
بلاخرههههه به گشادیم قلبه کردم 😐 بچه ها واقعا ببخشید منون پنجمم درسام زیاده تازه سال پیشم که دیگه..... گند زدم 😐 و دیگه میخوای چی بگم برو بخون 😐

بابا با تعجب حرفشو تکرار کرد : ( اما تو خودت بغلش کرده بودی ؟ 😳 🙄 😐 🔪 🔪 ) ( خیلی به اینا 🔪 دقت فرمایید 😐 💔 🙄 ) کوک گفت : ( چی 😳 🙊 🙄 ؟ من کی همچین چیزی گفتم 🙄 😳 🙊 ) بابا گفت : ( اما خودت همین الان گفتی 😐 🙄 😳 🔪 🔪 ) کوک گفت : ( اهان 🙄 😐 😳 چیزه 😳 🙄 من خواب بودم دارم هذیون میگم 🙄 😳 🙊 😅 ) بابا گفت : ( اهان باشه برو بخواب 🙄 😐 😁 🤭 ) از زبان بابای ا/ت ( نا اصلیه یعنی ناتنیه 😐 😁 💔 ) : کوک گفت توی خواب بوده و هذیون میگفته 😐 🙄 🙄 💔 و تو خوابم ا/ت رو بغل کرده بوده 🙄 😐 💔 😳 پس یعنی ................ 😳 😳 اون ا/ت رو دوس دارههههه 😳 😳 😁 😳 خب چجوری به هم برسونمشون 😁 😁 🤭 ( خدایا منو گاو کن 😐 💔 فقط اینو میتونم بگم 😐 💔 ) از زبان ا/ت : تا بابا رفت از زیر میز اومدم بیرون 😐 💔 🤭 🙄 کوک گفت : ( چرا رفتی 😐 💔 🔪 😤 😑 ) گفتم : ( تنبیه بغل کردن من بود 😐 💔 😑 🔪 😤 ) گفت : ( جا تشکرته ؟ 😐 💔 😤 😑 🔪 ) گفتم : ( میدونی که من تشکر مشکر حالیم نی اوکی داش ؟ 😐 💔 🔪 😑 😤 ) ( لاتی حرف زد 😐 🔪 💔 😑 ) گفت : ( باش داش اگه دفعه بعد خواب بودی ولت میکنم و میام تو 😑 😐 💔 🔪 😤 ) گفتم : ( تو غلط میکنی 😑 💔 🔪 😐 😤 ) گفت : ( من به کدوم ساز تو برقصم 😐 🔪 💔 😤 😑 ) گفتم : ( سنتور 😑 😐 🤓 💔 🔪 ) گفت : ( هر هر هر نمکدون 💔 🔪 😐 😑 😤 ) گفتم : ( هر هر هر فلفل دون 🔪 😑 😐 💔 🤓 ) ادامه دادم : ( بیا بریم بکپیم 😐 💔 😑 🔪 🤓 ) گفت : ( با این حرفت موافقم 🙄 🤠 🤠 🤓 ) رفتم سمت اتاقم درو باز کردم 😑 🔪 💔 😐 🤠 🤓 یه هودی برداشتم تا بپوشم ( 😐 💔 🔪 🙄 🙄 ) نصفش توسی بود نصفش سفید و یه نقش گربه داشت 🙄 🔪 💔 😐 🤓 ( عکس بالا 👆🏻 👆🏻 ☝🏻 ☝🏻 ) و یه شلوار طوسی تنگ هم پوشیدم 🙄 😐 🤓 💔 🤓 مو هامو دو گوشی گوجه ای بستم 😍 😍 😍 ( عکس صفحه بعد ا/ت و موهاشه 🙄 💔 😐 ) اخ اخ اگه پسر بودم عاشق خودم میشدم 🤓 😍 😍 😍

تا اومدم ادامه بدم صدای اریان اومد 😲 😰 😰 که خابالود میگفت : ( ا/تتتتتتتتتتتتت 🥱 🥱 🥱 ) یاعلی ساعت رو نگاه کردم 🕰️ 🕰️ ⏰ ⏰ ساعت ۸ بود 😰 😖 😖 همیشه اریان این ساعت منو بیدار میکنه 😖 😖 😰 کای هم کوک رو بیدار میکنه 😰 😖 😖 سریع رفتم اسپری خوشبو کننده ام رو کردم تو چشم 😖 😖 😖 😖 😖 ایییییی چشمام میسوزههههه 😖 😖 اما چشمام قرمز شد 💔 😐 😖 موهامو باز کردم و به هم زدم که شد جنگل آمازون 🎄 🌲 🌳 🌴 ☘️ رفتم تو تختم 🛏️ 🛏️ 🛏️ و پتو رو کشیدم روم چشمامو بستم 👁️ 👁️ 👁️ 👁️ صدای در اومد 🥱 🥱 😖 😐 یعنی اریان اومده تو 😐 🥱 😑 اریان نشست رو تخت 🛏️ 🛏️ و گفت : ( ا/ت پاشو 😑 😑 🥱 🥱 ) سعی کردم با صدا لرزون بگم : ( بیشین بینیم باو 😑 💔 🥱 😴 ) و فکر کنم موفق شدم 😑 🥱 😴 💔 🔪 اریان گفت : ( من نشستم تو پاشو 🥱 😴 😑 💔 🔪 ) گفتم : ( باشه باشه فهمیدم حالا میری که پاشم ؟ 