا لباس سفید در. آورد!
مروارید_ببین این هفتا شبیه همن! یکیشونو بردار دیگه!
_😐اینا شبیه همن؟
مروارید _نیستن؟
_معلومه که نیستن! ببین این جیب نداره! اینم رو آرنجش دکمه داره اینم کلا ساده سادست این یقش سادس! اینم بلنده بدون کت میپوشم!
مروارید_ای بابا تو از دخترا هم که بدتر شدی! وردار بپوش یکیشونو دیگه!
_اونی که میخوامو پيدا نمیکنممم!
مروارید_ببینم چی میخوای بپوشی؟
_این کت مشکی! با این شلوار!
مروارید از توی کمد یه تیشرت ساده در آورد!
مروارید_اینو بپوش با یه شلوار. دیگه روشم همین کتو بپوش!
_من یه چیز رسمی میخوام امروز جلسه دارم!
مروارید چند لحظه فکر کرد و دوباره سرشو کرد تو کمد و یه پیرهن مشکی در آورد!
مروارید_این خوبه!
_مطمئنی؟
مروارید_اوهوم خیلیم بهت میاد!
_خیله خب!
لباسامو عوض کردم و رفتم تو اشپزخونه!
چرخیدم_چطوره؟
مروارید_خیلی بهت میاد!
_میخوام برم موهامو طلایی کنم خیلی بهم میاد نه؟
مروارید_مگه موهای قهوه ایت چشونه؟
_خسته شدم از رنگش! دوساله همین یه رنگه!
مروارید_منم دوساله موهامو رنگ نکردم خب!
_عه؟خب نظرت چیه دوتایی بریم موهامونو یه رنگ بزنیم؟
مروارید_نه بابا؟ تنهایی به این نتیجه رسیدی؟ الان که من نمیتونم! بزار برا بعد از به دنیا اومدن این بچه!
_اوهوم! فکر خوبه! بعدش باهم موهامونو آبی میزنیم! 😉
مروارید _ بیا برو تا نزدم چشتو کبود نکردم!
_اوه اوه خشن شدییی! جینجو کماندو!
جینجو خم شد دمپاییشو در بیارع!
_رفتم رفتم رفتم!
از خونه بیرون اومدم!
سوار ماشین شدم و رفتم شرکت!
آقای لی مدیر بخش دارایی کنار میز منشی ایستاده بود و صحبت میکرد!
_صبح بخیر!
آقای لی و منشی_سلام صبحتون بخیر!
رفتم تو اتاقم که در زده شد!
_بفرمایید!
کتمو در آوردم وپشت صندلیم گذاشتم!
آقای لی بود!
آقای لی_ آقای کیم یه چند تا پرونده هست شما باید چک کنین! درباره وضعیت مالی کارکنای متاهله!
_خیله خب بزارشون روی میز چک میکنم!
تلفن دفتر و برداشتم و اشتراک هفت رو گرفتم!
=بله آقا؟
_یه فنجون قهوه برای من بیار!
=چشم!
آقای لی پرونده هارو گذاشت و رفت بیرون!
بعد از چک کردن سه تا از پرونده ها هفتای دیگه رو برداشتم که ببرم با هوسوک هیونگ یه نگاه بهشون بندازیم! اینجوری خیلی وقت نمیبرد!
در اتاقمو باز کردم که چشمم به کوک افتاد که داشت خیلی آروم از پله ها پایین میرفت!
_جونگکوک؟ جایی داری میری؟
کوک سرجاش ایستاد! با لبخند مصنوعی برگشت طرفم!
کوک_سلام😁
_سلام! کجا؟
کوک_یکم حالم بده... یعنی یکم نه خیلی حالم بده.. آره! دارم میرم دکتر!
_میخوای برسونمت ؟
کوک _نه نه نه! خودم میرم!
یه نگاه به ساعتش کرد انگار عجله داشت!
کوک_بعدا میبینمتتت!
دوباره راهشو گرفت!
