
دوستان ببخشید دیر شد
از زبان جین:دویدم توی اتاق لیا و دیدم که انابت داره لیا رو قلقلک میده و لیا هم جیغ میزنه بهشون گفتم:از ترس زهر ترک شدمم (سونیا:حقته جناب جین:هههههه چرا هر چی بلاست سر من نازل میشه از جمله این نویسنده سونیا:هووویییی درست صحبت کن جین:باشه باشه تسلیم)به انابت و لیل نگاه کردم دوتاشون به من عین چی زل زدن گفتم:مگه فیلم سینماییم که اینطور نگام میکنید؟
از زبان لیا:جین گفت:چیه مگه فیلمم گفتم:اره صحبتات با نویسنده فیلم کمدی بود نمیدونم یهو چی شد که به انابت گفت:میشه لطفا بری بیرون انابت: باشه لیا بعدا حساب تو رو هم میرسم بعد رفت جین بهم نزدیک شد خیلی آروم بقلم کرد بعد خیلی سریع شروع کرد به قلقلک دادنم دلم داشت درد میگرفت گفتم:جین بسه ترو خدا اصلا غلط کردم 😂😂 دیگه قلقلکم نداد بعد در حالی که میخندید گفت:قیافت خیلی بامزه شد عین گربه 😹😹
از زبان جین:لیا اومد و گفت:من گربمممممم😾😾 گفتم:اره الانم قیافت عین گربه شده از بازوم یک نیشگون گرفت و گفت:نخیر من گربه نیستم گفتم:گربه ها هم وقتی عصبانی میشن دیگران رو چنگ میزنن گفت:من که چنگ نزدم گفتم:نیشگون که گرفتی گفت:اصلا ربطی نداره بلند شدم بلندش کردم گفت:دوباره نههههههه
از زبان جین :لیا رو بلند کردم بردمش سمت کمدش گذاشتمش اونجا و گفتم:تا من میام آماده شو گفت:چرا گفتم:چرا نداریم بعد رفتم پیش نامجون بهش گفتم:نامجون به همه بچه ها بگو آماده بشن بریم شهر بازی گفت:شهر بازی!!!!!! یوهووووووووووو گفتم:باشه حالا زود جو گیر نشو گفت:یادمه از سه سال پیش که اومدم بی تی اس تو نذاشتی بریم شهر بازی حالا چی شده میخوای بریم؟ تهیونگ اومد و گفت:به خاطر گل روی لیا خانم گفتم:تهیونگا نامجون گفت:جدا؟ گفتم:حالا ایرادی داره؟ گفت:امممم خب نه بعد دست هیونگ و گرفت و رفت
از زبان جین :لیا رو بلند کردم بردمش سمت کمدش گذاشتمش اونجا و گفتم:تا من میام آماده شو گفت:چرا گفتم:چرا نداریم بعد رفتم پیش نامجون بهش گفتم:نامجون به همه بچه ها بگو آماده بشن بریم شهر بازی گفت:شهر بازی!!!!!! یوهووووووووووو گفتم:باشه حالا زود جو گیر نشو گفت:یادمه از سه سال پیش که اومدم بی تی اس تو نذاشتی بریم شهر بازی حالا چی شده میخوای بریم؟ تهیونگ اومد و گفت:به خاطر گل روی لیا خانم گفتم:تهیونگا نامجون گفت:جدا؟ گفتم:حالا ایرادی داره؟ گفت:امممم خب نه بعد دست هیونگ و گرفت و رفت
از زبان نامجون:رفتم پیش بچه ها بهشون گفتم:آماده بشید میخوایم بریم شهر بازی کوک عین فنر از جاش پرید و بدو بدو رفت آماده بشه بقیه هم با هم گفتن:جین چی قبول کرده؟ گفتم:بله بخاطر گل روی لیا خانم
از زبان لیا:رفتم سمت کمدم یک لباس سرهمی پوشیدم بعد رفتم موهامو شونه کردم رفتم دم در اتاق انابت که جین سر رسید بهم خیره شد گفتم:چیه مگه تا حالا آدم ندیدی گفت:دیدم اما نه به این خوشگلی بعد خندید انابت اومد بیرون گفت:دارم آماده میشم دیگه ترو خدا گیر ندید گفتم:نترس نمیخوام گیر بدم فقط اسکیت هات رو میدی گفت:باشه الان بعد اسکیتاش رو آورد داد دستم جین گفت:مگه بلدی اسکیت بازی کنی گفتم:پ ن پ بلد نیستم گفت:آها پس بلدی 😹😹 همه که اومدن رفتیم از خونه بیرون
از زبان لیا:وقتی به شهر بازی رسیدیم یک پیست اسکیت دیدم یه دختر با موهای سیاه و صورتی اومد بهم گفت:هی کوچولو میخوای با من مسابقه بدی؟ گفتم:اولا من کوچولو نیستم شما قدت زیادی بلنده و اما درباره مسابقه دادن باشه قبول جین اومد و گفت:لیا شرکت نکن!!!!! دختره گفت:هه به حرف دوست پسرت گوش بده گفتم:اون دوست پسرم نیست گفت:امممم خب باشه قبول حالا بریم؟ تو پیست
رفتیم توی پیست اسکیت یک پسر که صداش خیلی شبیه صدای پیتر بود داد میزد رز میتونی ببری تلاشت رو بکن اون دختره روشو کرد سمت پسره و لبخندی زد و گفت:ممنون پیتر وای اون پیتر بود اممم دلم میخواد حالشو در بیارم پس حتما میبرم انابت گفت:یک دو سه شروع.....
تا عشق و نفرت ۶
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وایی زود زود پارت بعدی را بزار💜💜💜💜
چرا انقد کوتاه میذاری 😱😱😱😱😱😱😱 تروخدا بذاررر