
حق دارید:) خواهش میکنم درکم کنید:)❤️🌶️ درسام سنگین شدن ولی میخوام مطمن باشید میام تستچی. نهایتاااا آخر هفته ها:) البته ممکنه چون خیلی جدیدا توی گذاشتن پارتا تاخیر داشتم، پارت بعدیو بدون شرط همین الان بعد از آپ این فیک بذارم:)) قول بدید فراموشم نکنین چون من هنوز هستم و قرارم نیست دائم برم•-•💔
نمد:/ آنچه گذشت بذارم:/؟ اوففف:| اینجا بودین ک امیلی میره چیز(خودتون بدونید چیه دیکه😐🔪😹) بعد جیمین میاد ورش میداره و قاعدتا اتفاقات مثبت ۱۸ خواهد افتاد😹💔 ک قرار نیست تو تستچی بگم ولی کاملش توی نماشا گذاشته میشه(ب محض اینکه بذارم سرییععع اطلاع میدم و ی تست جدا میذارم دیگه 🥺😹💛 ) بریم سراغ ادامش :{فلش بک 4 سال قبل}...: //جیمین// در عرض یه ماه عشق اول و اخرمو از دست دادم !اما این رسمش نبود! انگار قرار بود هر شب با گریه بخوابم. درد بزرگی بود... از وقتی که رفت همه درسامو توی دانشگاه افتادم ، هر شب با یه دختر بودم و حرصمو سر اونا خالی میکردم به خاطر نمره هام از پدربزرگم کتک میخوردم...:)💔 اول مامانم ، بعد بابام و بعدش عشقم.. ایا من زندگی میکردم ؟! { پایان فلش بک} //امیلی// با حرفش خندم گرفت! _ شوخی میکنی دیگه ؟! + نه، من توس سال های آخر دانشگاهم، عشقمو از دست دادم. فک میکردی من چیکار کردم؟در مورد من چی فکر میکردی؟! هوم؟ با حرفاش گریم گرفته بود.+وقتی اون فوت کرد ، من توی همه درسام نمره های پایین میگرفتم ، از بهترین دانش اموز به بدترین تغییر کردم ، هر شب از پدربزرگم به خاطر نمره های پایین کتک میخوردم ، تا وقتی لیندا اومد ، اون در اصل معلم خصوصیم بود اما بعد از اون این رابطه شاگرد و دانش اموز تغییر کرد ، من با جایگزین اونا جای فاریا (اولین عشق جیمین) سعی کردم تغییر کنم اما نشد تا وقتی که دانشگاه تموم شد ، بعدش هر شب با یکی، هر شب ....تا وقتی تو اومدی و جای همه رو توی قلبم گرفتی با حرفاش بغضم گرفته بود رفتم بغلش کردم...دیگه هیچی برام مهم نبود حتی اینکه قرار بود تا یه ماه نتونم راه برم!!!! «رسیدیم به عمارتمون: +اینکه همه چیزو فهمیدی نباید بین رابطه دد ی و ب ی#بی گ@@#رل&&مون تأثیر بزاره :)! اومد و برای استایل بلندم کرد و منو برد توی اتاق و روی تخت انداخت. چن تا قرص به زور کرد توی حلقم و به خواب رفتم...
