
سیلام ❤❤❤❤❤
آدرین : سلام یه مریض به نام گابریل اگرست آوردنش اینجا ... اره طبقه بالا توی بخش ای سی یو هست .. آدرین : ممنون ....... دکتر : آقای اگرست چند لحظه میاین؟ ادرین : چی شده؟ دکتر : ببینید وقتی پدرتون رو آورده بودن ضربه ی محکمی به سرش خورده بود ما شبانه روز تلاش کردیم اما به نتیجه ای نرسیدیم .. متاسفانه پدرتون مرگ مغزی شدن 😕 آدرین: 😳 پرستار : حتما راجب مرگ مغزی و پیوند اعضا شنیدید میدونم میدونم خیلی تصمیم سختیه . اما عضو پدر شما میتونه به چند نفر کمک کنه .
آدرین: این چی میگه 😢 این چی میگههههههههههه😡 پدر من اونجاستتتتتت زندسسسس 😭😭 مرینت : آدرین عزیزم آروم باش .. آدرین: 😭😭😭😭😭😭😭 ... چند ساعت بعد .... مرینت : پس حالا میتونیم معجزه گر پدرت رو بگیریم .. آدرین: برو خودت بگیر بده به استاد فو 😒. مرینت : معجزه گرو گرفتم و دادم به استاد فو ... استاد : ممنونم مرینت 💖 . مرینت :
استاد میشه معجزه گر های خودمون رو نگه داریم؟ استاد : نه تنها معجزه گر خوتون بلکه تمام معجزه گر ها مرینت دو پنگ چنگ از این لحظه به بعد تو نگهبان معجزه اسا ها میشی . مرینت : استاد😳 .......... (چند سال بعد )
گابریل مرد و آدرین هم رضایت داد که عوض های بدنش رو اهدا کنن ... مرینت : آدرین میای امروز بریم مسافرت ؟ادرین : باشه 💙 ... ( چند ساعت بعد )
مرینت : وای چقدر اینجا قشنگه😍 آدرین: دیدی کجا آورد مت🙂😍 مرینت : هر اتفاقی که بین منو تو بیفته امروز رو یادمون نمیره😍 آدرین: فقط باید قول بدی هیچ وقت تنها نزاری💖 مرینت : توهم همینطور☺ ... آدرین: خیلی دوست دارم😍😍 . مرینت :😊☺☺❤ ... این عکس ه خیلی خوشگل شده نه😍 آدرین: آره خیلی ❤ .
مرینت : دیگه داره شب میشه بیا برگردیم . مرینت : سوارماشین شدیم ... مرینت : عه اینجا وایستا من بدم فالوده بستنی بگیرم ...... آدرین: چه خوشمزست😍 مرینت : اوم😋. میگم بهت خوشگذشت؟ ادرین : مگه میشه با تو جایی برم و بهم خوش نگذره؟ مرینت: 😍
امروز یکی از بهترین روز های زندگیمه❤.. حرکت کردیم و رسیدیم خونه ... مرینت : من میرم غذا سفارش بدم ... آدرین؛ اوکی ❤. مرینت : رفتم دست هام رو بشورم یه هو یه نفر جلوی دهانم و چشم هام رو گرفت 😳... منو از خونه برو بیرون و سوار یک ماشینم کرد دست و پام رو بسته بود چشم و دهانم هم بسه بود 😔. .......... آدرین: مرینت زنگ زدی غذا بیارن؟ مرینت کجا یی مرینت 😐.. مرینت توی خونه نبود همه جا رو دنبالش گشتم اما نبود رفتم و به پلیس خبر دادم ..........
مرینت : نفهمیدم کجا م اما من رو به یک صندلی بست و چشم هام رو باز کرد و .اون اون😳
کامنت فراموش نشه . اگه خوشت اومد لایک کن
باییی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بعدی اجی جونم
مرسی عزیزم❤ چشم
عالییییی بووود
مررررسی❤
عالی بود اجی
تنکص ❤