
سلام بچه ها اینم پارت ۱۵ راستش هنوز پارت ۱۴ منتشر نشده و دو روز هس که در حال بررسیه اما از اونجایی که تست ها دیر بررسی میشن و واسه اینکه اذیت نشید من گذاشتم الان خیلی خیلی خیلییی حساس شد خیلی خیلی خیلیییی برید بخونید پارت بعد رو با کامنت های ۵۰ به بالا میزارم ۱ ثانیه نگذشته بعدی رو میزارم این پارت خیلی چیزا مشخص میشه و راجبه اینکه ما چند قسمت دارمی فعلا چیزی نمیگم دیگه آخه فعلا ادامه میدیم و ببینم تا کجا مغزم میکشه😁اما بعد میراکلس یه رمان دیگه از خودم میخوام بنویسم مرسی گلای من راستی راستی یه چیز خیلی مهم که اوه نه بذارید بخش آخر بگم درباره یه هدیه از منه برا شب یلدا😄😊😁🥰😘برید بخونید
از چشم مرینت👈گفتم:ب..ب...باشه و رفتیم اونجا گفتم:حالا چجوری کوامی عشق رو صدا کنم ؟ گفت:این رو بخون : به نام عشق برای عشق و کار نیک به شما نیاز دارم بانو لاراک . با غمگینی گفتم: به نام عشق برای عشقو کار نیک بانو لارکار : یهو یه نور سفیدی اومد و شاپرک های سفید اومدن بعد یهو یه کومای بزرگ مثل فرشته اومد گفت : سلام من لاراک هستم بانوی عشق این دنیا جانم . ماجرا رک بهش توضیح دادم گفت : یعنی شما میخواید زنده کنید آقا مارک رو🤔اونم با کوامی های اصلی یک لحضه صبر کنید . روش رو اونور کرد و انگار با یکی حرفی میزد توش یه چیزش رو شنیدم چون نزدیکش من بودم: .....بله استاد.... . تعجب کرده بودم استاد🤨 . برگشت گفت خب:حالا این وردی که میگم رو بگو و آرزو زنده شدن مارک گیلبرت رو بکن و تیکی و پلگ رو پرت کن تو آسمون بعدش . تیکی و پلگ چشم هاسون رو بستن و رفتن بغله هم منتظر بودن من برم واای😥 . گفت بگو:برای زنده کردن مارک گیلبرت از قدرت عشق از کوامیه های سازنده و نابود کننده استفاده میکنم .
گفتم: برای زنده کردن مارک گیلبرت از قدرت عشق از کوامی های سازنده و نابود کننده استفاده میک... . یکی حرفم رو قطع کرد و از بالای ساختمون گفت:وایستا مرینت . بالا رو نگاه کردم 😨استاد فو😲 . گفتم استاد شما مگه حافظتون رو از دست ندادید . گفت:بله مرینت اما من با قدرت کوامیه عشق دوباهر برای مدتی جون گرفتم نکن این قضیه کلا الکیه . کارلوس رو ديدم عربده کشید : فوووو پس تو هنوز زنده ای نه مرینت نه نه ادامه بده بگو اون میکنم رو . استاد گفت:مرینت نکن این مارک توهمیه مارک واقعی توی بیمارستان پالاس رفته . گفتم:اما من ندیدم که همینجا بود و کارلوس اومد . گفت:نه موقعی که تو کت نوار رفتید تو کوچه اونا مارک رو بردن و کارلوس با اون آکوما لایلا که با دوستش دعواش شده بود رو شرور کرد و ازش این کار رو خواست که مارک قلابی و کوامیه عقاب بسازه . گفتم:خب لایلا کجاست من نابود کنیم کوامیش رو .