گایز در کمال احترامی که برای تک تک تون قائلم ولی باید بگم صحنات اصلا قابل گذاشته شدن نیست:) و تا همینجاش هم ریسک بزرگی کردم:( اگر میرید توی نماشا بخونید ازتون خواهش میکنم اگر دوست ندارید، زیر سنین یا حتی ممکنه دیدگاهتون نسبت ب من عوض شع به هیچ عنوان نخونید•-• ادامش : صبح //امیلی//بیدار شدم .تو بقلش بودم ، خواستم از جام بلند شم .با حرکتم اشکم در اومد .کمرم انگار نصف شده بودಥ‿ಥ( لازم شد بگم:|؟ خداوند گزارش کنندگان و تایید نکنندگان را دوست ندارد:(😹💔 فقط یه جمله گفتمಥ‿ಥ )پاشدم رفتم صبحانه رو درست کنم. .از توی اینترت دستور پخت پنکیک پیدا کردم و درست کردم ( کلا آشپزی بلد نیس 😐🙂😂 یونو🙂🙂😂🤌🏻؟) حالا ب مرحله تزئین رسیده بود .به روش های مختلفی تزئینش کردم .رفتم طبقه بالا یه لباس درست پوشیدم تا برم بیرون برای کار های تولدش ....فک میکرد یادم نیس در صورتی ک من یه هفتس داشتم برنامه میریختم 🙂😎😂رفتم نشستم روی تخت. با دستام موهاشو نوازش میکردم که دستمو کشید و باعث شد محکم کوبونده شم روی تخت . ناله ای از روی درد کردم:/ ریزه ریزه گردنمو میبوسید ( کاملا عادیه:/ خو:/؟ این پارتو زیاده روی کردم میدونمممممم😐💔)چشماش هنوز بسته بود . +و...واقعا بابت دیشب معذرت میخوام ، میدونم خب خیلی زیاده روی کردم ، میشه ببخشیم ؟ قهری؟ خودمو توی بقلش مچاله کردم
_ن +واقعا؟ ناراحت نیستی؟ _ن. دقیقا چرا باید ناراحت باشم؟:/ +خیلی خوبه.امروز خیلی بهتر از روزای دیگه بیدار شدم.از توی بقلش بلند شدم . _پاشو اقای تنبل ، لنگ ظهره ، صبحونه اماده کردم ، بیا پایین منتظرم +اما نمیخوام _نمیشه پاشو ببینم بزور بلندش کردم فرستادمش روشویی دست و صورتشو بشوره .خودم روی صندلی میز ارایشم نشستم . داشتم ارایش میکردم و به رژم ور میرفتم دوتا دست رو دور کمرم حس کردم.///جیمین/// رفتیم نشستیم سر میز صبحانه... خیلی خوشمزه درست کرده بود ( کلا با اینکه بلد نیس اما دستپختش خوبهಥ‿ಥ دقیقااا تضاد منಥ‿ಥ😐💔😂)داشتم میخوردم ک پدربزرگم زنگ زد.. پا شدم رفدم تو اتاق...( نمد چرا ولی رسمه😂 کلا جیمین بخاد با تلفن حرف بزنه میره تو اتاق😂💔) +سلام پاپا #سلام جیمین +کاری داری #اره ، من برای یه معامله بزرگ ک خودت میدونی تا چند ماه میرم امریکا ، شرکت با تو +اما من.... #همین ک گفدم ، از امروز هر روز پا میشی میری شرکت +باشه #خوبه موفق باشی تلفنو قطع کرد
فقط 12 درصد شارژ دارم🙂😂💔 ساعت 3 نصفه شبه🙂😂💔 فردا هم شنبست و ساعت ۶ و نیم کلاس دارم🙂😂 برنامه دارم تا صبح بیدار بمونم 🙂✨ ولی اگه مامانم بفهمه🙂😂🔪 دیگه باید فیکو خودتون ادامه بدید😂😂💔 ::: فلش بک :. وقتی تلفن جیمین زنگ خورد // امیلی// تلفن جیمین زنگ خورد ، دفعه اخری ک تلفنش رو گوش دادم مچشو گرفدم واسه همین بازم رفتم پشت در اتاق تا تلفنش رو گوش کنم (کلا فوضوله😂💔 ب جز دستپختش کلا نقات اشتراک زیادی باهم داریم🥺😂🌶️✨) میگفت ک از امروز باید بره شرکت خیالم راحت شد.