من بازم حرفی... پشت صحنه: عکس پارت من: بله درست میفرماید عکس پارت لیسا خودمونه با هدفونش 😂
به طرفش رفتند و روی آن نشستند. جسیکا: خب پس همینجا بشینیم صبحونم بخوریم دیگه. لیسا: منم موافقم. رزیتا: بزار ببینم چی دارم. جسیکا: دیگه چه چیزی میخواستی داشته باشی ، کل آشپزخونه و اتاقتو ریختی تو کیفت.
لیسا: راست میگه دیگه رزی 😐 هر چی هست من میخورم خیلی گشنمه رزیتا با حالتی معترضانه گفت: اون موقع که به کار اومد همون چاقویی رو که آوردم میکنم تو حلقتون. جسیکا : فکر کردی من نگات میکنم؟ منم دوتا گلوله خالی میکنم تو مخت. لیسا: منم با شمشیر نوری ام نصفت میکنم.
رزیتا در حالی که یک چشم غره و «بیشعور» نثار جسیکا و لیسا میکرد ، زیپ اول کوله اش را باز و دستش را در آن فرو کرد. در حالی که بین وسایلی که مثل کوه اورست روی هم ریخته بودند ، با حس لامسه اش میگشت و طبیعت زیبای جنگل بخشی از توجهش را به خود جلب کرده بود ، گفت: ایول پیداش کردم. و بعد کروسان شکلاتی ای را همراه بطری شیر بیرون کشید.
جسیکا گفت: خوش میگذره ها مامان و بابات قنادی دارن ، اونوقت جنابعالی بخور بخورتون به راهه. لیسا: بله دیگه خوش میگذرونه 😂 رزیتا: خب خوشمزست، میگم تو چیزی نمیخوری؟ فقط ماکارون و کوکی و کروسان دارم.
جسیکا: از کروسان ها که نمیشه گذشت ، شکلاتی باشه لطفاً . لیسا: به منم یه کروسان توت فرنگی بده. رزیتا در حالی که یک کروسان شکلاتی و یک کروسان توت فرنگی را از پاکت بیرون میکشید ، گفت: بفرما. و بعد آن را در دستان جوسیکا و لیسا گذاشت. بوی گرم و تازه کروسان ، بینی جسیکا و لیسا را نوازش داد.
جسیکا آن را در دست گرفت و یک گاز پر از لذت از آن زد . شکلات آب شدهی درون کروسان همراه با نان تازه آن ، طعم بسیار خوبی ایجاد کرده بود. جسیکا یک قُلُپ از آبمیوه ای که همراهش آورده بود میخورد گفت: ممنون رزیتا ، خیلی خوشمزست رزیتا: نوش جان
لیسا هم یک گاز بزرگ از کروسانش زد و از برق داخل چشمانش میشد فهمید که چقدر از مزه کروسان خوشش آمده است. لیسا: ممنونم رزی، خیلی وقت بود کروسان توت فرنگی نخورده بودما. رزیتا: نوش جانتون
بعد از سپری شدن دقایقی و جمع و جور کردن وسایل ، به راه افتادند طبق معمول رزیتا درحال لذت بردن از طبیعت، لیسا در حال آهنگ گوش کردن و توی گوشی چرخیدن و جسیکا هم در حال برنامه ریزی و فکر کردن بود. با اینکه زمستان بود ؛ اما طبیعت جنگل بلوط بسیار دلنواز و زیبا بود. ......................................... _ما باید یه کاری کنیم این سه تا بیان و گیر بیفتن _ و داره به خوبی پیش میره _آره ........................................ «ساعت ۹ صبح جنگل بلوط»
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)