
سلام این پارت آخر فصل یک هست ☺ ادامه این داستان رو با اسم آشیانه ی عشق نبردی سخت دنبال کنید 💖💖☺ که خیلییییی هیجانیه🤗
بالا رو بخون که خیلی مهمه 😄ادامه...... ❤️: عزیزم چه اتفاقی ؟ اما: چند تا مرد بزرگ بودن با چندتا زن اونا پدرم رو روی زمین کوبیدند و با تفنگ زدنش😞😭😤 مادرم جیغ زد ولی سریع دست منو کشید و باهم میدوئیدیم که مادرم نمیدونم که چیشد منو بغل کرد بعد افتاد زمین بعد اون آدما رفتن از بغل مامانم اومدم بیرون دیدم لباس خوشگلش خونیه😞😭😭😭😭 اون برای آخرین بار موهامو زد کنار به من گفت اما دختر قشنگم خیلی دوستت دارم فرار کن و از آدما ی بد دوری کن و بعد چشماشو بست من صداش کردم ولی بیدار نشد😞😞😭😭😭 که اون آدما صدام رو شنیدن اون زنه اومد سمتم منو بالگد محکم میزد بعد که رفتن با زور پاشدم و اومدم توی این کوچه ی تاریک اونا خانوادم رو ازم گرفتن به خودم قول دادم انتقامم رو ازشون میگیرم😞😞😡😡 ❤️: عزیزم خیلی متاسفم 😞 ولی مادرت ازت خواسته قوی باشی 😇 پا شو با من بیا😄 بیا این ماکارون هم بخور اما : نمیخوام 💜: چرا اما: چون ممکنه مسموم باشه 💜: ولی شیرینی های خواهر من عالین و اون قلب پاکی داره🖤: دلت میاد🥺 ماکارون به این خوبی اصلا مرینت خودم میخورم🤤 بده ببینم ( از دستش قاپید😂) هوممم 😋 اما : اینجوری که شما میخوری معلومه خیلی خوشمزست 🧡: به ادرین بدی هیچی نمیزاره برات😒🙄 🖤: بیشعور😐 اما 💜❤️:😂😂😂😂😂
اما: آره خیلی خوشمزست😋 😃 🖤: میخوای بیای روی کولم تا بریم اما: اما کمرت درد میگیره 🖤: نه بیا اما : باشه 🖤: خب بزنید بریم 😁 ❤️: من میگم بریم شهربازی 💜: اما تو دوس داری؟ اما : آره من دوست دارم😊 🧡: خب پس بریم اما: ولی میشه قبلش یه جایی بریم 🖤🧡💜❤️: کجا🤨؟ اما : خونمون 😞 ❤️: دیدم حالش بد شد از گفتن کلمه ی خونمون نمیخواستم اونجا ببربمش ولی گفتیم باشه😕 ❤️: باشه ولی خونتون کجاست ؟ اما : ****** 💜: خب باشه ..... نیم ساعت بعد.... اما : اینجا خونه ی ماست ..... چیییی😧😧
اما: چ..را خونمون سوخته😭😭 ❤️: ا..ما آروم باش عزیزم😧 اما : ازم دور شین از آدما متنفرم😡😭 ( اما دیگه آخرای راه رو از روی کول آدرین اومده پایین) 🖤: اما چرا آخه ما همه ی آدما که بد نیستن 😧 اما: پس چرا بزیا بدن ها چرا بدن 😭😭 ❤️: اما عزیزم آروم باش بیا بغلم .. اما رو محکم بغل کردم که دیدم اما یه عروسک رو از روی زمین ورداشت و خیره شد بهش و بعد دوباره آروم آروم گریه میکرد😢 ازش دیگه نپرسیدم اون عروسک چیه با آدرین و آدریا و ماریتا به سمت خونه راه افتادیم تو راه اما تو بغلم خوابش برده بود صورتش تمومش کبود بود خیلی ناز بود دلم براش میسوخت 😞 ❤️:آدرین اما خوابیده در خونه رو واز کن بریم تو 🖤: بریم 😕 ...... تو خونه....... 