
خوووو بپرین ک میخام ی داستان گشنگ برادون بزارم کیف کنید
خسته اما پیوسته به حرکت ادامه میداد. سال هاست که میزبان کل مخلوقات است ؛ از انسان گرفته تا کوچکترین گیاه خزه، همه باری میهمان او بودند. اسمش رودخانه بود و شهرتش هر چه بگویی.... سال هاست در این مسیر جریان دارد . این رسم ان حوالی بود که هر گاه غمی قلبشان را به درد می اورد، ان را به رودخانه میگفتند شاید به امید انکه گذر اب ان درد را به فرسخ ها دور تر ببرد. مادرم همیشه میگفت : هر وقت خواب بدی دست و پای ذهنتو بست ، اونو به رودخانه بگو ، اون خیلی مهربونه و خوابتو به فرسخ ها دورتر میبره.... پیش از انکه بتوانم رودخانه را بی غلط بر زبان اورم ، مادرم به جایی دور رفت و رود نیز یاد او را با امواجش به دوردست ها برد. از ان پس رودخانه تنها مادر من بود.
هر روز کنار رودخانه مینشتم و از قصه هایی که بر زبانش جاری بود به وجد می امدم. او مملو از صدای مادر بود و همچو یک دایه فرزندان کوچک و بزرگی در دامان خود می پروراند .شاید امواجش صدای مادرم را از بر بودند و مدام ان را نجوا میکردند؛صدای که قلب را نوازش میکرد
باری هر چه او را صدا کردم پاسخی نداد و گویی من همچو یک کودک از رودخانه انتظار سخن گفتن داشتم، اما او مثل بی کران اسمان ، ساکت بود. سنگ بزرگی به سمتش پرتاب کردم و لحظه ای شاهد پوشیده شدن جامه ابی اش،با گل و لای تیره بودم. لحظه ای بعد رودخانه ابی بود و دوباره صدای ارامش میداد. پس شاید قلب مادر نیز از رودخانه بود ؛بی انکه گل و لایی در قلبش بماند حتی تا اخرین لحظه لبخندش را از چشمانم دریغ نکرد. سالها گذشت. روزی رسید که از تلاش دست کشیدم وباز به امید رودی از جنس حریر ابی، به سوی خانه ی مادری به راه افتادم. اینار نه از خواب هایم گفتم و نه او از قصه هایش. تنها به گذر ان خیره شدم، به امواجی که با تقلا از روی سنگ های سخت و بزرگ میگذشتند و راه خود را باز میکردند... شاید صحنه ای اشنا در برابر دیدگانم بود؛صحنه ای از مادرم! .... و فردا از نو تلاش کردم!
بزرگ و بزرگتر شدم؛اما یاد و خاطر رودخانه همچنان در ذهن و قلب من نفس میکشید.نجوای زیبای جریان اب ، به ارامی سنگ های سخت را صیقل میداد و شن های ریز را در دل خود به حرکت وا میداشت. بی اراده به سمت شر شر اب حرکت میکنم اما پیش از انکه به رودخانه نکاه کنم ، چمنزاری که زیر پایم پدید امده نگاه خیره ام را تصاحب میکند. این رودخانه بود که روحی نو به زمین نژند بخشیده بود؛ اما هیچگاه از این کار او ، قصه ها نوشته نشد و شعر ها سروده نشد. تاکنون رودخانه برای کسی از فداکاری هایش نگفته بود، بلکه بی صدا با جریان دادن روحش در زمین مرده باری دیگر به ان زندگی بخشیده بود. پس من نوشتم؛از رودخانه ای بی ریا و مادری سخاوتمند که قلبش با قلب رودخانه یکی بود!
دقیقه ها گذشتند و زمان حتی یک ثانیه مکث نکرد.زمان انقدر بی وقفه حرکت کرد که خطوط نقاشی شده صورتم بیشتر و بیشتر شد. شاید فردا دیگر من نبودم اما رودخانه همچنان بود ،زندگی میکرد و زندگی میبخشید. هنوز ابی گوارا داشت و سنگ های کوچک و گردی را در دامان خود حفظ میکرد. من خاطراتم را رفته رفته از یاد میبردم ؛اما او همچنان ملودی ارامش را به خوبی مینواخت. حتی رنگ موهایم سفید میشدند و رودخانه همچنان ابی اسمان را به تن داشت.
او باز هم تلاش میکرد، می بخشید، میگذشت و می اموخت؛ همچو مادرم. شاید رودخانه قطعه ای از خاطرات مادرم بود که همراه با زندگی ام همراه شده بود؛ با اینحال ، پس از سال ها، رودخانه هرگز هرگز دردی را که با خود حمل میکرد را برایم بازگو نکرد و من هیچگاه خواب هایم را برای رودخانه تعریف نکردم.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیخ.....
معلمه انشامو نگف بخونم....
یکی بیاد کمکم انقلاب کنیم علیه معلمای انشا...
کمپین ضد ادیشی کیصاکی صفت را بندازیم...
😂دیقنننن
بجا قانونای فیزیک باید این قانونارو جایگزین کنن بخدا
منان مندممم
جر
نصف دایره لغات شقایقم اع این کلمه عای مسخره منه....
شقایق نگو ن ک خودت اگ نفمیده باشی تالا اوشکولی
😂اونقدرا جهانیم ن ول جزو فرهنگ لغات چتامونه
اع اینا ک چرت میگیم یچی در میاد
خیلیم عالی
بل بل
اگ ادیشی قبول نکرد میرم جلو خونشون لاسیک میسوزونم :) 👌🏽
منو شقایقم میایم زنگ ایفونشونو میزنیم میگیم منم منم مادرتون غذا اوردم برادون و فرار میکنیمಠ_ಠ
توعم ک لاستیک میسوزونی
عح بیا این قب عو بکش برو خو
پس انشاته😂آره گلم عالی بود،احساسات رو خیلی ظریف و زیبا روایت کردی😚
شرمندم نکنین😂واقن مغزم کار نمیکرد ک تک پارتی بنویسم هیق...
مامانمم بم میگف کدوم خنگی انشاشو میزاره عاخه؟ಠ_ಠ
توسط: هویجک :| انتشار: 3 ثانیه پیش 1 مرتبه انجام شده 😐🖐🖐
😂😂😂👍
اصن سرعت عمل جلوت لنگ میندازه بخدا
خخخخ😂🖐ما اینیم ولا جدا برگام ریخت به همه پستا همینجوری دارم میرسم امروز😐من چقد بیکارم خیر سرم الان کلاس دارم
عرر اینخده دوس دارم لحظه ی انتشار ی تست برسم بش...
ولی من لحظه انشار تستای خودمم نمیرسم چ برسه ب تستای بقیه😂😂😂
خخخ اخییی میرسی یه روز😂
ایشالا...
ایشالا...
جر نمیدونم چیرا ول یاد یچی افتادم ....
اذان فارسی ک میگه
خدا بزرگ تر است خدا بزرگ تر است
خدااااااا بزرگ تر است خداااا اااا اااا بزرگ
تر است
جرررررر خیلی سم بود فیلمش
سمههه خالص
اصی اصید بود
سرطان بود اصلا😂😂