گفت: کارلوس همون موقع قدرت رو از لایلا گرفت تا تو گربه سیاه به چیزی مشکوک نشید پ گفتم:یعنی مارک کوامیه عقاب رو نداره . گفت:چرا اون مارک گیلبرته اما اون کوامیش تو جیبه خودشه و حق استفاده ازش رو فعلا نداره . گفتم:پس اون موقع ایی که کمکمون میکرد قبلا اون تبدیل میشد بگوو😮 . گفتم پس کارلوس کیه مگه صاحب معجزه گرا نیس . کارلوس عربده کشید چرا و پرید پیش استاد فو😵دستای استاد رو گرفت یه ورد خوند و اون رو برقی کرد . گفتم:استاد نه دیگه تیکی اسپاتس آن . آدرین گفت:خوشحالم که دوباره باهاتم پلگ بیا تبدیل شیم:پلگ پنجه ها بیرون
پریدیم با آدرین پیشه کارلوس گفتم ولش کنن . گفت:ساکت شو دختره ی پر رو . گفتم:تو هیچی نیستی خودتم الکی کارلوس جا زدی . کوامیه عشق گفت: مرینت من این رو میشناسم این داداشه آبراهام گیلبرته ، اون موقع به داداشش حسودیش میشد بخاطر همین اون رو تو آتش سوزی کشت تا معجزه گرا رو به دست بیاره اما نتونست و استاد فو اون موقع برشون داشت الان اومده میخواد به دستشون بیاره فهمی... . یهو حرفش قطع شد و کارلوس محکم کوامیه عشق رو فشار میداد گفتم:نهه نکن . لاراک گفت:مرینت تو برو من از پس این برمیام برو و استاد فو رو ببر یه جای امن و با کت نوار پیشه اون پسره برو که تو بیمارستانه اگه دیدم از پسش بر نمیمام یدونه شاپرک یا پروانه بهت میفرستم که یعنی بیا به کمک نیاز دارم برو مرینت برو و رفت سراغ کارلوس . تو دو راهی مونده بودم😥 . گربه دست گذاشت رو شونم و گفت دیدی بانوی من گفت بریم بیا بریم استاد در خطره . گفتم باش گربه و استاد رو بغل کردیم و بردیم خونش و گفتم به زنش حواستون بهش باشه . گفت:بله حتما ممنون دختر کفشدوزکی و گربه سیاه . رفتیم با گربه سمت بیمارستان و تغییر شکل دادیم و رفتیم تو
دنبال اتاق مارک بودیم از پرستاره پرسیدم ببخشید اتاق مارک گیلبرت کجاست . گفت:مارک گیلبرت🤔بیماری با این نام نداریم . آدرین گفت:مرینت اینا با فامیلیه الانش میشناسنش . گفتم:راس میگی باهوشه من ام ببخشید مارک زوکربرگ عذر میخوام اشتباه گفتم😊 . گفت:بفرمایید طبقه سوم اتاق ۳۰۴ پ با آدرین سریع رفتیم تو آسانسور و دکمه ۳ رو زدیم . حالا یه آهنگ ریلکس💇♀️ . گفتم آدرین در باز شد بریم دیدم داره میره تو دیوار میگه:مری سرگیجه دارم . گفتم جنتلمنه من بیا بریم سریع تر و بدو بدو رفتیم تو اتاقه ۳۰۴ رفتیم اولین تخت یه پیرمرد بود که پاش شکسته بود😑 . دومین تخت رو دیدم یه مرده بود که قلبش نمیزد و داشت بوووووق میگفت یهو پرستارا اومدن و یه پتوی سفید روش کشیدن😐بنده خدا خدا بیامرزتش . رفتیم با آدرین تخت سوم دیدم مارکه🥺