منم باش برم شرکت ؟ از کجا معلوم منشیش دختر نباشه ؟ چرا من انقد فضولم ؟ ب افکارم تک خنده ای زدم و رفتم سر میز نشستم تا بیاد.»»پایان فلش بک««. جیمین اومد ... نشست سر میز.... انگار حالش گرفته شده بود.(میدونه چی شده خودشو میزنه ب اون را🤝🏻😐🔪) _جیمین کی بود ؟ چیشده؟ چرا حالت گرفتس ؟ +امروز باید برم شرکت ، نمیتونم پیشت باشم _وا لباسای منو نگا ، من خودم میخواستم برم بیرون +واقعا ؟ _هوم +اوکی پس مشؽول خوردن ؼذاش شد منم همینطور وقتی ؼذاش تموم شد صدام کرد +امیلییییی
الان فکر میکنین اتفاق جالبی میوفته نಥ‿ಥ؟ ولی اشتباه حدس میزنینಥ‿ಥ البتهه مطمنم تا الان فهمیدید ک کرم درونم امشب زیادی فعاله و اول هر اسلاید ی چیزی میگم حرصتون دراد😐😂»»»»»»» _بلههه +بیا _باشه پاشدم از جام رفتم طبقه بالا. در یه کمد رو باز کرده بود و. نا امید داشت توشو نگاه میکرد . +من کدوم یکی از کت و شلوارامو بپوشم ؟ _اممم نمیدونم +خو تو مگه زن من نیسی؟ _چرا هسم +خو تو باید انتخاب کنی و کمکم کنی دیگ _اهع واقعا ؟ +بله واقعا رفتم توی کمدش ، خیلیییی بزرگ بود ، رسما هر کی میرف توش گم می شد چشمم ب یه کت تک ابی نفتی افتاد ، با یه پیرهن سفید و شلوار ستش دادم دستش +این ؟ _هوم +انتخاب جالبیه._میدونم😐😎 لباسرو پوشید .خیلی بهش میومد .البته همه چی بعش میومد .تقریبا با هر لباسی هات بود _ روز خوبی داشته باشی... از اتاق بیرون رفتم و از عمارت خارج شدم. ب سورین و سوجین زنگ زدم چون تنهایی از پس اون همه کار بر نمی اومدم ... ×بله امیلی ، سلام _سلام ، عام سورین امروز تولد جیمینه و میخوام سوپرایزش کنم ×اووو جون🥺😂😂😂 _وا 😐😐 ×اوکی حالا من چیکار کنم _اهان اف ین ، خب ببین ت باید ی مکان مناسب رزرو کنی و وسایل تولد رو بچینی...
زیاد ننوشتم😂؟ همنیجا لایک کن وگرنه ادامه نمیدم😐😂🤌🏻 بدووو😂🍓 راستی این وسط طبق معمول ی چیزی بگم. فقط مهمه.. من فقط چند پارت ( حدودا ۲ یا ۳ تا) رو توی نماشا میذارم. اصل فیک توی تستچیه و ازتون خواهش میکنم حمایتم کنین•-•🖤🖤✨ |||» ×شانس اوردی ک امروز سرم خلوته ، قبوله _ممنون تلفن رو قطع کردم و به سوجین زنگ زدم . %سلاممم _سلاممم %چیشده _امروز تولد جیمینه میتونی مهمونایی ک خودت میدونیو دعوت کنی دیگه ؟ %اره اوکی _ممنون بای تلفن رو قطع کردم و ب سمت شاپی ک دفعه پیش با جیمین ازش خرید کردیم رفتم تا لباس بخرم ...تقریبا ظهر شده بود ...حالا جیمین چی می خورد ب سمت ی برگر فروشی رفتم و ساندویچ خریدم و ب سمت شرکت جیمین راه افتادم . رسیدم به شرکت. ماشین رو پارک کردم و عینکمو زدم و داخل شدم .. از منشی دفتر جیمین رو پرسیدم رفتم سمت دفتر جیمین از توی شیشه دفترش دیدم با یه دختره ای داره حرف میزنه .... منشیش میگفت جلسه داره اما من بیخیال وارد اتاق شدم ک هر دو برگشتن و ب من نگاه گردن.به دختره تعظیم کردم، چون ب نظر بزرگتر از من بود _سالم ، ببخشید که ی دفعه ای وارد اتاق شدم ، من پارک امیلی هستم ، خوشبختم ... *اهان بله خانم امیلی ، من خانم کانفو هستم و خوشبختم .. _من هم همینطور .روی یکی از صندلی ها نشستم اما جیمین انگار تمرکزش رو از دست داده بود ، فقط ب من نگاه میکرد :|||
