
اینم از این ببخشید دیر شد توی روبیک کار داشتم
مرینت : میدانستم این صد متر پر از طله است اما این آخرین امیدم برای شکست دادن ملیا است پس باید حتما این کار را انجام بدم شروع کردم به راه رفتن هنوز یک متر نرفته بودم که یک دفعه یک تبر از توی دیوار به سمتم پرتاب شد از جاخالی دادم و خودم را پرت کردم دومتر آن طرف تر و دوباره یک تبر به سمت پرتاب سریع غلط زدم و رفتم آن طرف تر تا خواستم بلند شوم دورم تا شعاع 5 متری آتیش گرفت با یک پرش پریدم آن طرف آتیش به راه رفتنم ادامه دادم که یهو کلی تیر از دوطرف تالار به سمتم پرتاب شد جلوی بیشترشان را گرفتم و از بعضی هاشون هم جاخالی دادم اما یکی از تیر ها
خورد توی بازوم خیلی درد داشت تیره خیلی تیز محکم بود وارد بافت های عصبی دستم شده بود و خیلی عمیق فرو رفته بود اما نمیتوانم تسلیم بشوم به هر زحمتی بود تیر را از دستم کشیدم بیرون خیلی درد داشت و خون ریزی میکرد اما به راهم ادامه دادم چند متری رفتم که یک دفعه سنگ های بزرگی از بالا به سمتم فرو ریخت خیلی سریع دویدم جلوتر و آخر خودم را پرتاب کردم کلی گرد و خاک سالن را گرفته بود چند سرفه کردم و پاشدم دیدم تمام راه پشت سرم خراب شده دیگه راه برگشتی نیست باید ادامه بدم ( خب دیگه داستان را الکی کشش نمیدم میریم به چند دقیقه بعد مرینت تمام طله ها را پست سر گذاشت)
مرینت: رسیدم به معجزه گر اژدهای نور یک نفس عمیق کشیدم و دستم را به سمت معجزه گر دراز گردم همین که دستم بهش خورد نور شدیدی اطراف را فرا گرفت با اینکه چشمام را محکم بسته بودم اما نور اینقدر شدید بود که داشتم کور میشدم نور کم کم کمتر شد و من چشمم را باز کردم وقتی چشمم را باز کردم یک کوامی سفید رنگ با چند علامت اژدها ی مشکی روی بدنش دیدم که مثل خورشید میدرخشید نوریکا : ( کوامی اژدهای نور) سلام من نوریکا هستم کوامی اژدهای نور و یکی از قدرتمندترین ماهیت های جهان مرینت : بله میدانم نوریکا من باید تبدیل به اژدهای نور بشوم چون ملیا معجزه گر اش را ترمیم کرده
و داره کنترل تمام جهان را به دستش میگیره باید جلویش را بگیرم و تو باید کمکم کنی نوریکا :چی چه اتفاقی افتاده واقعا معجزه گر اژدهای تاریکی درست شده اما دیگه ملیا نیست دیگه هیچی نمیتونه جلویش را بگیره هممون به فنا رفتیم 😩😩😩 مرینت : اینطور نیست نوریکا ما حالا جلویش را میگیریم نوریکا : تو میتوانی این معجزه گر خیلی قویه ممکنه نتوانی قدرتش را تحمل کنی چه برسه به اینکه ازش برای شکست دادن ملیا استفاده کنی مرینت : من به خودم اطمینان دارم نوریکا : همینه اعتماد به نفس هرکی قدرت اراده اش بیشتر باشه به توی این نبرد برنده میشه کلمه تبدیل اینه...
باید بگی نوریکا اژدهای نور بیدار شو مرینت : عالیه معجزه گر که یک سنجاق سینه بود را زدم به سینم حس قدرت میکردم و کلمه تبدیل را گفتم نوریکا اژهای نور بیدار شو و بعد نوریکا به سمت سنجاق سینم رفت شکلش کامل شبیه یک اژدها شد با صدایی نعره مانند وارد معجزه گر شد و نور شدیدی دورم را گرفت و بعد تمام لباس هایم سفید شد حتی موهایم هم به رنگ سفید در آمد اما چند شاخه از آنها هم مشکی شد و بعد حالت یک اژدها روی لباسم به رنگ مشکی شد یک صلاح هم داشتم شبیه چوب کت نوار بود اما سفید بود و یک علامت اژدها به رنگ مشکی داشت و به هر صلاحی فکر میکردم تبدیل به آن میشد
به این که سقف بالای سرم نابود شود و بروم بیرون فکر کردم و این اتفاق افتاد سقف شکست و در حالی که همه جا غرق تاریکی بود یک حاله نور شدید از تالار تا بالای ابر ها و حتی بیرون جو هم رفت من و بعد با قدرتم اراده کردم که تمام آتیش ها خاموش بشه و شد و از اون حاله وارد آسمان شدم از زبان ملیا : از اینکه داشتم اون ها را نابود میکردم خوشحال بودم و داشتم میخندیدم و نمیخواستم راحت نابودشون کنم میخواستم ذره ذره نابود شدنشون را تماشا کنم اما یک دفعه یک حاله نور بالای معبد را فرا گرفت و آتیش خاموش شد و یک نفر از بین نور بالا آمد بلند داد زدم چه خبر شده کی جرعت کردا معجزه گر اژدهای نور را فعال کند
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی
میشه لطفا ادامه بدی
یک خبر جدید اگر پارت جدید رو تزاری ... نمیدونم ولی خب حیف این داستان نیست که تمومش کنی پس زود بزار ۶ ماه شدددد.
کی پارت بعدی رو میزاری چهار هفته شد
فوق اعاده بود کی پارت بعد رو میزاری ؟
عالیییی ولی چرا دیر به دیر میزاری