کلا بدنش خونی بود😥آدرین گفت: مرینت . این پسره چرا😢 . گفتم:خیلی آسیب دیده همه چاش بند پیچیده یعنی زنده میمونه😥یه پرستار اومد بالاسرش و سرمش رو عوض کرد . گفتم:حالش چطوره خوب میشه . گفت:راستش آقای دکتر باید تایین کنند اما اینجوری که من میبینم متاسفانه به احتمال 80 درصد نه😔 . یهو سرم گیج رفت افتادم بغله آدرین . آدرین: مرینت چی شد . گفتم:آدرین سرم گیج میره پرستاره برام یه آب قند سریع درست کرد آورد . به کمک آدرین رو صندلی نشستم . شروع کردم به هم زدنش . خوردمش بهتر شدم . گفتم:آ...آ...آدرین اگه مارک زنده نمونه😰:😣💔☠ . 😖آروم گفتم آدرین:یعنی من اعدام میشم😢 . گفت:نمیدونم بستگی داره از چه زاویه ای به قضیه نگاه کنن . اگه حکم رو اینطوری بدن که تو تهدیدش کردی و اون خودش رو انداخته شاید اعدام😥 . اگه به این قضیه نگاه کنن که تو چیز خاصی نگفتی و اون از قصد خودش رو پرت کرده☹😟نمیدونم شاید کاری نکنن شایدم زندان نمیدونم مرینت😟 . آقای دکتر از دره اتاق اومد تو و رسید پیشه مارک😟گفتم:آقای دکتر چطورن . گفت:متاسفانه خون ریزی خیلی شدیدی داشتن . همین الانم خون بند نیومده . خیلی هم بد آسیب دیدن انگار کمرشون چند تیکه شده . متاسفانه یا میمیرند یا قطعه نخا یا هم که😥راستش نمیتونم بگم گزینه سومی هست آخه نیست😥 . قلبم تند تند میزد مارکی که نه پدر داره نه مادر یه عمو داره بد تر از شیطان(😁) . دکتر گفت: اما در یک صورت اگر زنده بمونن میشه کاری کرد قطع نخاع نشن اما برای همیشه فلج بمونن اونم عمل کردنه و رفت
گفتم وای آدرین حالا چیکار کنیم😓 . گفت:نمیدونم مرینت😥این دیگه به ما ربطی نداره بیا بریم . گفتم:کجا آدرین کجا این پسر هیچکس رو نداره . گفت:به ما ربطی نداره مرینت این خودش خودش رو به خاطر گند کاریاش انداخت پایین ما هنوز ازدواج نکردیم مری ما امسال دانشگاه هم داریم اما نرفتیم هنوز ما باید بریم نیویورک مرینت مارک هم به خدا میسپاریم . گفتم:اما الان کارلوس چی میشه خب ما اون رو باید نابود کنیم . یهو یه پروانه اومد و رو دستم نشست گفت از پیش کوامیه عشق میام به کمک نیاز مندیم . گفتم:آدرین بدو کوامیه عشق در خطره . گفت:بریم بانو . بدو بدو رفتیم بیرون از بیمارستان:تیکی اسپاتس آن،پلگ پنجه ها بیرون . بدو بدو رفتیم اونجا هر جا رو گشتم نبودن یهو دیدم طوفان شد بالا رو نگاه کردم دیدم قدرت عشق و جادو با هم درگیر شدن ای وااای به گربه گفتم اونا تو آسمونن نمیتونیم بریم اون بالا . گفت:تو هم به همونی که من فکر میکنم فکر میکنی . گفتم:آره😈از جیبم قدرت کوامی ها رو دراوردم و قدرت پرواز فضایی رو دراوردم و با گربه خوردیم😉گفت:خوشمزس . گفتم:بی مزه الان وقته شوخیه😒 . حالا کازمو باگ آماده،آسترو کت آماده . افزایش قدرتتت . حالا پرواز به آسمان😁بیا آسترو کت رفتیم بالا نمیشد رفت نزدیکشون طوفانی بود هی رعد و برق میزد کامل مه گرفته بالا رو نمیبینم اونجا چه خبره وای اگه کوامیه عشق بمیره کارلوس با قدرت جادو و کوامیه عشق میتونه کله جهان رو دستش بگیره .