💜: مرینت رفت اما رو بزاره تو اتاق و بیاد دلم برای اما میسوخت 😞 ❤️: رفتم بالا اما رو گذاشتم دیدم عروسکش رو محکم بغل کرده و داشت تو خواب گریه میکرد😔 آروم صورتش رو نوازش کردم که دیگه گریه نکرد یکم پیشش نشستم که دیدم دوباره گریه میکنه تو خواب و اینبار ناله هم میکرد اینبار یاد شعری افتادم که مامانگ برام میخوند پس شروع کردم براش خوندن رفتم روی تخت اما رو گذاشتم توبغلم پتو کشیدم روش و شروع کردم به خوندن🎼 🖤: میگم مرینت
خیلی نمونده تو اتاق 🤨 💜: چمیدونم شاید اما بیدار شده مونده پیشش😕 🖤: من میرم بالا ببینم چیکار میکنن تا بیام 💜: باشه برو منم یکم پنکیک درست میکنم بخوریم 🖤: باشه .... دویدم سمت اتاق اومدم در بزنم که صدای یه آهنگ رو شنیدم اولش یکم وایستادم صدای مرینت بود داشت میخوند 🎼 بخواب عزیزم که مامان همیشه کنارته بخواب که در آغوشش احساس آرامش کنی چشمات رو روی هم بزار که غرق آرامش بشی و مامان کنارت میمونه ... که دیگه در زدم که صدا قطع شد ❤️: داشتم برای اما شعر میخوندم که دیگه ناله نمیکرد که صدای در اومد .... کیه ؟ 🖤: منم میشه بیام تو ❤️: البته بیا تو آدرین 🖤: خیلی آهنگ قشنگی بود 😊 ❤️: ممنونم آدرین 😇 🖤: خب بیا بریم پایین ❤️: بریم 🖤: ببینم چرا صورتش انقدر کبوده😧 ❤️: منم تازه فهمیدم به خاطر همون لگداییه که بهش زدن😔 🖤: اون خوب میشه حالا بیا بریم ❤️: بریم 💜: چه عجب اومدین پنکیک ها هم آمادست ❤️: دستت درد نکنه آجی😊 💜: خواهش میکنم 🧡: ببینم چرا قیافه هاتون ناراحته 🖤: اما اون صورتش کبوده کبوده😔🧡: اوه😞 💜: خب بیاید حالا بشینید تا یکم صحبت کنیم 😕
❤️: حالا ما باید چیکار کنیم ؟ 💜: نمیدونم 😕🖤: میگم شاید بتونیم اونو پیش خودمون نگه داریم ❤️: چاره ی دیگه ایی نداریم 🧡: آره به نظر منم خوبه 💜: میگم برای اینکه شاد بشه میاید براش از اینترنت یه پیرهن خوشگل سفارش بدیم ؟ ❤️: آره فکر عالیه 🖤: اینم از لبتاب بیاید اینجا روی مبل 🧡:خب به نظر من این پیرهنه خوب باشه 🖤: نه به نظر من اینو بگیریم 💜: نخیر اون اصلا خوب نیست اینو بگیریم ❤️: میگم به نظرتون این چه طوره مخلوطی از رنگ هاییه که شما میگین و خیلی شاد و شیکه😊 🖤💜🧡: عالیه همینو بگیریم ❤️: خب ده دقیقه دیگه به دستمون میرسه به نظرم امشب شام رو خودمون درست کنیم 🖤: آره موافقم ولی چی؟ 💜: ام آدرین به ماهم یاد بده کمکت کنیم تا از اون پاستا هات بپزیم 🖤: باشه اما: بیدار شدم دیدم تو یه اتاقم خیلی ترسیدم رفتم سمت در اتاق دیدم در بازه دستگیره ی در رو چرخوندم درو واز کردم از اتاق اومدن بیرون دیدم مرینت و ماریتا و اون دوتا آقا داشتن غذا میپختن که خیلی باحال بودن😂 🖤: هی ادریا بسته ی پاستا رو بیار 🧡: باشه وایستا الان میارم دیگه ❤️: ایش چقدر بحث میکنید ماریتا اون سسو بده به من 💜: بیا 🖤: مرینت سسو آروم بریز ❤️: آخ آدرین این سسه پاشید روم 💜:😂😂 ❤️: نخند یکی دیگه بده 💜: باشه
