
بالاخره نوشتم این پارت رو 🥲 بازم ببخشید که انقدر دیر میشه و اینکه احتمالا از این به بعد رو همین روال هفته ای یه پارت بتونم بزارم چون هم مدارس شروع شده هم اینکه یه داستان دیگه جدای از این داستان دارم که مال خودمه ( یعنی اینم مال خودمه اما اونو جایی نمیزارم فقط خودم و دوستام میخونیم 😐😂) و اون رو هم میخوام بعد از مدت هاا ادامه بدم برای همین احتمالا نتونم زودتر از پنج الی شش روز یه بار پارت جدید بزارم اما سعیم رو میکنم و اینکهه امیدوارم خوشتون بیاد در ضمن برای اینکه قاطی نشه بگم که # این علامت جینه
واقعا باید باهاش چیکار میکردم ؟؟...با صدایی که از خودش ایجاد میکرد بهم بفهموند که گرسنس ، رفتم سراغ همون کیفم ، غذا و ظرف غذای ها یون جزء معدود وسایلی بود که با خودم آورده بودم ... بعد از آماده کردن غذاش رو به روش نشستم تا بیشتر راجب اینجا توضیح بدم.. _ خب اینجا خونه ی خودمه و فقط ما دو تا اینجاییم به خاطر مسائلی که خودت به بار آوردی نیاز دارم یکم فکر کنم و خودم رو توی خلوت خودم خالی کنم بنابر این مزاحمم نشو در ضمن میتونی توی اتاق انتهای راهرو بمونی با نگاه متعجبی بهم خیره شد _ نترس مثل انباری یا همچین چیزی نیست امکاناتش کامله با زدن این حرفم چهرش آروم تر شد _ درسته نباید مزاحمم بشی اما باید، تاکید میکنم باید هر وقت خواستم در دسترسم باشی و طبق تقویم حدود...دو هفته ی دیگه تو برمیگردی به حالت انسانیت و اون شب میخوام از اولین دقیقش تا اخرین ثانیه رو بیدار باشیم من باید بیشتر بدونم، به طور کلی سرپیچی نکن باشه ؟ اون چیزی نگفت اما من با گفتن : دختر خوب! دستی روی سرش کشیدم و برگشتم سمت اتاق خودم تا بعد از مدت ها یه خواب درست و حسابی رو تجربه کنم.
صدای ویبره ی موبایل باعث بیدار شدنم شد ، دستی رو چشم هام کشیدم و تماس رو اوکی کردم # الو سلام کجایی ؟؟ با بی حالی و صدای گرفته جوابش رو میدادم _ سلام چیکارم دارید سر صبحی زنگ زدین؟ # معلوم هست کجایی مرد؟؟ شب رو کجا خوابیدی؟؟ کِی رفتی ؟ اصلا چرا به ما خبر ندادی خیر سرمون اومدیم تعطیلات گروهی.. _ میخوای بدونی کجا ام ؟ # نه پس همینطوری دارم میپرسم _ اع خب اگه نمیخوای که قطع کنم.. # مسخره بازی در نیار بگو کجایی _اومدم هاوایی هواش خیلی خوبه! # اع جدی!؟ _ اوهومم # خیلی خب خوش بگذره.. اما کمتر نمک بریز نمکدون مثل آدم بگو کجایی تک خنده ای کردم _ باشه بابا جوش نیار همین حوالی ام ، اومدم تو ویلای خودم گفتم که میخوام تعطیلاتم رو تنها باشم شما هم تو رو خدا هر پنج دقیقه یه بار زنگ نزنید کوفتم کنید # نباید یه خبر به ما میدادی ؟ _ آخه مثلا بهتون میگفتم شما میزاشتین بیام ؟ # حالا هر چی انقدر هم گوشیت رو سایلنت نکن اوکیی ؟ _ خیلی خب کاری نداری ؟ قبل از اینکه چیزی بگه خداحافظی کردم ، گوشی رو کنار گذاشتم ، رفتم سمت دستشویی و بعد از شستن دست و صورت ، مسواک زدن و بقیه ی کار های روزانه خودم رو مشغول درست کردن یه صبحانه ی مفصل کردم.
