خب بچه ها این پارت هم گذاشتم لایک و کامنت فراموش نشه ♥️♥️❤️❤️
پارت ۶ عشق تاریک
ا/ت:میگم....یه سوال؟
کوک:بگو
ا/ت:م..ن..من ا/تم اسمت تو چیه ؟
کوک:جونگ کوکم میتونی کوکی صدام کنی😊
ا/ت:خوشبختم☺️
کوک:خب دیگه خیلی صمیمی نشیم😅من فعلا میرم بای
ا/ت:بای
کوک رفت و من موندم و یه اتاق خیلی شیک و بزرگ.از خستگی رفت و ولو شدم رویه تخت و تویه همین فکرها بود که نفهمیدم کی. خوابم برد😴😴
از دید شوگا:تویه اتاقم بودم که یکی در زد
شوگا:بیا تو
جیمین:سلام
شوگا:سلام
جیمین:میگم اون دختره که تویه ساحل گرفتیمش رو میکشین یا زنده میزارینش؟
شوگا:..... اول میخوام ببینمش برو بیارش
جیمین:چشم
از دید جیمین:رفتم سمت اتاقش در رو باز کردم خیلی کیوت خوابیده بود رفتم کنارش موهاش روی صورتش پخش شده بود آروم زدمشون کنار خیلی کیوت بودددد.
صورتمو آوردم جلو که یهو چشماشو باز کرد هر دوتامون بعد دیدن هم دیگه شوکه شده بودیم بعد دختره.....
ا/ت:جججییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
جیمین:هوی چته مگه آدم ندیدی؟
ا/ت:برو اونور پسره ی منحرف
جیمین:من منحرف نیستم😑
ا/ت:پس اینجا چیکار میکنی؟
جیمین:باید بیای رئیس کارت داره
ا/ت:من هیچ جا نمیام
جیمین من حوصله ی تورو ندارم.
سریع برید استایل بغلش کردم و بردمش سمت اتاق رئیس.
ا/ت:ولمممم کنننن پسره ی ب.ی.ش.ع.و.ر بزارم ززرمممییننننننن.
جیمین:وایییی چقدر حرف میزنی ساکت شو دیگه.
تویه همین حال هوا بودیم که رسیدیم به اتاق رئیس در زدم و وارد شدم بعد دختر رو گذاشتم زمین.
از دید ا/ت:هر چی جیغ و داد میزدم نمی زاشتم زمین تا اینکه رسیدم به یه اتاقی بعد در زد و وارد شد بعد منو گذاشت زمین منم بخاطر اینکه تلافی کنم پام رو کوبیدم رویه یکی از پاهاش.
جیمین:اییییییییی دختره ی و.ح.ش.ی چیکار میکنییییی
ا/ت:تلافی بود😏
شوگا:بسه دیگه
سرم رو چرخوندم روبه صدا دیدم یه پسره نشسته رویه صندلی خیلی خفن
شوگا:پس تو باید اون فضوله باشی
ا/ت:من هزار باره دارم این رو برای شما ها میگم من فضول نیستمممممم
جیمین:هه دوبار
برگشتم سمتش و دیگه ساکت شد
ا/ت:می...میشه منو ول کنید🥺
شوگا:نچ
ا/ت:هق لطفا
نمیدونستم چی شد که یهو اشکم در اومد
شوگا:ببرش بیرون
جیمین:چشم
جیمین:بیا بریم
ایندفعه بدون اینکه چیزی بگم باهاش رفتم
از دید جیمین:وایییییی خیلی کیوت بود گریه کردنش بعد از اینکه حرفاشون تموم شد رئیس گفت که ببرمش آماده بودم دوباره یه درگیری داشته باشیم😂اما خیلی اروم دنبالم اومد وقتی رسیدیم به اتاقش
گفتم:بسه دیگه گریه نکن من باید برم بعدا میبینمت
ا/ت:......
تا خواستم درو ببندم
گفت:ببخشید
ا/ت:بخواطر اینکه پا گذاشتم رویه پات
جیمین:اشکال نداره😊
بعد درو بستم و رفتم سمت اتاق رئیس. در زدم
شوگا:بیا تو
رفتم تو نشستم رویه یکی از صندلی های اونجا
جیمین:راستی رئیس دختره رو چیکار کنم؟جیمین:بکشمش؟
شوگا:نه
جیمین:چرا
شوگا:چون من میگم
جیمین:ok
تویه همین حال بودیم که گوشی شوگا زنگ خورد باباش بود.
تماس شوگا و باباش👇🏻👇🏻
باباش:سلام پسرم
شوگا:سلام
باباش:شوگا میخوام یه خبر بهت بدم
شوگا:چی
باباش:تو باید زود تر ازدواج کنی
شوگا:چییییی
باباش:پسرم یا خودت یه دختر خوب برای خودت پیدا میکنی یا باید با دختر عموی ازدواج کنی
شوگا :پدر من هیچ وقت با اون عجوزه ازدواج نمیکنم
باباش:خب خودت یکی رو انتخاب کن منتظرم ببینم سلیقت تویه انتخاب زن ها چطوره
(بچه ها یه نکته رابطه ی پدر شوگا و خود شوگا زیاد خوب نیست و اینکه شوگا از دختر عموش متنفره)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
28 لایک
عالیی
مرسی
عالی بود لطفاً زودتر بعدیو بزار منتظرم
چشم حتما
قشنگه.ولی خیلی کم مینویسی اگر میشه بیشتر بنویس
مرسی😘😘من تا جایی که تونستم نوشتم چشم سعی میکنم بیشتر بنویسم♥️