_پسره اسکول! اگه حالت بده چرا با پله میری؟ مگه آسانسور رو ازت گرفتن؟
رفتارش عجیب بود! رفتم طرف اتاق هوسوک!
بعد از ظهر از شرکت زدم بیرون! طبق معمول یه شاخه گل رز بنفش گرفتم و رفتم خونه!
درو باز کردم و رفتم تو! خونه ساکت بود!
_مروارید؟ خانمم؟ چاگیا! رفتم اتاقا رو نگاه کردم!
_عجیبه! کجا میتونه رفته باشه؟ خوبه دکتر بهش گفته از جاشم تکون نخورع ها!
لباسامو عوض کردم و رفتم تو سالن! به تلفنش زنگ زدم!
بعد از چن تا بوق جواب داد!
مروارید _سلام عزیزم!
_سلام! خوبی؟
مروارید _مرسی تو چطوری؟ خسته نباشید!
_ممنون! کجایی؟
مروارید _خونه! چطور؟
آبروم پرید بالا! داشت به من دروغ میگفت؟
_خونه ای؟
مروارید_اره چیزی شده؟
صدای کوک اومد!
کوک_بیا دیگه! من عجله...
_کوک خونه خودمونه؟
مروارید_کی کوک؟ نه بابا مگه سر کار نیست؟
_صداش داره میاد!
مروارید _خب... صدای کوک نبود! دارم فیلم نگا میکنم! آره!
_صبح بخیر!
آقای لی و منشی_سلام صبحتون بخیر!
رفتم تو اتاقم که در زده شد!
_بفرمایید!
کتمو در آوردم وپشت صندلیم گذاشتم!
آقای لی بود!
آقای لی_ آقای کیم یه چند تا پرونده هست شما باید چک کنین! درباره وضعیت مالی کارکنای متاهله!
_خیله خب بزارشون روی میز چک میکنم!
تلفن دفتر و برداشتم و اشتراک هفت رو گرفتم!
=بله آقا؟
_یه فنجون قهوه برای من بیار!
=چشم!
آقای لی پرونده هارو گذاشت و رفت بیرون!
بعد از چک کردن سه تا از پرونده ها هفتای دیگه رو برداشتم که ببرم با هوسوک هیونگ یه نگاه بهشون بندازیم! اینجوری خیلی وقت نمیبرد!
در اتاقمو باز کردم که چشمم به کوک افتاد که داشت خیلی آروم از پله ها پایین میرفت!
_جونگکوک؟ جایی داری میری؟
کوک سرجاش ایستاد! با لبخند مصنوعی برگشت طرفم!
کوک_سلام😁
_سلام! کجا؟
کوک_یکم حالم بده... یعنی یکم نه خیلی حالم بده.. آره! دارم میرم دکتر!
_میخوای برسونمت ؟
کوک _نه نه نه! خودم میرم!
یه نگاه به ساعتش کرد انگار عجله داشت!
کوک_بعدا میبینمتتت!
دوباره راهشو گرفت!
_پسره اسکول! اگه حالت بده چرا با پله میری؟ مگه آسانسور رو ازت گرفتن؟
رفتارش عجیب بود! رفتم طرف اتاق هوسوک!
بعد از ظهر از شرکت زدم بیرون! طبق معمول یه شاخه گل رز بنفش گرفتم و رفتم خونه!
درو باز کردم و رفتم تو! خونه ساکت بود!
_مروارید؟ خانمم؟ چاگیا! رفتم اتاقا رو نگاه کردم!
_عجیبه! کجا میتونه رفته باشه؟ خوبه دکتر بهش گفته از جاشم تکون نخورع ها!
لباسامو عوض کردم و رفتم تو سالن! به تلفنش زنگ زدم!
بعد از چن تا بوق جواب داد!
مروارید _سلام عزیزم!
_سلام! خوبی؟
مروارید _مرسی تو چطوری؟ خسته نباشید!
_ممنون! کجایی؟
مروارید _خونه! چطور؟
آبروم پرید بالا! داشت به من دروغ میگفت؟
_خونه ای؟
مروارید_اره چیزی شده؟
صدای کوک اومد!
