
سلام 😊 قسمت 11 شروع فصل 2 بود یعنی این قسمت دوم فصل 2 هست عکس این قسمت هم عکس کلی هست.
موشه 😨🐭 جنی: استیسی میای یا نه 😟 استیسی: ساکت جنی: چرا 😒 استیسی: ی موش اینجاست 😰 پایین رو نگاه کن جنی: کلی 😫 کلی: چیه داشتم فیلم میدیدم 😒 جنی: ی موش اینجاست 😶 استیسی: تازه خیلی بزرگه فکر کنم 25 سانتی متر باشه. کلی: خب بجای حرف زدن یه کاری بکنید 😑 استیسی: خب چی 😓 کلی: ی خدمتکار صدا کن 😅 استیسی: باشه ولی شبمون خراب میشه 😢 جنی: خب چطوره فکر یه راه جدید برای حل موضوع پیشنهاد بدیم اگر هم چیزی نبود من و کلی از پنجره دوباره میریم بیرون.
استیسی: اره پیشنهاد خوبیه 😊 ولی اگر یه خدمتکار صدا کنم و گربه ها رو ببینه به بابام میگه 😢 پس اگر تونستید گربه ها رو ببرید. کلی: اگر شد چرا که نه خیلی مشتاقم 😆 استیسی: فهمیدم!!! باید برم یا تیکه پنیر از یخچال خونمون بر دارم و کلی توی ی کمد یه تور هست برش دار نقشه اینه که من پنیر رو میزارم توی تور و موش میاد دنبال پنیر 🐭
کلی: رفتم و تور از توی کمد برداشتم 😅 استیسی: رفتم پایین و پنیر رو برداشتم و سریع برگشتم 🏃و تور رو گذاشتم روی زمین، پنیر رو گذاشتم توی تور و موش اومد 🐭 و اره، تله کار کرد 😁 جنی: بالاخره موش رو گرفتیم 😰 استیسی: ایول
جنی: موش رو گرفتم و از پنجره پرت کردم بیرون. استیسی: بچه ها ساعت 3:30 صبحه 🕝 باید بخوابیم چون مدرسه ساعت 10 شروع میشه، سریع باید بخوابیم 😴 جنی: اره راست میگی 😥 کلی: پس آخر هفته باز میایم دیدنت 😝 استیسی: باشه فقط ساعت چند 😄 کلی: 6:00 صبح 🕕 استیسی: کلی و جنی هم از پنجره رفتن بیرون ؛ منم گرفتم خوابیدم 😴
الکسا: صبح بیدار شدم 🌞 ادرینا هنوز اینجا بود 😑 یادم اومد تولد استیسیه 🎊 از یک جهت خوشحال بودم ولی ناراحت هم بودم 😢 آخه نمیتونم برای استیسی تولد بگیرم احساسم مثل 😢+😢=😭 بود ولی بالاخره یک تولده درسته 😟 ادرینا بیدار شد 😏 کلی: صبح با اشتیاق بیدار شدم و پرده رو کشیدم اون طرف چه نمایی داشت ⛅ خیلی خوشحالم که من توی طبقه بالای تختخواب دو طبقه خوابیدم 😄
جنی: خواب بودم که ساعتم شروع به زنگ زدن کرد ⏰ با خستگی پا شدم و رفتم تو دستشویی ساعت 9:00 صبح بود 🕘 من و کلی همیشه توی این ساعت بیدار میشیم که یه دوش هم بگیریم معمولا تا ساعت 9:30 طول میکشه😌 به استیسی ی پیام دادم که زمان تولدش چیه. استیسی: صبح با صدایی زنگ ساعتم بیدار شدم دیدم یک پیام دارم چک کردم جنی بود گفته بود زمان تولدم چیه 🎊 پیام دادم امروز
جنی: دیدم استیسی گفته امروز 😱 رفتم به کلی گفتم امروز تولد استیسیه 🎊🎉 باید براش یه کادو بگیریم یه ماشین چطوره خوبه 🚗؟ کلی: استیسی یه ماشین داره 😟 الکسا: یادم اومد قراره که با مادر ارن شام بخورم تولد استیسی هم باید بگیریم حالا چکار کنم 😵 استیسی: رفتم دست و صورتم رو شستم و یونیفورم مدرسه رو پوشیدم 👗 صبحونه خوردم و رفتم سوار ماشینم شدم قبل از مدرسه یه سر به الکسا زدم اونم گفت که امروز مرخص میشه 🏥
ادرینا: الکسا میخوای منم کمکت کنم 😁 الکسا: اره 😮 ادرینا هم کمکم کرد که حیاط رو تزیین کنم ولی هنوز نمیدونسم که باید چکار کنم هم باید مادر ارن رو بگیرم هم برم تولد استیسی 😫 اگر به تولد استیسی نرم قصه میخوره اگر هم نرم خونه ی ارن که مادرش رو ببینم نامیدش میکنم البته نگفتم که به ارن اهمیت میدم 😓
ادرینا: الکسا میخوای منم کمکت کنم 😁 الکسا: اره 😮 ادرینا هم کمکم کرد که حیاط رو تزیین کنم ولی هنوز نمیدونسم که باید چکار کنم هم باید مادر ارن رو بگیرم هم برم تولد استیسی 😫 اگر به تولد استیسی نرم قصه میخوره اگر هم نرم خونه ی ارن که مادرش رو ببینم نامیدش میکنم البته نگفتم که به ارن اهمیت میدم 😓
الکسا: به ادرینا گفتم بره اونم گفت باشه من هنوز نمیدونستم باید چکار کنم آخه آدم نمیتونه که همزمان دو جا باشه 😔 کلی فکر کردم ولی هیچ 😑 سوار ویلچر بودم باد خورد تو صورتم 😌 چه حس خوبی یکم ذهنم آزاد شد فقط میخواستم مثل باد باشم که.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عزیزم تستچی هنوز تایید نکرده بود الان تایید کرده 😅 ممنون که پرسیدی ❤
سلام گلم میگم پارت بعدی رو نوشتی یا نه یه ماهه پارت نذاشتی
اتفاقی افتاده
عالیه، امیدواری بهترین چیز در زندگیه.
درسته
خیلی ممنونم بهم روحیه ی زیادی دادی 💜
من همیشه دوست داشتم به بقیه روحیه بدم تا ناامید نباشن
💛💜💛💜💛💜
خیلی ممنونم، چون زیاد درس داشتم نتونستم بنویسم وگرنه اگر کسی هم نظر نمی داد قسمت 13 رو میزاشتم.
بهترین داستانه
ممنون که میزاری منم ی رمان نوشتم تو بررسی هست .
واقعا اولین کسی هستی که اینو بهم میگی
ببین اگه ناراحتی که فعلا کسی نظر نداده ناراحت نباش خودم بهت نظر میدم
عالی بودددددددد
💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
ممنونم باشه حتما.
سلام عالی بود
بعدی رو میزاری بی زحمت
آخه ی هفته اس نزاشتی