گفتم یعنی وقتشه . گفت:آره بزن افسون رو . گفتم:باش"افسون خوش شانسی"یه دایره اومد . گفربه گفت: اوه بانو افسونت بد عمل کرد مگه ما میخوایم هندسه یاد بگیریم😎 . گفتم:وایستا ببینم🧐هر جا رو نگاه میکردم چیزی به دست نمیاوردم بهتر به دایره نگاه کردم دست گذاشتم وسطش دیدم پشتش باز شد و دستم رفت جلوش و جا به جا شد😯مثله یه پرتال.آووو دین گیت ما با اونم میتونیم به آسمون و اونجا پرتاب باز کنیم چون الان که نمیتونیم بریم مه گرفته هوا رو پره رعد و برقه😲گفتم:گربه ما باید بریم نیویورک سریع . گفت:چییی میدونی تا نیویورک چقدر راهه ۱۰ ساعت🤯گفتم:منم نخواستم با هواپیما برم که اینطوری میگی با من بیا و رفتم از پنجره آروم خونه ی خودم وای خیلی وقته اینجا نبودم😥جعبه معجزه گرا رو برداشتم و آروم رفتم با گربه یه کوچه ی خلوت:تیکی اسپاتس آف،معجزه گر ها رو دراوردم . گربه گفت:تو فکرت چیه🧐گفتم:کوامیه اسب فکرمه گربه ما تنها نمیتونیم از پس کسی که ژن مرلین رو داره بر بیایم تازه این کوامیه نورو هم داره تو اینجا مواظب باش من میرم میام حالا:عینک رو گذاشتم تو چشمم کالکی اومد گفت:بله ملکه،گفتم:کالکی پسر اسبی آماده . باورم نمیشه من دادم کوامیه یه پسر رو میپوشم🤦♂️ . یه پورتال باز کردم به نیویورک و رفتم دنبال مجستیا و اینا
از چشم گربه:اه ده دقیقه شد تا الان کلی پروانه از طرفه کوامیه عشق برا کمک اومده یعنی اون بالا چه خبره من دیگه اینجا نمیتونم من باید خودم رو به بانو نشون بدم😝وایسا ببینم کوامیه عقاب آزادی رو میده و ترس رو میگیره و مطمئنم اونا هم از اینکه برن تو آسمون میترسن پس بدو بریم بیمارستان رفتم بیمارستان و بدو بدو رفتم اتاق مارک دیدم میگن اجازه ورود نیس . گفتم:من گربه سیاهم ها😑کار دارم و بدو بدو رفتم و گردنبند رو از مارک برداشتم دستام خونی شد😑گذاشتم تو گردنم یهو یکی کوامی اومد گفت:خوب شدید مارکی . گفتم:من گربه سیاهم و واسه یه کاری شدید کارت دارم🙁حالا با من بیا و رفتم همونجایی که بانو رفت از پرتال یهو دیدم مجستیا و انکنی ولیه و دین گیت و دو تا دیگه با کفشدوزک وایستادن😐گفت:کجا بودی . گفتم:رفتم بیمارستان از مارک کوامیه عقاب رو گرفتم برای اینکه ترسمون بریزه و بریم آسمون. گفتن:مگه قراره بریم توی این آسمونه رعد و برقی . گفتم:آره تازه فهمیدید😁 . کفشدوزک گفت:من چجوری میخواستم با تو ازدواج کنم . گفتم:با عشق و بوس😍گفت:🤦♀️وای آره دین گیت سریع یه پرتال به آسمون باز کن . گفت: نه نه نه خطریه اونجا .