کوک_بیا دیگه! من عجله...
_کوک خونه خودمونه؟
مروارید_کی کوک؟ نه بابا مگه سر کار نیست؟
_صداش داره میاد!
مروارید _خب... صدای کوک نبود! دارم فیلم نگا میکنم! آره!
_زنگ زدم بگم دارم میام خونه!
مروارید_مگه نگفتی شب میای؟
_ناراحتی میام خونه؟
مروارید _چرا اینجوری حرف میزنی؟ خب بیا عزیزم خوب میکنی!
_خونه میبینمت!
مروارید_اوهوم!
تماسو قطع کردم! اخمام رفته بود تو هم! اون داشت یع چیزی رو از من مخفی میکرد! لباسای صبحمو پوشیدم و رفتم بیرون و منتظرش موندم! بعد از نیم ساعت ماشین کوک جلوی خونه نگه داشت!
مروارید از ماشین پیاده شد و رفت تو خونه! مگه کوک نگفته بود داره میره بیمارستان؟
چرا این دوتا باید باهم برن بیرون؟ پس دوآ کجاس؟ چرا مروارید جلو نشسته بود؟ کلی سوال تو ذهنم به وجود اومده بود! بعد از چند دقیقه رفتم تو خونه!
_ سلام!
مروارید_سلام خسته نباشید!
با لبخند اومد کتمو ازم گرفت!
بعدم متعجب به من زل زد!
_چی شده؟
مروارید_ببین من آدم صبور و خوب و کم توقعیم! طاقت شنیدنشو دارم! ببینم ورشکست شدین؟ آره؟ پولتون بالا کشیدن؟ دزد زده به شرکتتون؟
_چی داری به هم میبافی دیوونه! همونطور که دکمه های لباسمو باز میکردم و به طرف اتاق میرفتم گفتم_چرا یهو یه همچین فکرایی اومده تو سرت؟
اونم پشتم اومد! از تو کمد برا خودم یه تیشرت در آوردم!
مروارید جلوی در اتاق ایستاد!
مروارید _ آخه تو هروقت میگفتی شب میام شب خیلی دیر میومدی خونه! اما امروز که گفتی شب خیلی دیر میام خونه اینقدر زود اومدی! تازه تو این پنج سال زندگی مشترک یه روز نشده که تو بدون گل بیای خونه! اما الان میبینم گل دستت نیست!
خندیدم و تیشرتمو تنم کردم!
_پس بگو!
گل رو از روی میز برداشتم و گرفتم طرفش!
_بفرما اینم گل!
مروارید با تعجب_ای... ای.. این اینجا چیکار میکنه؟
_ندیدی از تو لباسم درش آوردم؟
مروارید_نه!
_خب از لباسم در آوردم!
گلو ازم گرفت و گفت_مطمئن باشم.
مشکلی نیست؟
_مطمئن باش!
از اتاق رفت بیرون! نزدیک بود لو بری کیم تهیونگ!
از اتاق رفتم بیرون پشت میز نشستم و نگاش کردم! اونم مشغول آشپزی شد!
مروارید _چرا زل زدی به من؟
_زنمی دلم میخواد!
مروارید_خوحالا چرا میزنی؟
_من زدمت؟
مروارید_ خو خشن حرف میزنی!
_من خشن حرف میزنممم؟
مروارید_ای بابا تهیونگ اگه میخوای مسخره بازی در بیاری بیا برو بیرون!
_باشه بابا باشه!
گوشیمو در آوردم و زنگ زدم به کوک!
کوک_ته اصلا وقت ندارم کارتو بگو!
_نهار خوردی؟
کوک_😐😐😐💚الان دقیقا ساعت هفت بعد از ظهر زنگ زدی که بگی ناهار خوردم یانه؟
_خب آخه اگه ناهار خورده بودی الان مجبور نبودی از گشنگی سلامتو بخوری!
کوک_الان مسئله سلام نکردن منه؟
_دقیقا!
کوک_خب سلام! کارتو بگو ته!
