ملـودی مرگـ...فصلـ1... پارتـ 1
ملـودی مـرگـ ...
کمانه رو پایین انداخت... دستی به گردنش کشید و روی صندلی اش نشست... (+ گردنم واقعا درد میکنه.)...(€حداقل کم تر کن ساعت های تمرینت رو مارینت)... نگاهی به پنجره کوچک اتاقش انداخت... ماه کامل توی آسمان شب خیلی خیلی زیبا بود. (+تیکی... خیلی خسته ام.)...(€ چیزی تا تولد هیجده سالگیت و پایان دبیرستانت نمونده بعدش میری آمریکااا)... تیکی اونقدر هیجان زده آمریکای آخر جمله اش که مارینت خنده اش گرفته...(+تیکی... هنوز که معلوم نیست برم یا نه... بعدش هم کت و هاکماث رو چیکار کنم.) تیکی با این حرف مارینت روی میز نشست.(€ اینو یادم رفته بود...) مارینت بخاطر اینکه این جو بین شون نیافته سریع بحث رو عوض کرد. (+ تیکی به نظرت من چی کار کنم.). بعد از حرفش تیکی سریع فهمید که منظور از حرفش عشق یک طرفه ای بود که صاحبش دچارش شده... (€ ولی لوکا هم دوست داره)...(+ اون برام فقط یه دوسته تیکی... بهش گفتم. ولی حس میکنم دیگه باهام مثل قبل نیست)...(€ مرینت درک کن... اگه تو هم آدرین ردت کنه یه حس سر شکستگی بهت دست میده... تازه نمیتونی مثل قبل باهاش رفتار کنی..)...(+ وای تیکی نگو... اصلا نمیتونم با حسم رو راست باشم.) دستی به ویولن کنارش کشید... دو سالی میشد که به طرف موسیقی رفته ولی هنوز علایق اصلیش رو داشت....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عالی بود
عالیییی بود❤️❤️
فالویی بفالو
عالی بود فاطمه جون 👏😘
من عاشق داستان شروع دوباره من هستم خیلییی قشنگه پروفت رو ذخیره کردم و چند وقت یکبار میام و داستانتو دوباره و دوباره و دوباره میخونم 😍
لطفا پارت بعد رو زودتر بنویس 😚
خیلی دوست دارم ازت بپرسم آجی میشی یا نه🙃
من مهرنوشم اگه آجی میشی بگو