اما: خیلی خنده دار بودن واقعا اونا خیلی خوش قلب هستن که آروم از روی پله ها اومدم پایین و به سمت در خونه رفتم من به اینجا تعلق ندارم من برای اونا دردسر درست کردنیم من الان یه بچه یتیمم پس به پرورشگاه میرم 😔 دستگیره ی در خونه رو چرخوندم که خاله مرینت منو دید ❤️: هی اما تو بیدار شدی😊 اما: بله 💜: ببینم اما کجا میخوای بری؟ اما : من میرم به پرورشگاه من برای شماها دردسر درست کردنیم خیلی ممنون به خاطر زحمت هایی که برام کشیدین 😊 🖤: اما چی داری میگی اصلا هم تو نرفتنی به پرورشگاه تو همینجا پیش ما میمونی ☺️ ❤️: درسته آدرین راست میگه اما: ولی به توجه به حرفاشون در خونه رو واز کردم که یه مرد جلو در خونه بود 👨: ببخشید بستتون رو آوردم ❤️: ممنون اقا 🖤: اما اون مال توعه 💜: لطفا بسته رو به اون خانم بدید 👨: چشم خدانگهدار اما : این چیه؟ ❤️: وازش کن تا ببینی اما : این پیرهن قشنگ برای منه ؟ ❤️: البته اما: ولی من قبولش نمیکنم من دیگه میرم خدافظ😞 ❤️: اما وایستا😧 🧡: هی آدرین بدو برو بگیرش 🖤: هی امااااا وایستا اما: نمیتونی منو بگیری من از تو تند ترم 🖤: عجب دختری هستی ها وایسا ببینم آها گرفتمت هوففففف وایی نفسم 🥴 اما: منو بزار زمین ولم کن ایش چقدر زورت زیاده 🖤: بله دیگه زورم زیاده 😎 خب حالا میریم داخل خونه و توهم هیچ جایی نمیری اما:من نمیام ولم کن ولم کن 🖤: مرینت پدرم دراومد ایش زود درو ببند ❤️: اما میشه باهم صحبت کنیم ؟ اما : آره ❤️: خب حالا بامن به اتاق بیا ❤️: ماریتا اون لباسو به من بده 💜: بیا ..... تو اتاق.....
❤️: خب حالا میشه این پیرهنو بپوشی لطفا به خاطر من 🥺 اما : خیله خب باشه 😇 اما: خب اول چشماتو ببند ❤️: بیا بستم اما : خب حالا میتونی چشماتو واز کنی 😊❤️: وایی خیلی خوشگل شدی ☺️ خب حالا بیا روی این صندلی بشین اما : باشه ❤️:خب حالا تو چشماتو ببند اما: بستم ❤️: شروع کردم موهاشو شونه کردن بعد با یه کش مو موهاشو دم اسبی بستم بعد یه تل قشنگ هم براش زدم ❤️: خب حالا چشماتو واز کن☺️ اما: وایی چه قدر قشنگ شد 😍 ممنونم 😇😀❤️: خب حالا بیا بریم پایین 🖤: واییییی اما چه ناز شدی 💜: خیلی قشنگ شدی 🧡: خیلی عالی شدی اما: ممنون☺️ 🖤: خب پاستا آمادست بفرمائید 😃 اما: شما هم زورتون زیاده و هم خیلی این پاستا خوشمزست 🖤: ممنونم اما هوی آدریا خان حال میکنی استعداد های فراوان منو 😌 🧡:بله خب داداش منی دیگه و به من رفتی 😌😎 ❤️: اگه دوباره بخواید شروع کنید خودتون میدونید ها اما و💜:😂😂😂😂😂
