ببخشید دیر شد💖
لی با چشم های لوچ شده داشت به کاشی نگاه می کرد فردی رو که نزدیکش بود کشید طرف خودش.
دی.او : هوی ببو گلابی چه خبرته ؟
لی : نگاه داره تکون می خوره.
دی.او : پسرا لی یه چی پیدا کرده بیاید.
همه دورش جمع شدن و با کلی سعی و تلاش اون کاشی رو از جاش در اوردن داخلش یه جعبه بود صدای پا از بیرون میومد و هر لحظه داشت صداش نزدیک تر می شد.
چن و شیومین و لی تو کمد قایم شدن.
کای و سهون و چانیول تو وان حموم که یه پرده هم جلوش داشت.
کریس و لوهان زیر دوتا از تختا قایم شدن.
تائو و بکهیون و دی.او هم پشت در فقط سوهو مونده بود.
در باز شد سوهو سریع با تی زد تو سره کارآموزه بیچاره که بیهوش شد😂
پسرا اومدن بیرون و با تعجب بهش خیره شده بودن.
سوهو : خب چیکار می تونستم بکنم حالا بیاید کمک باید بزاریمش رو تخت.
همین کار رو کردن و جعبه ای رو که پیدا کرده بودن رو هم همراه خودشون بردن.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
خیلی قشنگه داستانش ❤❤❤❤
اجی قشنگم عالی بود
میسیی ماهی جونم😀💖
سلام آجی عالی بود منتظر پارت بعدی هستم🌈❣
سیلام به آجی نازم مرسی چشم💖🍭
عوررررر (مد شد😹) عالی بود شکلات🥲🌰^^
حرفففف نداشت دستت درد نکنه😆^○^🥰🥰🍊😻
مرسی موز جونم😂💖😻
اجی مرسی ک نوشتیش منتظر بودم😍♥️
خواهش می کنم عزیزم💖😻
فداتم اجی من دیگ از تمروز کمتر میام تستچی بخاطر مدرسع😐💔
عالیییی بود الان مامانم رفته کتابام رو بگیره کلاس دارم من اول اینو می خونم بعد داستان خودم رو می نویسم بعد میزنمش شارژ😐😂🤤🤤😍
😂😂
عالییی بود ممنی:^^🍌💕
خودم بررسیش کردم🍓😐.
فردا کلاس آنلاین دارم😐🍌. عُرررررر😐💕.
مرسی خرگوشکم💖😻