😑 🥱 😴 💔 🔪 ) اونم پاشد و از اتاق رفت بیرون بلند گفت : ( پاشیا مگرنه دوباره میام 😑 🥱 😴 🔪 💔 ) گفتم : ( باشه بابا 🥱 😑 💔 🔪 😴 ) تا رفت بیرون چشمامو کامل باز کردم 😐 💔 😑 💔 🔪 موهامو باز کردم و دوباره مثل دفعه قبل بستم 😍 😐 😑 💔 اخ اخ خیلی چشمام میسوزه 😤 😐 🤕 💔 از اتاق رفتم بیرون 😐 💔 😑 و به سمت آشپزخونه رفتم 👩🍳 👨🍳 👩🍳 👨🍳 رفتم تو آشپزخونه 😐 💔 😑 🤕 یه لیوان برداشتم و شیر قهوه درست کردم ☕ ☕ 🥛 🥛 تو دست و پا آشپزا بودم 😐 😑 💔 🤭 🙄 به احتمال زیاد کلی بهم فوش دادن 😑 💔 😐 🤭 🙄 لیوان قهوه رو گرفتم تو دستم 🥛 ☕ و از آشپزخونه اومدم بیرون 🤭 🙄 😑 💔 یه قلوپ از قهوه رو خوردم 😍 🤤 ممممممم خوشمزه بود 😃 😃 😃 تا اومدم قورت بدم کوک و کای اومدن جلوم 😳 😨 با قیافه کوک همه قهوه رو تف کردم 🙃 😌 😨 کوک هم آب میخورد با دیدن من همشو تف کرد 😅 🤣 💔 😑 😐 خدایا ما دوتا رو شفا بده 🤲 🤲 🙏 📿 ( قیافه ا/ت با موی بسته 😍 😍 🤤 )

قیافه ش خیلییییییییییییییییی دیدنی بود 🤣 😂 😐 💔 🤭 تا اومد چیزی بگه یه نگاهی بهش انداختم حرفشو خورد 🤭 😂 🤣 😐 💔 ( نگاه ا/ت 😍 😍 😍 بچه ها میدونم این بازیگره اما شما ا/ت تصور کنینش رنگ موهاشم اسلاید قبل بود 😍 😍 😑 😐 💔 ) گوشیم زنگ خورد 📱 📞 📱 😐 💔 گوشیمو از تو جیب شلوارم در آوردم 😐 💔 😍 😑 رو صفحه نوشته بود ( 😍 🥰 عشقم 🥰 😍 ) ( کیا حدس زدن کیه ؟ 😐 💔 😑 🤭 ) کوک به گوشیم نگاه کرد 😍 💔 😐 😑 گفت : ( از کی تا حالا عشق پیدا کردی😑 💔 😐 💔 😨 ) گفتم : ( ب ت چ 😐 💔 😑 🙄 ) صدا رونیکا اومد : ( مامان این صدا رو میشنوی ؟ 🤭 🤭 🤭 🤣 ) زن عمو : ( اره 🤭 🤭 🤭 🤣 ) کوک گفت : ( چه صدایی 😑 💔 😐 🙄 ) زن عمو گفت : ( صدای شکستن قلب یکی 🤭 🤭 🤭 🤣 ) گفتم : ( لطفا ساکت باشین تا گوشیمو جواب بدم 😐 💔 😑 📱 🔪 ) همه سکوت کردن 😑 💔 😐 🔪 گوشیو جواب دادم با ذوق گفتم : ( سلاممممم 😍 😍 😍 🥰 ) صدای تائو اومد که گفت : ( سلام ا/ت 🙃 😃 😅 😊 ) ادامه داد : ( نخوابیدی ؟ ؟ 😁 😆 🤣 😂 🙃 ) گفتم : ( متاسفانه و بدبختانه نتونستم 😐 🔪 😑 💔 😐 ) گفت : ( مامان بابات نفهمیدن رفتی بیمارستان ؟ 🧐 🤨 🤨 🧐 ) گفتم : ( خوشبختانه نه 😆 😁 😅 😂 ) کوک گفت : ( چی میگه ؟ ؟ ؟ 🧐 🤨 😡 😤 🤬 کیه اصن ؟ ؟ ؟ 😠 😡 🤬 😤 🤯 ) گفتم : ( یه بار گفتم دوباره هم میگم 😐 😑 🔪 💔 ب ت چ 😐 💔 🔪 ) تائو گفت : ( با منی ؟ 😳 😳 🤨 😕 ) گفتم : ( من غلط بکنم با تو باشم 😐 💔 😑 😑 🔪 ) کوک گفت : ( با منی ؟ 😳 😳 🤨 😍 ) تائو همون لحظه گفت : ( با منی ؟ 😳 😕 😐 ) گفتم : ( اره با توئم 😑 😐 💔 ) تائو گفت : ( با منی ؟ 😳 😕 ) کوک هم گفت : ( با مني ؟ 😳 😳 😐 😑 💔 ) با داد گفتم : ( یه لحظه هر دوتون ساکت شین 😐 💔 😤 🔪 🤬 😡 ) هر دوشون سکوت کردن 😐 💔 🔪 😤 گفتم : ( تائو کاری داشتی؟ 😐 💔 😤 🔪 ) گفت : ( اهان اره 😁 😅 😅 😅 میخواستم بگم میتونی بیای به کافه ........ ؟ 😅 😅 🤨 😊 ) گفتم : ( اره چه ساعتی ؟ 😍 😃 🤤 🙃 ) گفت : ( ساعت ۱۱ میتونی ؟ 😅 😅 ) گفتم : ( اره حتما 😍 😍 🤤 ) گفت : ( پس میبینمت بای 😅 😍 ) گفتم : ( باشه بای 😍 😅 🤤 😍 )

گوشیو قطع کردم 😅 😍 یه نگاه خشن به کوک کردم 😐 💔 😅 😌 گرخید بچه 😅 💔 😐 😂 مامان گفت : ( بچه ها بیاین صبحونه بخوریم 😊 😊 🤭 ) گفتم : ( مامان من کار دارم باید برم 😅 😅 😐 💔 ) گفت : ( باشه عزیزم فقط زود باید بیایی ها 😅 😊 😊 ) گفتم : ( چشم مامان 😅 😅 🙃 😃 ) دوباره یه نگاه خشن به کوک کردم 😌 😂 🤭 🤭 دوباره بچه گرخید 🤭 😅 😂 😂 خشن کی بودم من ؟ 😅 😅 😂 😊 رفتم سمت اتاقم 😅 🤭 درو باز کردم دستمو گذاشتم روی گوشی تا آهنگ بزارم 😅 😂 😂 😍 اهنگ بلک اند وایت بود 😍 😅 😂 چرا اینقدر این آهنگ میاد 😐 💔 😂 رفتم سمت کمدم 🚪 🚪 ( منم باید برم تو گالریم 😐 💔 💔 😐 چیه خو کمد اون گالری منه 💔 😐 💔 😐 ) یه هودی که چه عرض کنم 💔 😐 یه لباس اسین بلند با یه شلوارک کوتاه پوشیدم 😐 💔 😐 جورابم سفید هم پوشیدم 😐 💔 😍 یه کفش چارخونه چارخونه هم پوشیدم 💔 😐 💔 😍 خب امادمممم 😐 💔 گوشیمم گرفتم دستم 😐 💔 موهامم دو گوشی بستم 😍 😍 ( تو عکس قبل بود 😐 💔 😍 😍 ) چتری هامم مرتب کردم 😍 😍 😍 خب من امادمممم 😍 😍 😍 رفتم پایین 😍 😐 💔 که کوک گفت : ( کجا میری دقیقا 😡 😑 🧐 ) گفتم : ( برای بار سوم میگم 😐 💔 😍 ب ت چ 😑 😐 💔 🔪 ) تا اومد چیزی بگه سریع از خونه با دو اومدم بیرون 😐 💔 😑 😂 🔪 چون خیلی اون کافه دور نیست پیاده میرم 😍 😐 💔 😑 از زبان کوک : اههه 😐 💔 😑 🔪 بهم جواب نداد 💔 😑 🔪 😤 اما به احتمال زیاد داره میره پیش اون تائو ............ 😑 💔 🔪 😤 خب 😁 😈 فقط یه راه دارم 😈 😁 😅 تعقیبش 😈 😈 ( بچه ها نمیدونم چرا اما گشادیم میاد پارت قبل رو بزارم تو تستچی 😐 💔 🔪 😑 😅 ) چیه خو 🔪 💔 😐 فقط این به ذهنم میاد 😐 💔 🔪 رفتم تو اتاقم 💔 🔪 😐 یه لباس خاکستری ساده 🤍 🤍 🤍 با یه شلوار لی با جیب 👖 👖 و کفشای سفید 👟 + 🤍 = ؟ ؟ ؟ و یه کلاه همرنگ با شلوارم 🧢 🧢 🤠 و یه ساعت ⌚ ⌚ گوشیم رو گذاشتم تو جیب شلوارم 👖 👖 + 📱 📱= ؟ ؟ ؟