_رفتی دکتر؟
کوک_اره! تا دو ساعت پیش زیر سرم بودم بعدم مستقیم اومدم شرکت!
_الان حالت بهتره؟
کوک_اره خوبم!
_خیله خب کاری نداری؟
کوک_همون اولم کاری نداشتم! فعلا!
گوشیو قطع کرد! داشت یه اتفاقایی میوفتاد نمیخواستم زود قضاوت کنم! باید ببینم چی میشع!
_تو امروز کوک رو ندیدی؟
مروارید_من؟ نه! چطور؟ چرا میپرسی؟
_چیزی نگفتم که گفتم کوک رو دیدی یا نه!
مروارید_من از صبح پامو از خونه بیرون نزاشتم اصن!
_خیله خب!
شام آماده شد و باهم مشغول شام خوردن شدیم! از اینکه داشتن بهم دروغ میگفتن خیلی عصبی بودم!
باشنیدن صدای سومین پیامک گوشی مروارید قاشق رو تا ته پرکردم و با اخم هلش دادم تو دهنم!
مروارید نگاهی به گوشیش انداخت و خنده ریزی کرد! نگاهش که بهم افتاد سریع خندشو خورد! گوشیو خاموش کرد و اروم مشغول خوردن شد.قاشق بعدی رو پرتر کردمو وارد دهنم کردم اونقدر زیاده یذرش از دهنم بیرون ریخت! اما این اصلا برام مهم نبود مروارید که انگار ترسیده بود از قیافم بدون هیچ حرفی غذا میخورد! یه وقتاییم زیر چشمی نگام میکرد که با یه لبخند فیک جوابشو دادم! کلی سوال تو سرم بود اونم لبخند زورکی زدو به خوردن ادامه داد
_کی بود؟
همون لحظه داشت آب میخورد که پرید تو گلوش و شروع کرد به سرفه کردن
مروارید _ه..هیچکی!
سرشو انداخت پایین و ظرف غذاش رو برد توی اشپزخونه.
باحرص چشمامو بستم! دیگه طاقتم طاق شده بود! ذهنم پر از سوال بود و یه کلمه که نمیخواستم بهش فکر کنم!
روی تخت دراز کشیدمو مشغول چک کردن پیامام شدم!
مرواریدم اومد تو اتاق و پشت میز آرایشش نشست و مشغول کرم زدن و پاکسازی و این کارا شد!
مروارید_ داشتی با کوکی حرف میزدی! مریض بود؟
_چی شده یهو نگران کوک شدی؟
مروارید_خب دوستمه!
_مگه تو شوهر نداری که با مردای دیگه دوست میشی؟
مروارید با تعجب دست از کار کشید و برگشت طرفم! از جاش پاشد و اومد دست گذاشت رو پیشونیم!
_چیه؟
مروارید_ببینم مست کردی؟
_چی داری میگی برا خودت؟
مروارید_ یجوری میگی با مردای دیگه دوست میشی انگار هر روز یه دوست پسر عوض میکنم! توکه دیگه ازدوستی منو پسرا با خبری؟
_اصلا دلم نمیخواد دیگه باهاشون گرم بگیری!
مروارید _ببینم حالت خوبه؟ چی داری میگی؟ چرا همچین میکنی تو آخه؟
_همین که گفتم!
مروارید_امشب بد اخلاق شدیا!
چیزی نگفتم و اخم کردم و به کارم ادامه دادم!
دوسه روزی از رفتارای مشکوک جونگکوک و مروارید میگذره! امروز کوک دوباره بی خبر از شرکت زد بیرون منم بدون جلب توجه رفتم دنبالش!
ساعت پنج بعد از ظهر بود!
کوک در خونه ما نگه داشت!
فرمونو تو دستام فشار دادم! پیاده شدو بعد از اینکه با خنده با مروارید سلام کرد در ماشینو براش باز کرد و اونم نشست!
دوباره سوار ماشین شد و حرکت کردن! دنبالشون رفتم!
