.................................................
دلم میخواست با یه نفر صحبت کنم افسردگی گرفته بودم🥺💔تو حیاط هاگوارتز رو یه نیمکت تنها نشسته بودم و به دیوار با زده بودم🥺💔💔از زبان سدریک:دیدم سارا رو یه نیمکت نشسته و تو خودشه اروم کنارش نشستم و گفتم:سارا اتفاقی افتاده؟از زبان سارا:دیدم سدریک کنارم نشسته بغضم گرفت ازش دلخور بودم چون همش با اون دختره ی چینی خیلی گرم میگرفت🥺💔از جام پاشدم خواستم برم که سدریک دستمو گرفت و کشیدم تو بغل خودش و گفت:شاید باورش برات سخته ولی من خب یه جورایی ع.ا.ش.ق.تم 🥺🥺💔گفتم:اگه عاشقم بودی که با اون چو ی دماغ سوخته گرم نمیگرفتی، ولم کن میخوام برم💔گفت:ها پس پرنسس ما به خانم چو حسودی میکنه؟😐😂،نمیزارم بری😐یهو دراکو پیداش شد😱😱اومد نزدیک سدریک و گفت:بهتره سارا رو ول کنی چون اون ملکه ی منه نه پرنسس تو😏😎💚سدریک منو ول کرد جلوی دراکو وایستاد میخواستم فرار کنم که بعله خودتون حدس زدید کراپ و گویل جلوم سبز شدن و گفتن:کجامیری خوشگله؟😏گفتم:گم شین اونور حوصله ی شما ها رو ندارم خواستم برم که هر دوتاشون بازوهامو گرفتن و بردنم پیش سدریک و دراکو😐💔دراکو و سدریک میخواستن دوئل کنن😱😐داشتن به هم ورد میزدن باید یه کاری میکردم پریدم جاشون از هر دو طرف به من ورد خورد اما با یه جادو دفعشون کردم💚حیاط مدرسه ترکید و چند تا دیواراش خراب شد همه پریدن بیرون😐😂😂
پرفسور اسنیپ اومد طرف من و دراکو و سدریک و گفت:چرا اینجا این شکلی شده؟ هیچ میدونین این کارتون باعث میشد به کسی اسیب برسه؟ از هر سه تا تون 20امتیاز کسر میشه. دامبلدور هم اومد و ما رو تنبیه کرد نمیدونم چرا اما سدریک از تنبیه شدن منع شد قرار شد شب تا صبح من و دراکو بریم جنگل ممنوعه😐💚ببین به چه سر نوشتی دچار شدم به خاطر این دوتا کله پوک😐😂
شب شد و پرفسور اسنیپ ما رو به جنگل ممنوعه برد و خودش برگشت😐خدا یا حالا من با این چیکار کنم🤲 دراکو بعد 10دقیقه سکوت یه سنگ برداشت و محکم کوبوند رو زمین و گفت:اهههه من خسته شدم این چه تنبیه ای باید حتما صبح این رو به پدرم بگم😐🤲😂بعد یه مشت زد تو درخت دستش درد گرفت گفت:ایییی خدا بگم چیکارت کنه مالفوی😂😂نشست رو زمین و دستشو گرفت تو بغلش😂منم اصلا بهش اهمیت ندادم برا خودم یه جا نشسته بودم و به ستاره ها نگاه میکردم گفت:هییی بد نیست یکم حرف بزنی چیزی بگیا؟😒اومد کنارم نشست . گفتم:اهه برو اونور اینجا هم نمیتونم به نفس راحت از دستت بکشم چرا همش منو اذیت میکنی؟😐💚گفت:خب .......خببب گفتم:خب چی؟ دستش رو گذاشت رو سرش و سرشو خاروند و گفت:راستش خب من ........ع....ا..ش.....ق.....ت.....م اذیتت میکردم به خاطر این بود که میخواستم توجهت رو رو خودم جلب کنم و از اون کله گوجه ای دست برداری🥺☹️💔سرمو بردم جلوش و گونش رو ب.و.س.ی.د.