
برو بخون 😊😊😊
مرینت: ادرین ادوارد چند تا سوال درمورد مادرش پرسیده چیش مشکوکه؟؟؟ ادرین: سوالای ادوارد مشکوک نیس حرف های الکساندر مشکوکه همینکه هی میگفته این دیگه چه سوالیه و از این حرفا یعنی تو این بحث یه نقطه ضعفی داره وگرنه اینجوری نمیگفت یه سوال ازت دارم مرینت: چی؟؟ ادرین: مامان ادوارد چه جوری مرد؟؟ مرینت: الکساندر میگفت ماشین بهش زده ادرین: خب داستانی چیزی قبلو بعدش نداره؟؟؟ مرینت: چرا قبل از اینکه تصادف کنه گمو گور شده بود الکساندرم داشته دنبالش میگشته ادرین: خب احتمالا یا خود الکساندر کشتش یا یه ربطی به الکساندر داره هر چی هست بعد از اینکه پیدا شده اتفاق افتاده
مرینت: حالا چه جوری میخوای درموردش تحقیق کنی؟؟؟ ادرین: با جانی مرینت: اون یه هکر معمولیه چیکار میتونه بکنه؟؟ ادرین: اون تو پیدا کردن اطلاعات ادما خیلی ماهره گوشیمو برداشتم زنگ زدم به جانی بهش گفتم یه سری اطلاعات در مورد ادنا دوپن چنگ که ۲۳ سال پیش مرده به دست بیاره................لوسی: رفتم سمت شرکت به اتاق ادرین نگاه کردم ادرین توش نبود رفتم سمت اتاق خودم نشستم من یا باید تلاش کنم در مقابل ادوارد از خود ادرین محافظت کنم یا خانوادش تنها راه دور کردن مرینت از ادرینم اینکه ادرین به خاطر مرینت تحت فشار باشه من محافظت از ادرینو انتخاب میکنم من از ادرین محافظت میکنم ادرینم از خانوادش
لوسی: یه فکری به سرم زد به مرینت زنگ زدم باهاش تو یه کافه قرار گذاشتم تقریبا یه نیم ساعت دیگه قرارمون بود...........مرینت: ادرین منو رسوند شرکت میخواسنم برم تو دفترم که گوشیم زنگ خورد لوسی بود جواب دادم الو؟ لوسی: باید ببینمت نیم ساعت دیگه بیا به این ادرس******** (ادرس کافه داد) مرینت: در چه مورد کارم داری؟؟؟؟ لوسی: در مورد ادرین مرینت تو دلش: یعنی این کَنه چی میخواد درمورد ادرین به من بگه 🤨🤨 گفتم خیله خب باشه من دارم میام اونجا و قطع کردم و رفتم سمت پارکینگ شرکت و با ماشین خودم رفتم اونجا......... ادرین: رفتم شرکت لوسی نبود رفتم تو اتاقم به جانی زنگ زدم گفتم چی شد اطلاعات پیدا کردی؟؟ جانی: به این زودی نمیتونم حداقل یه هفته ای طول میکشه ادرین: چییی چرا به این زیادی؟؟ جانی: چون ادمی که در موردش اطلاعات خواستی اولا مرده دوما مال ۲۳ سال قبله پس سخته که اطلاعات درموردش پیدا کنم ادرین: باشه
مرینت: رفتم اونجا منتظرم بود رفتم نشستم رو یکی از صندلیا گفتم خب درمورد ادرین چی میخوای بهم بگی؟؟؟ لوسی: از ادرین فاصله بگیر مرینت: چیییی این چه ربطی به تو داره؟؟؟ لوسی: تا وقتی که نزدیک ادرین باشی ادرین یا خانوادش اسیب میبینن مرینت: خب این چه ربطی به من داره؟؟؟ لوسی: ببین من همچیو درمورد اینکه ادرین با پسر عموت وارد یه جنگ عشقی شده میدونم من عاشق ادرینم نمیتونم ببینم اسیب میبینه یا نابود میشه و تنها راه اینم اینه که تو از ادرین فاصله بگیری تو برای ادرین مثله یه خطر میمونی مرینت: با خشم نگاش کردم و بلند شدم رومو کردم اونور میخواستم برم که گفت لوسی: اگه یه درصد عاشق ادرینی این کارو برای حفظ جونش بکن مرینت: محلش نذاشتم و از اونجا رفتم بیرون سوار ماشینم شدم ولی هنوز برام سوال بود که این دختر این موضوع رو از کجا میدونه