دنبالشون رفتم تا رسیدیم به یه هتل! اون هتل مال جونگکوک و جیمین بود! از ماشین پیاده شدن و باهم رفتن تو! دلم میخواست برم سراغشون اما میترسیدم! آره من... من از رو به رو شدن با حقیقت میترسیدم! برگشتم طرف شرکت!
ساعت هشت شب بود شرکت خالی بود! پشت میز نشسته بودمو با انگشتام روی میز ضرب گرفته بودم! گوشیم زنگ میخورد اما جواب نمیدادم!
کوک رفیق بیست و سه سالم بود و مروارید کسی بود که خیلی دوستش داشتم نمیتونستم به افکارم پرو بال بدم اما شواهد داشتن همینو میگفتن!
برای بار دهم گوشیم زنگ خورد!
_بله؟
نامجون_کجایی پسر چرا جواب تلفنتو نمیدی ها؟
_سلام هیونگ! ببخشید یکم حالم خوب نیست!
نامجون_ببینم چیزی شده؟
_نمیدونم! واقعا نمیدونم داره چه اتفاقی میوفته!
نامجون_چی شده تهیونگ؟
_هیونگ حالم خوبی ندارم میشه بعدا حرف بزنیم؟
نامجون _آره آره! فقط زنگ زدم بگم با مروارید تماس بگیر نگرانه!
_باشه! فعلا!
گوشیو قطع کردم! عینک و کتمو از روی میز برداشتم و رفتم طرف در فعلا باید مینشستم و تماشا میکردم! هیچ راهی به ذهنم نمیرسید سوار ماشین شدم و رفتم خونه! درو باز کردن و رفتم تو! هیچ سرو صدایی نمیومد! کتمو در آوردم و رفتم توی سالن مروارید روی کاناپه خوابش برده بود! رفتم توی آشپزخونه میز شامو چیده بود و خودشم چیزی نخورده بود همینکاراش بود که منو به شک مینداخت! یه لیوان آب خوردم و رفتم از توی اتاق یه پتو آوردم انداختم روش! گوشیش روی میز بود شروع به لرزیدن کرد!
*jongkook💛*
گوشیو برداشتم!
_الو!
کوک_الو ته؟تویی؟ معلوم هست کجایی؟
_سلام شرکت بودم!
کوک_سلام و زهرمار زنتو خونه تنها گذاشتی جواب تلفناتم نمیدی اینه مراقبت از زن و بچت؟
_چیه؟ نگران زن و بچه من شدی؟
کوک_یجوری حرف میزنی انگار تو طلبکاری!
_خیله خب مهم نیست! کاری داشتی؟
کوک_زنگ زدم ببینم اومدی خونه یا مروارید هنوز تنهاست!
_خب اگه تنها بود چی؟
کوک_اگه تنها بود دوآ رو میووردم پیشش خودمم میگشتم دنبال توی نفهم!
_حالا که خودم اومدم کاری نداری؟
کوک_برو گمشو!
گوشیو قطع کردم!
یه نگاه به پیامای کوک و مروارید انداختم! الان من این چتا رو باور کنم یا میز شام دست نخورده؟
گوشیو رو میز گذاشتم و رفتم توی اتاق!
تا صبح چند بار بیدار شدم و به مروارید سر زدم!
صبح لباسامو عوض کردم و اومدم تو سالن مروارید داشت غذاهای دیشبو از رو میز جمع میکرد!
منو که دید فقط یه صبح بخیر گفت و دوباره مشغول شد!
ابروهام پرید بالا! چی شد الان؟
_صبح بخیر! من دارم میرم شرکت واسه ناهار میام خونه چیزی لازم نداری بگیرم؟
مروارید_نه!
سوئیچ ماشینمو برداشتم و رفتم بیرون اما دنبالم نیومد که بگه بیا صبحانه بخور! یعنی چی؟ چرا همچین میکنه؟
سوار ماشین شدم و رفتم شرکت! حالا عین اسب گشنم بودا! دیشبم شام نخورده بودم!