زیاد شد:| باید جای حساس کات میشد:| ۳ اسلاید اضافه اومد😐💔🤌🏻 بهترین خاکی ک میشود بر سر کرد، این است کع ادامه بدم:| »»» //امیلی// با چشماش ب دکمه های لباسم نگاه میکرد :/ متوجه شدم یچیزیش شده. وقتی نگاه کردم خودم برگام ریخت🙂🍃 انگار موقع پرو لباس برای شب ، دو تا دکمه بالای پیراهنمو نبستم:|💔 بلافاصله شروع کردم به بستن دکمه های لباسم که خیالش راحت شد و به صحبتش ادامه داد . اما خیلی خوب حسودی کرد ، قیافش دیدنی بود 🥺😂💔 لبخندی روی لبام نشست که باعث شد دستاشو روی میز بکوبه.... // جیمین// وقتی اون اینجا بود نمیتونستم تمرکز کنم ... .دستامو روی میز کوبیدم. +خانم کانفو من واقعا عذر میخوام ، یادم اومد الان باید برم جایی ، میتونیم بعدا جلسه رو ادامه بدیم ؟ *بله اقا حتما ب هر حال از دیدنتون خرسند شدم . +من هم همینطور ...کانفو بلند شد و از اتاق بیرون رفت . امیلی داشت میخندید به من پرده های دفتر رو کشیدم که اتاق قابل دید نباشه . +شما چرا بی اجازه میای تو دفتر من ؟ تازه با دکمه های باز ؟؟ اصن ی بار دیشبو یادت بیاد :/ (_با خنده) ولی قیافت دیدنی بود :| +الان قیافه توعم دیدنی میشه:// _ بیخیال:/ برات ناهار اوردم
غذا ها رو از توی کیفم در اوردم و جلوش گرفتم . _من باید برم ، بابت جلسه ت هم ببخشید ، تا اینا رو نخوری هم حق نداری کار کنی ، ب منشیت هم میگم کسیو داخل دفترت راه نده . +اوکی از دفترش بیرون رفتم ک یکی برام پیام داد . سورین بود ، لوکیشن تالار رو داده بود با رضایت سوار ماشینم شدم و راه افتادم به سمت اونجا وقتی وارد شدم ، دیدم....!!!
طبق قاعده باید فصل اول الان تموم میشد:/ پس پایان فصل اول:| نع:|! برو بعدی:))) [ گایز بعدی ادامه داستانعಥ‿ಥ] ویو بالای ۵۵ :)) لایکا بالای ۲۵ و کامنتا عم خودتون میدید دیگه ن🥺؟ وگرنه برای کامنتاهم شرط میذارم😐🙂🍃😂
دیدم سورین همه کار ها رو انجام داده(قیافتون دیدنیه ن😂😂؟الان توقع ی اتفاق وحشتناک داشتین نع؟ 😐🍃 و بعله!! گفته بودم! قراره پشم ریزون بشع😎🔪ادامشو بخونین) ذوق کردم اما با تنفس چیزی از حال رفتم.... |||پایان رسمی فصل اول Froced to love رو اعلام میکنم•-•😐🍃 در اصل در ۳ فصل نوشتم:| یکی از یکی پشم ریزان تر:|🔪 در فصل دوم در تمامی پارت ها مسئول شهرداری باید پشمانتان را از روی زمین جمع کند😐😹🔪🍓 اتفاقاتی ک میوفته کاملا غیر منتظرست!!! مطمن باشید قرار نیست فصل دوم عین اولی باشه😎!! ژانرش کاملاااا فرق داره:) اطلاعات کامل فصل دوم به علاوه آنچه خواهید خواند پارت ۱. فصل ۲ در نتیجه:))) شرطا رو برسونینااا🥺💔
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خب گایز :) یه خبر خوب:))))
به جای یه هفته تا ۲ هفته نیستم:)