( به گشادیم قلبه کردم و پارت قبلو گذاشتم 😐 🔪 💔 😑 ) باید عجله کنم مگرنه میره 😑 🔪 💔 😐 😤 سریع رفتم بیرون از خونه 😑 💔 🔪 😳 حالا این حیاط تقریبا ۱۰۰۰ متری رو چیکار کنم 😐 😑 🔪 💔 اینو کجای دلم بزارممممم 😤 🔪 😑 💔 با دو از حیاط رد شدم 😑 💔 😤 🔪 دیدم داره میره سمت کافی شاپ استار 😑 😤 💔 🔪 ( استار یعنی ستاره گفتم بگم 🤭 😐 😁 اسم کافی شاپ گذاشتم 😁 🤭 😑 اسم گذار کی بودم من 😐 بچه ها آفتاب مستقیم داره میخوره به پشت من منم هودی پوشیدم 😑 😐 💔 🥵 ) من یه میونبر به اون کافی شاپ بلدم 😏 🤪 😌 😈 داشتم میرفتم تو اون میونبره که دیدم 😳 😤 😤 💔 ا/ت هم اون میونبره رو بلده 😤 💔 😑 🔪 خدااااا چرا اینقدر بدبختممممممم 😐 💔 😑 🔪 پشت سرش اروم اروم راه افتادم 😐 💔 😑 از زبان ا/ت : احساس میکردم یکی تعقیبم میکنه 😐 💔 😑 🤣 حس شیشمم همیشه درست میگه پس دارم تعقیب میشم 😐 💔 😑 🔪 ( وسط زنگ تفریح مدرسم دارم داستان مینویسم 😐 💔 😑 😑 ) یکم به صدای قدم زدنش و نفس کشیدنش گوش کردم 😐 🔪 💔 😑 آقا این چرا اینقدر کنه اس 💔 🔪 😐 😑 اصن چرا منو تعقیب میکنه ؟ 😐 🔪 💔 😑 بعله دیگه جئون جونگ کوک شی بود 😐 💔 😑 🔪 ( یه آموزش دارم شی توی کره ای میشه آقا 😐 💔 🤣 یعنی چیزی که ا/ت گفت یعنی بعله دیگه آقای جئون جونگ کوک بود 😐 💔 😑 🔪 😁 اوکی ؟ 😁 😐 💔 و بچه ها بگم که من خیلی کمتر قبل میتونم داستان بنویسم 😐 💔 🔪 چون پنجمم و مشقا زیاده 😑 😖 😐 💔 خب بریم ادامه داستان 😁 💔 ) یه نقشه دارم 😈 😈 😏 ( دوباره منم دارم پوزخند میزنم 😐 💔 🔪 😑 ) بدون اینکه بهش توجه کنم از کوچه اومدم بیرون و رفتم تو کافی شاپ استار ⭐ ✨ 😈 😏 گوشیمو نگاه کردم 😳 😖 😐 💔 😑 ساعت ۹:۰۰ بود 😳 😐 💔 😑 قرار ما ساعت ۱۱:۰۰ بود 😅 😑 💔 😐 ولش کن 😐 💔 😑 😁 از کافی شاپ اومدم بیرون 🚶🏼♀️ 🏃♀️ ( بچه ها یادم نیست ا/ت چندم بود تو کلاس 😁 😁 شما فکر کنین اون سال دوازدهمه 😁 😁 و قراره بره دانشگاه 😁 😁 و کوک هم که هم رشته ای ا/ت بود 😊 😁 😁 😁 )
ادامه تو نتیجه لایک و کامنت فراموش نشه بگم هر چقدر کامنت ها و لایک ها بیشتر باشه زود به زود تر میزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چشمم ب اکانتت خشک شد لنتی!
پارت بعد بزار پ
باشه باشه چرا عصبانی میشی اما بعدی آماده نیس 😐🖐👏😂
هییییی بش
غمگین شدی حالا ؟😐قول میدم زود بنویسم
ناح اما خا لامصب فیکت گشنگه
عالی بود خیلی خوب مینویسی با قدرت ادامه بده منم هوات رو دارم
ممنون