میخواستم کل تعطیلاتم رو به خانه نشینی بگذرونم ؟ قطعا نه! اولین کاری که برای روزم انتخاب کرده بودم پیانو زدن توی اتاق موسیقیم بود ، با یه آهنگ آروم و آرامشبخش شروع کردم پنج دقیقه از زدن میگذشت که متوجه حضورش شدم تکلم انسانی براش توی اون حالت غیر ممکن بود اما من کلماتش رو به وضوح میشنیدم ، زمزمه ی متن اهنگ با اون صدای گوش نوازش به خوبی شنیده میشد و این باعث شد دست از نواختن بکشم و به مرجع صدا نگاه کنم ، هنوز همون جسم گربه ای ، با موهای سیاهی که سر تا سر بدنش رو پوشونده بودند اما این چی بود که من میشنیدم ؟ با تعجب آمیخته به ترس گفتم : میتونم حرفات رو بفهمم! دست از خوندن کشید و گفت: چی!؟؟ _ چی!؟ همینو گفتی مگه نه؟؟ دارم میفهمم + حرفای منو میفهمی؟؟ تو این حالت؟ صدای اون هم رگه ای از ترس رو توی خودش داشت _ آرهه... چیکار کردی؟ + من ؟؟ کاری نکردم! _ پس چرا حرفات انقدر واضحه؟ + ن..می..دو...نم رفتم سمتش و بی معطلی از روی زمین بلندش کردم دوباره دست و پا میزد + چیکار میکنییی!!؟؟ _ باید بریم بیرون! + الان؟ چرا یهویی؟ _ چونکه من میخوام همونطور که ها یون توی بغلم بود کتم رو با یه کلاه کپ مشکی برداشتم و از خونه زدم بیرون ، کارم خیلی یهویی و بی منطق بود مگه نه ؟ مثل همه ی چیزایی که تا حالا پشت سر گذاشته بودم این اتفاق رو هم بی فکر و اندیشه شروع کردم بدون اینکه حتی درکی ازش داشته باشم!
خونم نزدیک به دریا بود و توی منطقه ای قرار داشت که کمتر کسی اونجا بود برای همین خیلی قیافم رو مخفی نکردم و فقط محض احتیاط کلاه رو روی سرم گذاشته بودم ، رفتیم به نزدیک ساحل رد موج های دریا روی ماسه ها افتاده بود اما ما دور تر از اون ها حرکت میکردیم در جستجوی یک گربه! + جدی باید اینکار رو بکنیم؟؟ _ هیسسس! حرف نزن یه وقت یکی بفهمه چی میگی + نترس هیچ آدم دیگه ای انقدر دیوونه نیست که حرفای منو بفهمه -_- _ واقعا تو همون گربه کوچولویی هستی که من بزرگ کردم؟ چه بی ادبی... خیلی راه رفتیم و تقریبا دریا کاملا از دیدمون خارج شده بود توی پارک خلوت اونجا بالاخره یه گربه پیدا کردیم ، رفتم کنارش و دستم رو نزدیک سرش بردم اما برخلاف ها یون که توی اینجور موارد با ملایمت خودش رو بهم نزدیک میکرد توی یه حرکت به دستم چنگی زد و باعث ایجاد سوزش شد ، دستم رو کشیدم و از جام بلند شدم و انگشت شصت اون یه دستم رو روش فشار میدادم بلکه بهتر بشه _ هییی تو چته! واقعا که، گربه ی مغز فندقی! ولی اون گربه بی تفاوت به من بدنش رو تمیز میکرد _ چه گربه ی بی شخصیتی! یه چیزی بگو ببینم میتونی حرف بزنی یا نه ولی گربه هه هیچی نمیگفت + گفتم که بهت من فرق دارمم برای همین میتونی بفهمی حرفام رو _ شاید.. چند ثانیه اونجا وایسادیم و وقتی خواستیم برگردیم یهو گربه هه شروع کرد به میو میو کردن با صدای خیلی بلند..
اینکه فقط صدای میو کردن میشنیدم بهم میفهموند که تنها ها یونه که میتونم باهاش حرف بزنم و از طرف دیگه بلندی صداش که به جیغ زدن شباهت داشت کم کم داشت کرم میکرد تا اینکه یه پسر حدودا بیست و چهار ساله در حالتی که نفس نفس میزد بهمون نزدیک شد و وقتی رسید کنار گربه ، اون خیلی زود آروم گرفت ، دستاش رو روی زانو هاش گذاشته بود و در حالتی که خم شده بود نفسش رو تازه میکرد ، ها یون پشت پای من وایساده بود و با حالت مشکوکی به اون دو تا نگاه میکرد ، حال پسره بهتر شد و سرش رو بالا گرفت ÷سلام✋🏻 _ سلام :/ ÷ ببخشید گربه ی من دوباره این رفتار رو کرد جدیدا هر وقت کسی رو میبینه اینطوری جیغ میزنه شرمنده 😅 _ عا آهان نه مشکلی نیست میخواستم دوباره بچرخم و برم که پسره حالت نیمه نشسته گرفت و شروع کرد به نوازش ها یون ÷ این گربه ی شماست ؟ _ بله ( با بی حوصلگی) ÷ واو واقعا موهای نرمی داره ... به نظرم خیلی خوشگلی!( خطاب به ها یون ) ... دختره مگه نه ؟ _ بله با اجازتون از جاش بلند شد و رو به روم ایستاد ÷ میفروشیدش؟ _ جانم!؟؟ ÷ بفروشیدش به من برای گربم جفت خیلی خوبی میشه:))) ها یون با نگاه مضطربی بهم چشم دوخته بود