از چشم مرینت👈گفتم:آه🤦♀️گربه بده اون گردنبند رو و بستم به گردنم گفتم:لیری عقاب آماده . و به همشون قدرت آزادی رو دادم که بریم آسمون جنگه با کارلوس یهو دیدم مجستیا با مشت رفت بالا و دووووف رعد و برق،طوفان،بارون😎،و حتی زلزله😐بووم دیدم دین گِیت یه پرتال به آسمون باز کرد . اُاُوو این ترسش به کل ریخته. گفتم:واستا ما هم بیایم و رفتیم با اون تو آسمون یا خدا هیچی نمیبینم خیلی مه هست اما تونستم ببینم وااای😯تو همان حالت:تیکی اسپاتس آن حالا هم اسبم هم کفشدوزک😎رفتم جلو و دیدم یا خدا نه نه نه نه نه نه نههه😱😢......لاراکککککک😢
بچه ها مرسی من طبق کامنت ها لیست تهیه میکنم و در گزینه ها دونه دونه قرار میدم کامنت دادن علاوه بر زود گذاشتن اینا هم دارن اگه کامنت ها به ۵۰ رسید ۱ ثانیه نشده گذاشتم چون ۶ بخش آمادس و تا اون موقعی که برا شما منتشر شه کامل شده اگه کامنت ها به ۱۵۰ رسید پارت ۱۷ هم میذارم😍✌✌راستی بابت یلدا بهتون یه نظر سنجی میدم برا یلدا که بهتون هدیه بدم جواب بدید.1_سه پارت رو با هم بذارم(البته اگه تونستم همه تلاشم رو میکنم😅)2_-دو تا پارت بذارم خیلی زیاد.3_یدونه از این پارا که اون موقع توشیم اگه ۲۰ بودیم ۲۰ اگه ۱۹ بودیم ۱۹ هر چی بودیم یدونه بذارم اما یدونه سینمایی میراکلس که اصلا به این داستان ربطی نداره مثله میراکلس نیویورک و شانگهای منم بذارم ادامه فصل ۳ خب دیگه سینمایی خیلیه با یک قصه قشنگ و گره عالی🥰✌ . حالا کدومو بدم تو کامنت ها بگید😍😜و بزنید بعدی برا آنچه خواهید دید😍✌✌
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام به تست من هم سر بزنید مرسی شارمین جان
ام رونیا عزیز خب اگه شما تستم برات مهمه گلم چرا داری بحث را میندازی😐من نمیفهمم😑شما خودت خیلی گلی اما با اون چیز هایی که از فامیلم در پارت های امیر حسین دیدی داری زود قضاوت میکنی😞چی بگم❤
تو اگه منو میشماختی بامن این طور حرف نمی زدی خوب و من الان به تو اجازه ی این طور حرف زدن درباره من رو نمی دم بهت
من نگفتم شما بدبد گفتم بد متوجه شدید خدایا😭😭
بچه ها پارت بعد منتشر شدددد🤗🥳🥳🥳🥳🥳منتظره کامنتاتونم
رونیا جون شارمین چرا باید دروغ بگه که دختره چون هیچ نفعی واسش نداره در ضمن چه دختر باشه چه پسر به ما ربطی نداره
سلام
سلام😂😂😂😂
اگه من دروغ میگم برو تو تستم بزن روی تست A.M.Mو برو روی فصل یک که نوشته 1 بعد بیا ببین من دروغ میگم یا شارمین یکی هم اگه من دروغ میگم شارمیت که دختره بگو ببینم
زمان سن بلوغ دختران از چند سالگی شروع میشه تا چند سالگی حناب
ببخشید من واقعا متوجه منظورتون نمیشم من گفتم مشکل خانوادگی بود که یکی از فامیل هامون کرده بعد من نگفتم شما دروغ میگید منظورم این بود که اشتباه متوجه شدید واقعا دلیلی نمیبینم باز هم جواب بدم❤️نمیفهمم چرا خیلیا با من مشکلی دارن😔
چی میگی تو واس خودت😟شارمین جون گفتن که یکی از فامیل هاشون بود که ایمیل اش رو داشت حالا تو هم هی گیر بده اصن چه دختر باشه چه پسر واسم فرقی نداره البته میدونم که دختره و من عاشقشم❤❤❤❤🌹😑