رفتم تو شرکت که دیدم صدای دادو بیداد میاد! از اتاق نامجون میومد!
_خانم منشی؟
خانم منشی_سلام صبح بخیر!
_سرو صدا برای چیه؟
خانم منشی_یه آقایی اومدن اول اینجا شروع کردن دادو بیداد و بدو بی راه گفتن آقای کیم بردشون تو اتاق خودشون الانم اونجا دارن سرو صدا میکنن!
با اخم سری تکون دادم و مستقیم رفتم تو اتاق نامجون!
_چه خبره اینجا؟
سرو صداها قطع شد!
پسرا رو به روی یه مرد نشسته بودن و یونگیم کنار پنجره ایستاده بود و سه تا مرد کت و شلواریم روبه روی پسرا بودن!
_نظم شرکت و به هم زدین! مگه اینجا چاله میدونه صداتونو انداختین پس سرتون؟
یکی از همون مردا بلند شدو گفت_بفرما رییسشونم اومد! چرا جمع نمیکنی این کارمندای دزدتو؟ خجالت نمیکشین شرکت به این شیکی با اینهمه دم و دستگاه و دبدبه و کبکبه کارمنداش دزدن!
_اول صداتو بیار پایین من همینجا رو به روت ایستادم ناشنوا هم نیستم! دوم درباره کارمندای ما درست صحبت کن! کارمندای ما اینقدر حقوق میگیرن ما نیاز به دزدی نداشته باشن!
یونگی _ منم نيم ساعته همینو دارم بهش میگم حالیش نمیشه متاسفانه!
نامجون_تو آروم باش یونگی!
و به مرده گفتم_ میشه درست توضیح بدین چی شده؟
مرده_من به کارمنداتونم یبار گفتم شماها دزدین!
_اینا کارمندای من نیستن و رییسای این شرکتن! منم دارم ازتون میپرسم چرا یه همچین تهمتی دارین به ما میزنین؟
کوک_یکی دیروز از شرکتشون چند تا سند و دسته چک و پول دزدیده وقتی گرفتنش گفته از شرکت ماست!
ابروهام پرید بالا!
_نه بابا؟ هرکی اومد گفت از شرکت ماست شما باید باور کنین و بیاین اینجا داد و هوار راه بندازین؟
مرده _ کارت شرکت شما تو جیبش بود!
_کارت ما؟
مرده گوشیشو طرفم گرفت_اینه!
یه پسر جوون بیست و سه چهار ساله بود!
_من تاحالا یه همچین کسی رو ندیدم!
پسرای دیگه هم نگاش کردن!
جیمین_من اینو دیدم!
مرده_بفرما!
_چی؟تو کدوم بخشه؟
جیمین_کارمند خودمون نیست دو سه روز پیش اومد اینجا و از منشی یه چیزایی پرسيد بعدم رفت!
جین_ همراه من بیاین من پرونده همه ی کارمندامونو نشونتون میدم تا بهتون ثابت بشه این آقا تو شرکت ما کار نمیکنه!
جین و هوسوک اونارو از اتاق بیرون بردن! نشستم روی صندلی!
دستمو روی پیشونیم کشیدم!
_اول صبحی با یه همچین چیزی اعصابمون داغون شد بقیشو چیکار کنیم؟
یونگی_اینقدر عصبیم که الان برم یه گلوله تو مغزش خالی کنمم آروم نمیشم!
جیمین _هیونگ عواطف لطیف پدرانت کجا رفته؟ بچت تازه دوهفتس دنیا اومده یکم درصدخشونتتو بیار پایین!
یونگی _تو هیچی نگو ها!
کوک_ من امروز شیرموز نخوردم شارژ ندارم!
از جاش پاشد!
کوک_با اجازتون امروز میخوام برم درخدمت همسرم باشم!
نامجون_باز زن زلیل بازی تو گل کرد؟
کوک_ چه کنیم فعلا باید به هر سازی میزنه برقصیم! تا بچه بدنیا بیاد!