_ امکان نداره! ÷ چی!؟ برای چی من پول خوبی بهتون میدم! _ من نیازی به پولش ندارم و ببخشید اما من زیادی به این دختر کوچولو وابسته شدم و از اونجایی که خودتون هم یه حیوون خونگی دارید فکر کنم بتونید درک کنید چقدر برام ارزشمنده؛) پسره کم آورده بود ÷ آها..ن بله همینطوره که شما میگید ببخشید بابت پیشنهادم 😅 _ ما دیگه باید بریم خدانگهدار ÷ خداحافظ دوباره رفت سمت ها یون روی سرش رو نوازش کرد و با لبخند اعصاب خورد کنی گفت : تو هم مراقب خودت باش زیبای دوست داشتنی🥺 امیدوارم بازم هم رو ببینیم بای بای👋🏻 ها یون خودش رو از زیر دست اون پسر کشید و به دنبال من راه افتاد.... تو مسیر برگشت به خونه بودیم و من مدام زیر لب به اون پسر چیز میگفتم : واقعا چه فکری کرده ؟ همینطوری بیاد ندیده و نشناخته بگه واییی گربت رو بده ببرم.. مردم دیوونه شدن اه +پسر بچه ی نق نقو ( آروم) _ چی گفتی الان بهم! + هیچی _ در ضمن فکر نکن چونکه خیلی برام مهمی و عاشقتم و اینا اون چیزا رو گفتم میتونی فرض کنی به عنوان برادرت اینکار رو کردم بالاخره من همه چیزتم! + انگاری تو هم بدت نیومده اینو بهت گفتم هاا
_ وقتی به یه نفر جایگاهی میدی خوشحال میشه و هیچکس دوست نداره جایگاهش ازش گرفته بشه منم نمیتونستم بزارم یه پسر دراز بی ریخت و گربه ی جیغ جیغوش جام رو بگیرن + واوو ....نترس فکر نکنم کسی بتونه جای تو رو برام بگیره :) _ خوبه ... در ضمن حالا که حرفات رو میفهمم می تونی باهام راحت باشی شاید واقعا بتونیم با هم دوست باشیم ...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فالوییی بک بدهههه
عالی بووودد
فالوت کردم:)✨
ممنوننننن^^♡♥️
عآجی پارت بعدش و کی آپ میکنی💕👐
نمیدونم والا دارم مینویسمش فعلا، هر وقت تموم بشه میزارمش حالا یا فردا یا نهایتا پس فردا اگه هم زودتر تموم شد که همین امروز 🥲🌈
هوررررااااا😹🌻💛
😂 گذاشتمش پارت بعد روಥ‿ಥ🤝🏻
آااااااااااا😂 وااای ذهنم قفل کردح😂 اصن انقدر عاشق داصتانت شدم تا نوقعی ک منتشر شح خابم نمیبرح😂😐💛
😂😂😂😂 لطف داری عزیزم
... و بعد صالها انتظار😹🐾
مثل همیشح عآلی عآجی😻☁️💕👭
😂 شرمنده...🤦🏻♀️
مثل همیشه ممنونن🥰😂❤️☄️
من تازههه اومدم اینجا و عاشق داستانت شدمم 😈💀داستانت زیادی قشنگهه🥺حتما ادامش بدههه🤩🤩منتظر پارت بعد هستم🤙🏻🐚
راستی میای بست فرند شیم ؟؟🥺💗
مرسیییی خیلی خوشحال شدم که خوشت اومده 🤩 ادامش میدم^•^❤️
راستش دوستی اینطوری برام خیلی مقدور نیست اما با آجی بودن مشکلی ندارم:)💓✨
واوووو مثل همیشه عالی^^
واوووو مرسییی 💓^•^
میای صیص شیم؟
اوهوم:)
عرررر ایرررررر عورررررد😂خیلی خوفع 🙃فیتینگ
😂😂😂 مرسییی چشمات خوب میبینه💓
با گربه پسره حال نکردم:/🧃
تفاهم🙂😂🤝🏻
من با خود پسره هم حال نمیکنم 😔😂
عالی بود گلبم اکلیلی شد خیلی قشنگ مینویسی خیلی نسبت ب فن فیک های دیگه سبک نوشتنت متفاوته و داستانت رو خاص کرده داستانت نسبت به داستانای دیگه خاصع🥺🤞🦥💟💜
اره داستانش خیلی خوفه میگم من درست ندیدم یا واقعا پروفت شوگاس😐اگه اره که ادیتش منو کشت از بس خفنه😐🖐🖐
واووو مرسیییی نظر لطفته ♡•♡
چه خوشحال شدم که خوشت اومده 🥰♥️
بوص لطفا پلرت بعد رو بزار 🍻🥺💟
درست دیدی پروفم شوگاس ادیتش خیلی خفنه من خودم مرگم یعنی ت همه جا این عکسش هست شادم واتم تلم تستچی پس زمینم😂😂🚬🙂💟😈
عالی بود دستت درد نکنه پارت بعد خواهش میکنم ❤🤗
مرسیی عزیزم ❤️🌾✨
اگه بتونم زودتر مینویسمش:)