
ببخشید بابت تاخیر بین این دوتا پارت😁 واقعا دلم درد میکرددددد😩
بعد از اینکه سویا رو راضی کردیم ک باهاش فیلم نبینیم رفتم توی اتاقم تا برای خواب آماده بشم. اول رفتم دستشویی تا مسواک بزنم. مسواکمو زدم و بعد از اینکه از دستشویی بیرون اومدم داشتم برای خودم یه دیالوگ ار کتاب مورد علاقم رو آروم زمزمه میکردم.لباس هام رو در آوردم و لباس خواب گوسفند و ماه و ستارم(بخدا لباس خواب خودمم همینه😂)رو پوشیدم.خودم رو به پشت پرت کردم روی تخت و چراغ مطالعه ام رو روشن کردم و کتاب جدیدی ک خریده بودم رو باز کردم تا بخونمش.
تقریباً نصف بیشتر کتاب رو خونده بودم که احساس کرده چشمام درد گرفته و گلوم خشک شده.پس نشانگر کتاب رو گذاشتم لای کتاب و به سمت آشپزخونه رفتم تا بعد از خوردن آب برم و بخوابم.رفتم توی آشپزخونه در یخچال رو باز کردم و پارچ رو از داخل یخچال در آوردم و روی کابینت ها گذاشتم.آب رو داخل لیوان ریختم ک یهو یه دستمال روی دهنم گرفتن و دیگه هیچ چیزی جزء سیاهی ندیدم...
وقتی چشمام رو باز کردم توی یه اتاق ناشناس بودم.روی تخت نشستم و به محتوا های اتاق نگاه کردم.همه چیز اتاق خاکستری و سفید بود.از جام بلند شدم ک سر گیجه گرفتم و افتادم بعد صدای باز شدن در رو شنیدم و بعد صدای یه مرد اومد:حالت خوبه؟+شما؟-اینش الان مهم نیس،گفتم حالت خوبه؟ +آره آره فقط سرم گیج رفت.-خوبه،وایسا بیام کمکت کنم بلند بشی.کمکم کرد تا بلند بشم بهتر شده بودم پس وایسادم و ازش تشکر کردم و دوباره سوالم رو تکرار کردم:من پرسیدم شما کی هستی؟چرا منو آوردی اینجا؟برای چی؟پول میخوای؟-هو هو هوو تند نرو وایسا یکی یکی جواب بدم.اسمم جئون جونگ کوکه و برای این تورو آوردم اینجا چون میخوام از کسی ک آبرومو ازم گرفته انتقام بگیرم.+حالا کی هست اونی کی آبروتو برده؟-کیم ووجین.+جاااااان؟؟؟؟نه اصن امکان نداره.ووجین همچین آدمی نیست.مطمئنم.-مطمئن نباش چون آبروم از دست رفته اونم به دست برادر عزیزت.+جانم؟الان چی گفتی؟برادر؟بابا اشتباه گرفتی من دوست صمیمیشم ن خواهرش.-مگه تو کیم ا/ت نیستی؟+به جای کیم بزار پارک.-پارک ا/ت؟+دقیقا.
- هومممممم.ولی به هر حال دنبال بهترین دوستش ک میاد؟نمیاد؟+نباید بیاددددد.-خب حالا اگه اومد میخوای چیکار کنی؟تو گروگانی موش کوچولو.چند دست لباس توی اون کمده.یکیشونو بپوش و برو یه چرخی توی عمارت بزن تا دستت بیاد ک چی کجاست.چون حالا حالا ها اینجا مهمونی. +خیله خب.
بعد از بیرون رفتنش رفتم سمت کمدی ک گفته بود تا ببینم چ لباسایه.یکی از لباسا خیلی خبو بود ک تصمیم گرفتم اونو بپوشم.لباسمو پوشیدم و رفتم سمت آینه.اونجا هم پر از وسایل آرایشی بود.من ک آرایش نمیکنم.وایسا،مگه این یارو جئون نمیدونم چی چی فت من گروگانشم؟آخه کدوم احمقی به گروگانش این همه چیز میز میده؟اهههههه ولش کن.فرق بین موهام رو باز کردم و موهام رو دو طرفه بافتم.بعد هم از اتاق بیرون اومدم تا برم و ببینم توی اعمارت چه خبره.شاید یه راه فرار هم پیدا کردم.