ادوارد: میخواستم این دختره کلارا رو اخراج کنم این دو روزم که گذاشتم باشه میخواستم این خبرا رو به گوش ادرین برسونه میخواستم بفهمه که تا وقتی که مرینت مال من نشه تمومش نمیکنم به یکی دیگه از خدمت کارا گفتم برن صداش بزنن بیاد تو اتاقم.....کلارا: یکی اومد بهم گفت ادوارد کارم داره رفتم تو اتاقش گفتم بله اقا کارم دارید؟؟ ادوارد: تو اخراجی کلارا: چیییی من که کاری نکردم ادوارد: درسته کاری نکردی ولی من از عملکردت راضی نیستم کلارا: اما ادوارد: اما و اگر نداریم یا همین الان میری بیرون یا یه جور دیگه بیرونت میکنم😡😡 کلارا: چشم😞 رفتم تو اتاقم وسایلمو جمع کردم و از خونه خارج شدم تو راه به ادرین زنگ زدم....ادرین: تو شرکت بودم که گوشیم زنگ خورد کلارا بود جواب دادم بله چی شده؟؟؟ کلارا: من اخراج شدم ادرین: چییی چرا؟؟؟ کلارا: نمیدونم ادرین: بیا به همون پارک صبحی منم دارم میام کلارا: چشم
ادرین: با کلارا که حرف زدم بعدش به مرینت زنگ زدم گفتم بره به همون پارک صبحی خودمم سوار ماشینم شدم و رفتم همون جا.......مرینت: ادرین بهم زنگ زد گفت برم همون پارک صبحی چون پارک نزدیک بود خودم پیاده رفتم اونجا زود رسیدم کلارا اونجا بود یعنی چی شده؟؟؟ رفتم سمت کلارا گفتم چی شده؟؟؟ کلارا: من اخراج شدم مرینت تو دلش: پس موضوع اینه صدای بوق ماشین اومد دیدم ادرینه اومد سمتمون ادرین: مرینت و کلارا اومده بودن رفتم سمتشون رو کردم به مرینت گفتم کلارا اخراج شده مرینت: میدونم ادرین: کلارا نگفت برای چی اخراجت کرده؟؟ کلارا: گفت از عملکردم راضی نیس ادرین: احتمالا فهمیده از طرف منی کلارا: من خیلی احتیاط کردم امکان نداره خودمم که چیزی بهش نگفتم ادرین: تو نگفتی ولی یکی بهش رسونده مرینت: ممکنه کار جانی باشه؟؟ ادرین: نه کار جانی نیس به اون مثله چشمام اعتماد دارم کلارا تو میتونی بری کلارا: چشم مرینت: کلارا رفت به ادرین نگاه کردم مضطرب بود دستی تو موهاش کشید و گفت ادرین: حالا دیگه نیمتونم حمله هاشو پیش بینی کنم نیمتونم بفهمم چیکار می کنه مرینت تو دلش: یه فکری به سرم زد این جوری هم میتونستم از ادرین دور باشم هم پیش ادوارد باشم که دیگه به ادرین یا خانوادش اسیب نزنه هم ادرین بتونه بفهمه ادوارد داره چیکار میکنه گفتم ادرین من یه فکری دارم ادرین: چه فکری؟؟؟ مرینت:..........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
عالی بود❣
داشتم پرت بعد میخونم که یهو از صفحه خارج شدم و پارت حذف شد 😭😭😭😭
یه ایرادی داشت حذفش کردم الان کامله
چون تایید کردم
من بهش اجازه منتشر شدن دادم
همین امروز پارت بعد میاد نیکا جون من تزمین میکنم میاد من برسیش کردم
پارت بعدی رو بزار
همین امروز میاد من برسیش کردم
فوق العاده زیاد عاااآااااااااااالییییییییییییییی بود😍😍😍😍🤤🤤لطفا زود پارت بعدی رو بزار🙂🙂🙂🙂🙂
همین امروز میاد من برسیش کردم
راستی ميگم میشه بری داخل تست ادیتم و ببینیش آخه کسی نظر نداده نمی دونم خوبه یا نه 😞
رفتم خوب شده بود
مرسی
تروخدا پارت بعدیو بده نیکا جون
همین امروز میاد من برسیش کردم