_امیدوارم واقعا دلت واسه زنو بچت سوخته باشه! از جام پاشدم و خواستم برم بیرون که نامجون گفت_جان؟
کوک_این با من بود؟ هوی ته؟
از اتاق بیرون اومدم و رفتم تو اتاقم!
کتمو در آوردم و گذاشتم پشت صندلی نشستم! اونروزم یه روز عادی بود عین بقیه روزا تا ظهر شرکت بودم بعدم رفتم خونه و ناهار خوردیم! مروارید باهام صبحت نمیکرد! عادتامونو فراموش کرده بودیم تقریبا عین دوتا همخونه باهم رفتار میکردیم! من گل نمیگرفتم و اونم به استقبالم نمیومد!
عصبی روی میز ضرب گرفتم! تو اتاق کارم بودم و مثلا داشتم مطالعه میکردم!
گوشیم زنگ خورد! دوآشی؟
_الو؟
دوآ شی_سلام تهیونگشی!
_سلام خوبی؟
دوآ شی_خوب نیستم!
_چیزی شده؟
دوآ شی_هیونگ من یه چیزایی فهمیدم!
فهمیدم که اونم به مروارید و کوک شک کرده!
_توهم مشکوک شدی؟
دوآ شی_ شماهم احساسش میکنین؟
_واقعا نمیدونم چی بگم یا چیکار کنم! فقط باید صبر کنیم!
دوآ شی_صبر کنیم؟ منتظر باشیم که بیان و علنا بهمون بگن دارن قرار میزارن؟ هان؟
_غصه نخور دوآ شی! من درستش میکنم!
دوآ شی _ چرا اینجوری شده؟
_خودمم نمیدونم چرا این اتفاق افتاده!
دوآ شی_جینجو تنها دوست منه ما خیلی وقته باهم دوستیم! چطور میتونه همچین کاری با دوستش بکنه؟
_کوکم رفیق سی ساله منع اما.... بیخیال دوآ شی من بهت قول میدم همه چیزو درست کنم!
دوآ شی_بهتون اعتماد دارم تهیونگشی!
لبخندی زدم_ کوک خونس؟
دوآ شی_خوابیده!
_خیله خب فعلا چیزی بهش نگو بزار فکر کنه تو چیزی نمیدونی!
دوآ _باشه! پس فعلا!
_خدافظ!
گوشیو رو میز انداختم! دیگه هرچی نشستم بسه!
از جام پاشدم و رفتم تو سالن مروارید نشسته بودو فیلم میدید!
رفتم رو به روش نشستم خواست پاشه که گفتم
_بشین باید حرف بزنیم!
مروارید_حرفی باهات ندارم!
_من حرف دارم!
مروارید دست به سینه نشست!
_چته؟
مروارید_من چمه؟ هه جالب شد! من چمه یاتو؟ یه هفتس همش عجیب رفتار میکنی یجوری باهام حرف میزنی انگار مجرمی چیزیم هی بهم الکی گیر میدی هرکاری دلت بخواد میکنی جواب تلفن منم نمیدی! یه هفتس یه شاخه گل به من ندادی! اینا دلیل قانع کننده ای برای ناراحتی من نیست؟ هان؟
_خودت چی؟ یه هفتس داری. بهم دروغ میگی دروغ پشت دروغ دروغ پشت دروغ هیچی نمیگم به روی خودم نمیارم دروغات بزرگتر میشن! رمز گوشیتو عوض کردی بیشتر وقتا هم بیرونی! اینا دلیل قانع کننده ای نیست برای مشکوک شدن من؟
با تعجب زل زد بهم!
دوباره طلبکار شدو گفت_تو صبح تا شب شرکتی منم دلم میخواد با دوستام برم بیرون و خوش بگذرونم نمیشه که تو خونه بمونم دلم بپوسه! رمز گوشیمم اگه عوض کردم لابد یه چیزی توشه که نباید ببینی!
_چی رو نباید ببینم؟
مروارید _خب... ما با دخترا تو گوشی گروه خانومانه داریم توهم که آدم فضولی هستی همش سرت تو چتای منه! پیامای اون گروه به دردت نمیخوره نمیخوام ببینی!
