خب سلام ۱۰ دقیقه از تموم کردن پارت ۱۸ گذشته این قسمت : فرار از قبرستان .
از زبان راوی ) تمام مرگخواران ازاد در مقابل ولدمورت بودن او بعد از سخنرانی اش به هری نگاه انداخت . ولدمورت : اوه احتمالا همه این دو رو میشناسین پسری که زنده ماند خب پاتر بزار یه داستان بگم : من برای یه قتل به خانه پاتر ها رفتم پدرتو کشتم و به اتاق تو رفتم مادرت دیدم و تو رو البته این یه غافلگیری بود شما چهار نفر بودین ! چهار بچه قنداقی احمق ، دو پسر و یه دختر این دو پسر الان اینجا هستن و اون دو دختر در هاگوارتز ، مادرت التماس کرد تا اون چهار بچه ول کنم اماوقتی مادرت کشتم اون خودشو سپر شماها کرد و نفرین منحرف شد یه نوع طلسم باستانی ، دامبلدور شماهارو جدا کرد تورو پیش ماگل ها گذاشت و دیگه تا ۱۱ سالگی کسی تورو ندید ، تا اینکه تو به هاگوارتز رفتی و اون هارو دیدی از همون اول باهم دوست شدین و تیم قدرت مندی تشکیل دادین یادته وقتی بهت گفتم به من بپیوند تو چیگفتی اره پاتر اون روز تو خانه پاتر ها تو بلک و اون دوتا دامبلدور بودین چهار بچه که بخاطرش اون قدر حقیر شدم که باید پیش این دم دار دست دراز میکردم .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
هری و سورس و لیا و هرماینی جان پیچن؟
خب ببین هری جان پیچ بود چون روح ولدموت تو تنها موجود زنده رفت اون شب تنها کسایی که اونجا بودن بعد مرگ لیلی لیا هری هرمیون و سوروس بودن پس در نتیجه ؟ خب فکر کنم فهمیدی دیگه و ممنون مشقم تموم بشه می نویسم
فک کنم من گرفتم ماجرا رو
ج چ : والا هیچ حدسی نمیتونم بزنم 🤦♀️ هربار واسه یکی یه چی حدس میزنم میگه اشتباه
عالییییی بود ادامه بده من منتظرم 💙