[لباسی ک ا.ت پوشید]رفتم سمت راه پله ها و از پله ها بالا رفتم تا ببینم طبقه ی بالا چه خبره.طبقه ی بالا دور تا دور پر از در بود.راه پله حالت مارپیچی داشت و دتوی طبقه ی بالا دقیقا وسط طبقا بود و دور تادور پر از در بود ک کنجکاویم گل کرد و رفتم تمام اتاق ها رو نگاه کردم.همشون اتاق خواب بود به غیر از سه تاشون.اون سه تا دوتاش دستشویی بود یکیش حموم.بلند داد زدم:این همه اتاق خواب برای چیههههههه؟ک بعد صدای اون جئون نمیدونم چی چی رو شنیدم ک گفت:احمق اونا اتاق مهمونن.بعد از پله ها پایین اومدم و رفتم تا ببینم همون جئون نمیدونم چی چیه کجاس.یادم باشه بعد دوباره اسمشو ازش بپرسم بعد ازش یه مخفف در بیارم ک یادم نره.توی طبقه ایه ک اتاق من بود آشپز خونه بود و پذیرایی بزرگ.تمام مبل ها سیاه و سفید و خاکستری بودن.چه علاقه ای داره به این رنگ ها؟این همه رنگ.چسبیده به این سه تا؟پارکت زیر پام رنگ فیل بود😐رفتم سمت آشپزخونه و دیدم ک اونجا هم نبود.توی پذیرایی هم خو نبود.پس کجاس؟اها یادم افتاد.یه اتاق بغل اتاق منه.احتمالا اونجا باشه چون اونجا رو ندیدم.رفتم توی اتاق و دیدم بعلهههههه اینجا نشسته داره شیر موز میخوره.جاااااااان؟این یارو؟شیرموز؟یهو شروع کردم به قهقهه زدن ک اون مرده جوری نگام میکرد ک انگار داره به یه دیوونه نگاه میکنه.بعد از اینکه تونستم خودمو جمع کنم گفتم:تو شیر موز میخورییییی؟بچه کوچولو شدی؟آخی نازی نازی.از اتاقش بیرون اومدم ک یادم افتاد اسمشو نپرسیدم.دوباره دنده عقب راه افتادم توی اتاقش بعد از پشت خم شدم و گفتم:راستی،اسمت چی بود؟اگه لقب داری لقبتو بگو چون اونجوری راحت ترم.-اسمم جونگ کوکه،ولی بعضیا بهم میگن بانی و بعضیا هم میگن کوک.+خب من کوک راحت ترم.الانم بای😶

رفتم سمت اتاقم ک دیدم راه پله به سمت پایین هم میره.یعنی اونجا چی میتونه باشه؟رفتم از پله ها برم پایین.پله ها سیاه بودن و پشت دیوار ک شیشه ای بود پر از برگ درخت بود.رفتم پایین تر تا اینکه به یه در رسیدم.همینکه خواستم در اون اتاق رو باز کنم یه صدا از پشت سرم اومد برگشتم ک ببینم چیه...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالی مینویسی بی صبرانه منتظر پارت بعدم😊
مرسووووو
اوهوم خوومم خیلی دلم میخواد زودتر بزارمش
عالی بود اجی:)
منتظر پارت بعدم
-جونگکوک-
مرسو ویکتوررررررر
هر موقع ک نظرات و لایک ها کامل بشن پارت بعدی رو میزارم❤
پارت بعد رو کی می زاری
این پارت رو همین امروز گذاشتم
ولی پارت بعدی رو وقتی ک چیزایی ک تایین کردم کامل شد