بعدشم احتمال داره کلی آزمون برای مهاجرت به خارج از کشور برای زبان انگلیسی داشتع باشم و کلا وقت نمیکنم بیام تستچی:)
از طرفی هم تستچی جدیدا خیلی قوانینش زیاد شدع و داره جذابیت خودشو از دست میده 🙂💔
ولی بهتون قول میدم تا آخر فیک هستم 🦋🙂 فیک های همه ی آجیامم میخونم فق شاید نتونم نظر بدم:) ولی حتما لایکشون میکنم:)
بعد از پایان کامل فیک ، با توجه به تعداد درخواست های موندم تصمیم میگیرم بمونم یا نه🙂💦💙
لاو یو💕🌊 MINSOO🥲🥀💛
فصل بعد رو کی میزاری؟
توی نماشا آپ شدع:)))
های •-•💕🍻
کاربر ♡~[M_S]~♡ هستم•-•🤍💜
پارت جدید فیک Froced to love فصل 2 منتشر شده•-• و امروز پارت 2 آپ میشه•-•❤️
خوشحال میشم اگه این فیک رو خوندی پارت جدید شو بخونی و نظرتو راجبش توی نظرات بگی 🥺🩰💕:)))
♡~[M_S]~♡
پارت بعد رو کی آپ میکنی
عالی بود❤
توی نماشا آپش کردم:)))
تنکس 🥺🎼✨
های •-•💕🍻
کاربر ♡~[M_S]~♡ هستم•-•🤍💜
پارت جدید فیک Froced to love فصل 2 منتشر شده•-•🌈 و امروز پارت 2 آپ میشه•-•❤️
خوشحال میشم اگه این فیک رو خوندی پارت جدید شو بخونی و نظرتو راجبش توی نظرات بگی 🥺🩰💕
♡~[M_S]~♡
کرم داری؟😐صیص میشوی آیا/؟:
شک نکن😐😂💔 یح:) مین سو ¹³💕✨
بصی زیبا بنده شیلا هصدم 14 مقلب کویین،لیا،صلی،صلنا
های •-•💕🍻
کاربر ♡~[M_S]~♡ هستم•-•🤍💜
پارت جدید فیک Froced to love فصل 2 منتشر شده•-•🌈 و امروز پارت 2 آپ میشه•-•❤️
خوشحال میشم اگه این فیک رو خوندی پارت جدید شو بخونی و نظرتو راجبش توی نظرات بگی 🥺🩰💕
♡~[M_S]~♡🥀
میشه بگی چه چیزی سرچ کنم که داستانت تو نماشا بیاد ممنون💜
قرار نیست آپش کنم:) تخلف قوانین میشع:))
های •-•💕🍻
کاربر ♡~[M_S]~♡ هستم•-•🤍💜
پارت جدید فیک Froced to love فصل 2 منتشر شده•-•🌈 و امروز پارت 2 آپ میشه•-•❤️
خوشحال میشم اگه این فیک رو خوندی پارت جدید شو بخونی و نظرتو راجبش توی نظرات بگی 🥺🩰💕
♡~[M_S]~♡✨
عاجی چطوری نماشا میای بالا
قرار نیست فیکو تو نماشا آپش کنم:) تخلف قوانین میشع:))
😕
های •-•💕🍻
کاربر ♡~[M_S]~♡ هستم•-•🤍💜
پارت جدید فیک Froced to love فصل 2 منتشر شده•-•🌈 و امروز پارت 2 آپ میشه•-•❤️
خوشحال میشم اگه این فیک رو خوندی پارت جدید شو بخونی و نظرتو راجبش توی نظرات بگی 🥺🩰💕
♡~[M_S]~♡🩸♥️
هورا
عالیی🙂😂🍓
مرسی:)💨🌊
های •-•💕🍻
کاربر ♡~[M_S]~♡ هستم•-•🤍💜
پارت جدید فیک Froced to love فصل 2 منتشر شده•-•🌈 و امروز پارت 2 آپ میشه•-•❤️
خوشحال میشم اگه این فیک رو خوندی پارت جدید شو بخونی و نظرتو راجبش توی نظرات بگی 🥺🩰💕
💙♡~[M_S]~♡💙
ب خدا ن ب خودت😐
اشتب شد
جر 😂😂
ناوکیه😂💔🤌🏻
پارت بعدیییییی تولوخدااااااااا البت ب خدا هم اسیب نزن🥺🥺
فدات شم 🥺🌑✨ الان گذاشتم تو صف بررسی 🥺❤️💓
چرا ناظرا انقد کم کارن:/؟
کم کار نیستنಥ‿ಥ
مح هنو حال ندارم برای بار سوم بذارم🙂😂💔🤌🏻
انشالله فردا میذارم🥲 نمد چرا ولی هی همش عدم میخوره 🙂😐🔪
خو حتما یه فوشی چیزی زدی که عدم میخوره:/
اره😂😂💔
این دفعه نزدم😂😂💔🤌🏻