_چرا فقط برای چت اون گروه رمز نمیزاری؟
مروارید_چون گوشی من این قابلیت رو نداره!
_بده گوشیتو به من تا درستش کنم!
مروارید گوشیشو گرفت طرفم!
_رمز؟
مروارید_...
_رمز؟
مروارید_روی چت خودت رمز بزار فقط من ببینم خودم واسه اون گروهه رمز میزارم!
_رمز؟
مروارید_tea tea kim
لبخندی ناخودآگاه اومد رو لبم که سعی کردم مخفیش کنم روی گوشیش شنود نصب کردم و بعدم روی چت خودم رمز گذاشتم و گوشیو دادم دستش!
_خیله خب! از این به بعد همه چیز برمیگرده سرجای خودش! من هرروز گل میارم و جواب تلفناتم میدم تو هم هرروز میای استقبالمو زندگیمون عین همیشه میشه!
مروارید_به همین راحتی؟
رفتم کنارش نشستم_نه به همین راحتی!
بعدم به گونم اشاره کردم_یه خرجی هم داره!
مروارید ابروهاشو بالا دادو بعد گفت_عه؟ نه بابا؟
بعد به گونه خودش اشاره کرد
مروارید_اول تو!
_اشتباه نکن اول تو!
مروارید_تو دعوا رو شروع کردی اول خودت!
_تو کشش دادی اول تو!
مروارید_هه به همین خیال باش! نوبت توعه!
_نخیر تو!
(و این بحث کثیف😐)
20 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
43 لایک
ولی این خیلی قشنگه:)
برای بار سوم دارم میخونمش:)
خیلی خوبه الن دویم روزه که دارم میخونم و این پارت اخره
میشه پارت بعد رو زود بزاری
پارت بعدش خیلی وقته اومده عزیز دلم به جمع ریدرای بازگشت خوش اومدی😍💜
جر منم حضور داشتم تو این پارت فامیلی ام قاسمیه😂
😂😂
عالییییییی بوددددد
پارتتت بعدو زود برازوگرنه شب میام تو خوابت👻👻👻👻👻👻👺👺👺🔪🔪🔪🔪🔪
عجیبن غریبا😐🤣
قضیه مشکوکه هاااا😐
پارته بعدو بده اجی تا نیومدم برات🤣🔪😐
دادم نیا برام😂
به یکی از دوستام که ناظره گفتم
گفت اگه پیدا کردم تاییدش می کنه 😍😍🤩🤩🤩😍😘😘😘💜💙💚🧡💛
خیلیم عالی
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییی 💜💙❤💚🧡💛
پارت بعدو یکی دو روز دیگه بزار وگرنه جررررررت می دم🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪
من این فیلم اند اک رو دیدم خیلی باحاله
😘😘😘😘😘😘💓💓💓💓💓💓🤩🤩🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍😍💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋
مرسی عزیزم!
از ترس شماها تا ساعت دو نشستم کلشو گذاشتم برید ناظر پیدا کنین تایدش کنه
افرین😂👌🏻
باشه💜💙❤💚🧡💛
بچم کوک انسان پاکیست خیانت نمیکنه به دوست ۳۰ سالش😂😂😂😂
آجی سریع تر بزار که منم روش های سامورایی به سبک خودم رو روت انجام ندم😁😁😁💜💜💜💜
به به ریدرامون زورگیر و قلدرم از آب در اومدن! چشمم روشننن🤣
همین الان ادیتش تموم شد برین ناظر گیدا کنین منتشرش کنه
تولدت ته شده ایا؟
یا یه چیز دیگه😐🤌🏻
اگه میخواستم ق.ر.ا.ر بزارن خیلی وقت پیش فرصتش بود 🤲🏻😂
پس قطعا خیانت نمیکنن🦋😐
خلاصه که این پارتم مثل بقیه پارتا عاااالی بود♥️🚶🏻♀️
😂عشق کورشون کرده بود😀
بله چشم!
مرسی عزیزم