[۹/۱۵، ۱۳:۵۹] آقابابایی: پارت۲۰ [۹/۲۰، ۱۸:۰۶] آقابابایی: 🖤: به نظرم دیر وقته بخوابیم 🧡:هی آدرین اینجارو 😏 🖤: آخ باشه خودت خواستی هی انقدر جاخالی نده وایستا ببینم 🧡 :😝 ❤️: بالشتا پاره شد بس کنید دیگه 🖤: یکی کمک کنه این منو کشت اما: اومدم ( اما رفت یه بالشت ورداشت) 🖤: آفرین اما بزنش بزنش 🧡: آی دونفره افتادید به جون من ماریتا کمک 💜: اومدم ❤️: هی بیشورا منم اومدم 😂😂 🧡💜: هی سه نفر به دو نفر قبول نیست ❤️🖤اما: حقتونه 🖤: حالا بگیر که اومد ❤️: چی آدرین به من میزنی 🖤: باور کن اون جاخالی داد آدریا خداخفت نکنه 🧡:😝😝 ❤️: آدرینو گیر انداختم 🖤: آی مرینت باور کن تغصیر من نبود ❤️: باشه😎 🖤: ببینم میخوای چیکار کنی 😥😬 ❤️: اما اون بالشتو بده به من اما: نمیدم من عمو آدرینو دوست دارم ❤️: عه اینجوریه پس توهم بیا اینجا ... اونم کنار آدرین گیر افتاد 🧡💜:😂😂😂 🖤: مرینت میخوای باهامون چیکار کنی ❤️: انقدر قل قلکشون دادم که به التماس افتاده بودن 🖤: مرینت غلط کردم ولم کن ❤️: خیله خب باشه 🖤: وایی اخیش
اینم از این 😄 برو بعدی چالشه👈 و راستی به این سوالم جواب دهید 😁 میخوام رقیب عشقی بیارم ... بیارم یا نه؟
چالش: ادامه ی داستانم رو بزارم؟باییی☺💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قشنگ بود
مرسی☺
عالیییییی بود خیلی بامزه بود .
کاری کن من صدای قه قه بره بالا نخواستی هم نکن من زیادی تورو عذاب میدم ببخشید
مرسییی عزیزم 😄البته اتفاقا من همیشه سعی میکنم خنده دار ترین بنویسم تا شما دلتون شاد بشه و بخندیدو لذت ببرید و اینکه تو نظرت رو بهم میگی هیچ عذابی نیست بلکه خیلی هم برام مهمه که نظر بقیه رو بدونم تا بدونم چه جوری براتون بنویسم ☺💖
ممنون عزیزم❤❤❤❤
عالیییییییییییییییییی بودددددددددددد😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍🤩🤩🤩🤩🤩🤩
چالش : 😐😐😐😐😐😐😐😑😑😑😑😑😑😶😶😶😶😶😶😶😶😶داستان بہ این خوبی اونوقت میگی ادامہ بدم یا نہ خب معلومہ کہ باید ادامہ بدی😠😠😠😠😠و چالش رقیب عشقی بیار ولی اون رقیب عشقی رو خیلی زجر بدہ یہ کاری کن اما ھم رقیب عشقی رو زجر بدہ خب بازم میگم داستان رو ادامہ بدہ عالی بود بای👋🏻👋🏻👋🏻
ممنونممم😘😘😍 باشه حتما ادامه میدم🤗🤗💖 باشه میارم انقدر هم زجرش میدم تا صقد بشه😂😂😉
عالییہہہہہہ😈😈😈
آره بیار آره ادامه بده چند تا آره
😄💖
عااااالییی💖💖💖💖💖💖
ج.چ: نههههههه حس زجر کش شدن ندااارمممم😭😭😭😭
خیلی ممنون😍باشه 😂😂والا خودمم روحم درگیر شدنیه🤣