یه کاری نکنین که من اون یکی رومو بیارم بالا فقط گفتم قرار نیست انسان هارو بخاطره جنسیت هاشون نظر دار کنیم خوب قراره انسان هارو به خاطره رفتارشون شارمین تو اگه می خوای پسر باش اگه می خوای دختر باش اگه می خوای ادم نباش فقط من طورو به خاطره تست که می نویسی انتخاب کردم الان کاری نکین که ... که روی دختر اون یکیم رو بیارم
همین حرف الینا من یک دفعه توضیح دادم دفعه ی دیگه نمیدم هر چی دلتون خواست فکر کنید❤ببخشید فک کنم عصبی و ناراحت نوشتم😐
عشقم فرق میکنه؟
لطفا دعوا رو تموم کنید خواهش میکنم رونیای عزیز من برا شادیآور داستان میزارم🤗🥰😘
اگه پسر بود هیچوقت این کار رو نمیکرد . چرا باید خودشو لو بده بعدش ماست مالی کنه ؟؟؟؟؟؟
دوستای گلم امیدوارم یلدا بهتون خوش گذشته باشه و فال خوبی واستون اومده باشه البته اگه گرفتید❤❤❤❤❤😀خب واسه من که نگم بهتره عشق=عشق=عشق بود عشق رفت...😂😂😂من گفتم یا قمر بنی هاشم مامان بابا به خدا من عشق ندارم حافظ جان یه فال دیگه میدادی بهتر نبود جان من 😂😂😂😂جالب اینجاست که معلممون گفت خاطرات شب یلداتون رو بنویسید😂😂از جمله فالتون😀این تکلیفتونه فقط من گفتم خانم من کل کتاب فارسی رو مینویسم فقط خاطرات شب یلدا رو ننویسم😂😂وای خدااااا مافیا بازی کردیم من هی ناتاشا میشدم زایه بازی میکردم😂😂😂😂😂
حتما خیلی خوش گذشته😂😂😂😂
چقدر باحال مهدیه😂😂😂🤣ما هم فال گرفتیم برا من اومد خیلی ها دوستت دارن مهربان و دلیوزی به کارت ادامه بده که کم کم خوشبختی نزدیک است😐
آره ما هم مافیا بازی کردیم یه عالمه😂😂تا ساعت ۴ صبح😐بعد بلند شدیم برگشتیم خونمون😐چون همه رفته بودیم خونه عمم😁خلاصه خدا رو شکر که به هممون خوش گذشت😍😘یلدا برا همه مبارک😘
یا خدا چهار صبح😂😂😂😂یه طوری میگم که انگار واسه خودمون یازده شب تموم شد واسه ما دو و نیم شب تموم شد البته من که چهار خوابیدم نشستم فیلم دیدم😅😅😂😂😂😂
سلام به همه😇❤
اول خواستم یلداتون رو تبریک بگم به مدیر عزیز و تمام بچه های تستچی و طرفدارای گلم🥰
بعد تولد تستچی رو تبریک میگممم🥰🥰🥰امیدوارم به بلند ترین سکو ها برسند
و پارت بعد هم که در حال بررسیه ۴ روزه
دارم پارت بعد هم تمام میکنم
همینطور پارت بعدش😍
دوستتون دارم
زمستان خوبی رو کنار خانواده ی خوبتون داشته باشید😊🥰
از طرف:شارمین❤🍉
عزیزدلم یلدای تو هم مبارک باشه، امیدوارم هر روز زندگیت معرکه و فوقالعاده باشه.
همینطور امیدوارم برای هم دوستای خیلی خوبی باشیم و دوستیمون خیلی طولانی بشه.
انشالله 💖💖🤲🤲🤲
همراه با شما
یلدات مبارک
ممنونم شارمین
یلدا شما هم مبارک
فقط یه سوال برای من پیش اومد
یه سری میگن شارمین اسم دختره یه سری میگن اسم پسره
الان شما دختری یا پسری؟
شارمین اسم اسپورت گلم😍من دخترم🥰
شارمین بانوی من ❤️ من قسمت ۲۰ رو گذاشتم 😁 به زودی تایید میشه 😁
مثل اسم سایان که هم رو دختر و هم رو پسر میزارن مدرک هم دارم چون یکی از دوستام اسمش سایانه😊
وای ممنونم علیرضا😁😍خیلی منتظره پارت بعدم واقعا😐شادی و خندم در هفته از داستانای توعه🤗
محشرر بوود شارمین👍
عجب ذهن خلاقی داری که به این قشنگ نوشتی
ادامه هنوز در بررسیه؟
ممنونم گلم🥰😍😇یلداتون میارک بچه ها
شارمین تست هویت معجزه آسا و کدومی مرینت یا آدرین و چقدر قهرمان های dcرو میشناسی.....نظر بده و انجام بده💜
آره همش رو انجام دادم😇