ما آیدل میشیم پارت 1

داستان از زبان لیندا: امروز با لایسا و کارا رفتیم خرید کردیم😊 کارا ی مانتوی 💜با ی تیشرت 🤍، شلوار جین 🖤، کفش اسپورت🖤 (خوب این قلبایی که گذاشتم رنگ هاشون😊) لایسا مانتوی 🖤 با ی تیشرت🤍، با شلوار جین 💙 و کفش پاشنه بلند 🖤. لیندا ی مانتوی کرمی با ی شلوار جین🤍،ی کفش پاشنه بلند کرمی و ی تیشرت 🤍 خریدیم. (اهم ببخشید بچه ها استیکر کرمی نداشتم) تو خانه: لایسا: وای چقدر خسته شدم🥴 کارا: من گشنمه لیندا جونم برامون غذا درست کن🙏🏻 لیندا: وا نوکرم که شدم امر دیگه ای ندارین خانم ها 😑 لایسا: نه عزیزم فقط نودل و کیمچی لطفاً☺️ کارا: آره اینا و اینکه نوکرمونی دیگه، نیستی؟ 🤔 لیندا:من نوک.....

لیندا: من نوکرتونم😮؟! از کی تا حالا😐 اصلا باهاتون قهرم هیچی هم درست نمیکنم که از گرسنگی بمیرید😊 لایسا و کارا: وااای لیندا ببخشید زیاده روی کردیم خودمونم کمکت میکنیم😶 از زبان لایسا و کارا: هرچی از لیندا معذرت خواهی کردیم قبول نکرد و الان ۲ ساعت گشنه ایم😢 از زبان لیندا: وای چقدر گشنمه😣تقصیر خودشون بود میخواستن بهم زور نگن.... 🙃 بزار برم بیرون یکم قدم بزنم 🙃 لایسا:هی کارا بیا خودمون غذا درست کنیم بعد لیندا باهامون آشتی میکنه نظرت🤨 کارا: آره وااای منکه مردم از گشنگی😫 باشه بیا بریم درست کنیم تو برو الان من میام🤗 لایسا: باشه فقط زود بیا لفطش ندی من ترو میشناسم😑 از زبان لایسا: از پله ها امدم پایین همه جارو گشتم اما لیندا رو پیدا نکردم خیلی ترسیدم😨 لایسا: جیغغغغغغ کاراااااااا 😨😨 از زبان کارا: با صدای جیغ لایسا ترسیدم😨بدو بدو از پله ها امدم که یهو با کله خوردم تو دیوار سرم درد گرفت😖بعد صدای😂لایسا رو شنیدم اوسکل به من میخنده براش دارم 😏 دویدم دنبالش اونم مثل جت فرار کرد 🏃‍♀️🏃‍♀️حالا من بدو لایسا بدو که یهو افتاد زمین چون منم سرعتم زیاد بود🤸این طوری افتاد روش وقتی خودمون رو تو این حالت دیدیم چنان خنده ای کردیم که فک کنم همسایه ها فهمیدن😂داشتم میخندیدم که یهوو....

که یهو... از زبان لایسا: داشتیم میخندیدیم😂 که یهو یادم امد لیندا نیست😢 لایسا: جیییغغغغغغ کاااارااااا 😨😣 از زبان کارا: داشتم میخندیدم که یهو لایسا جیغ کشید با حرکت یهوییش ۳ متر پریدم هوا😱 کارا:چیشده روانی گوشام کر شدن (باداد) لایسا:جییغغغغغ کااارااا لینداااا نیستتت(باداد و جیغ) کارا:چی چی و نیست این دختر کجا رفته🤔 قفل در باز شد چونکه همه جا تاریک بود هیچ جا رو نمیدیدیم یهووووو یهوووووووووووووو (نمیدونم کرمم گرفته😂) پریدیم بغل هم لایسا و کارا: ترو هق خدا هق ما رو هق نخور هق ما هق هن هق وز هق جوو هق نیم هق ک هق لی آر هق زو دا هق ریم (با داد و گریه) «اینکه هق به معنی گریه کردن است بله 😐» از زبان لیند:

از زبان لیندا: رفتم بیرون قدم زدم و بعد از ۱۵ دقیقه به سمت خونه حرکت کردم تا در رو باز کردم صدای جیغ لایسا و کارا رو شنیدم میگفتن: ترو هق خدا هق ما رو هق نخور هق ما هق جوو هق نیم هق ک هق لی هق آر هق زو هق دا هق ریم تا به خودم امدم سریع برق ها رو روشن کردم بلند بلند زدم زیر 😂 اون دو تا هم تازه دوهزاریشون افتاد که این منم سریع از بغل هم درامدن حمله ور شدن سمت من 🏃‍♀️🏃‍♀️هرچی جون داشتن با زدن من تموم شدن. از زبان لایسا و کارا: همینطور داشتیم داد و بیداد میکردیم که یهو برقا روشن شده صدای بلند بلند خنده لیندا رو شنیدیم اوسکول میخنده😑😐 از بغل هم در امدیم حمله ور شدیم سمت لیندا هر چی جون داشتیم با زدنش تموم شدن که گفت: لیندا: آخخخخ پاممممم آروم ترر وحشیااااا چطونههههه دیگههه بهتونننن میگمممم کجاااااا میرممممم مردمممم آخخخخخخ بسهههههه (باداد) لایسا و کارا: حالا شد از ترس😐 مردیم و زنده شدیم بیشعوررر😑 بعد ماجرا رو برای لیندا تعریف کردیم که از خنده پخش زمین شدیم رفتیم نودل خوردیم که فردا بریم دانشگاه ساعت شد ۱۱:۳۰سریع میز و جمع کردیم و ظرفا رو شستیم که شد ساعت۱۱:۵۵دقیقه کارامون رو کردیم و پیش به سوی تخت خواب 🌌 فردا صبح: از زبان....

فردا صبح🐓 از زبان لیندا: ⏰ که کوک کردیم زنگ خورد بلنذ شدم ساعت ۶:۳۰ بود صبحانه آماده کردم فقط مونده بود لایسا و کارا میخواستم برم بالا که.... از زبون لایسا: ⏰که کوک کردیم زنگ خورد لایسا: کارا قشنگم پاشو کاااااراااااا میگممم پااااشووووو دانشگاااااه دیررر شدددد (باداد) تا این وو........ (وااای خیلی دوست داشتم جای حساس کات کنم)

خوب لطفاً🙏🏻💝 کامنت بزارین من داستانم رو ادامه بدم یا نه؟ واینکه لایک کنین و من و خوشحال کنین😊🙃 لطفا داستانم رو حمایت کنین🤗 فایتینگ آرمی👋🏻💜