م و گفتم:خب زودتر میگفتی🙃یهو یه خفاش اومد و یهو تبدیل به یه مرد خون اشام شد من و دراکو از تموم پاشدیم از ترس دست دراکو رو گرفتم اونم که از خدا خواسته دستم رو محکم تر گرفت😂😐خون اشام 🧛🧛🏻♀️خواست بیاد نزدیک من که دراکو دستشو اورد جلوم و گفت:هی چی میخوای از جونش برو دیگه چیزی نفهمیدم چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم از زبان دراکو:اون خون اشام من رو پرت کرد اونور از خون سارا تغذیه کرد و سارا بیهوش شد اون خون اشام از اونجا دور شد. سارا رو بغل کردم و بردمش پیش خانم پامفری گذاشتمش رو تخت بیمارستان و رفتم یه دوش گرفتم و همش فکرم پیش سارا بود☹️💔از زبان سارا:سرم درد میکرد دندون نیش هامم دردشون هی لی خیلی شدید بود چشمامو باز کردم خانم پامفری و سدریک و دراکو و پرفسور مک گونگال مادر خوندم و دامبلدور و اسنیپ با لا سرم بودند😐مکی:حالت خوبه دخترم خیلی نگرانت شدم دراکو سرشو به عنوان تاسف اونور گرفته بود💔🥺خانم پامفری:دخترم حالت خوبه ؟ گفتم :بله خوبم ممنون . پامفری:راستش بهتره همین الان بهت بگم خون اسامی که لذت تغذیه کرد یه ژن تو خونت به وجود اومد که تو هم باعث شده که خون اشام بشی💔من معجونش رو ماده میکنم ولی نزدیک به 5ماه طول میکشه تا اون موقع باید یه نفر کنارت باشه و همیشه باید ون بخوری و ما مجبوریم دستان رو ببندیم که این ژن رو به بقیه ی جادو اموز ها وارد نکنی 💔گفتم:من مشکلی ندارم🙃💚همه رفتن بیرون گفتم:دراکو میشه یه لحظه صبر کنی؟ دراکو:حتما چرا که نه😉💚💚اومد کنارم نشست بهش گفتم:میشه تا موقعی که معجون حاضر بشه تو پیشم بمونی؟🥺💚گفت:حتما میمونم الانم بگیر بخواب باید تا فردا شب خواب بمونی چون اگه روز ها افتاب بخوره بهت باعث سوختگیت میشه🙃به حرفرش گوش دادم و خوابیدم💚5ماه بعد💚پامفری:درستش کردم بلاخره درستش کردم. من درحال خون خوردن بودم که پرید تو گلوم یکم سرفه کردم و گفتم:کو؟ دست و پا ها مو گرفتن و دادن بهم از معجون اههه مزه ی کو.ف.تی میداد🤢با اینکه مزه ی توت فرنگی رو دوست داشتم اما به خون عادت کرده بیدم😐💚وقتی ولم کردن دندون نیشام کوچیکتر شدن و حالم بهتر شده بود سدریک اومد و بلند گفت:سااااااااراااااااااابعد پرید تو بغلم😐😂و هجوم اورد به ل.ب.ا.م😐😂(مغزم:خجالت بکش بچه نشسته داره نیگاه میکنه🤢😐من:خو نیگاه کنه به من چه دفعه بدی دراکو هم هس😐😂😂)خدارو شکر دراکو اونجا نبود🤲🤲🤲😬😬وقتی ازم جدا شد هرچی رژ داشتم پاک شده بود و شبیه موش اب کشیده بودم😂😂گفتم:اههه سدریک چیکار میکنی حالم بهم خورد🤢🤢گفت:معذرت خواهی کردم 😉💚😐
رفتم سمت خوابگاه اسلایترین و یه دوش گرفتم و یه لباس خوشمل سبز پوشیدم و یه رژ سبز مشکی کم رنگ زدم و اومدم بیرون یهو دراکو ورد تو بغلم و گفت:خوشحالم که حالت خوبه سارا. خواستم برم که هجوم اورد به سمتم و من برد تو اتاقش و حلم داد رو تختش و پرید روم و حمله کرد به ل.ب.ا.م📿😈🤲گفتم:دراکو پا شو ازم جدا شد
به لطف هر دوشون مجبور شدم یه رژ دیگه برم بخرم😐😂😒😂😂داشتم از اتاق دراکو میرفتم که چسبوندم به دیوار . گفتم:نه دراکو لطفاً این کارو نکن😳😂😂سریع در رو باز کردم و الفرار😂😂🏃🏻♀️🏃🏻♀️دراکو هم که از خنده غش کرده بود جوری که دل درد گرفتش😂😂🤣🤣دویدم سمت اتاق خودم ردامو پوشیدم و به سمت کلاس معجون سازی موهامو خرگوشی بستم تو راه داشتم میرفتم که بعله مثل همیشه اقای لعنتی خوشمل ژزاب پیداش شد و گفت:بیب صبر میکردی تا باهم میرفتیم😉💚💚
اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعد بای لاولی ها😉👋👋👋👋👋👋👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من غععععععععععش
خوشحالم که غش کردی😂😂💚💚💚
عاولیییییی بیدددددددددددد مای لاو😍
واییی مرسیییییییی تنکیو 😍😍💚💚💚
عالی💚👏🏻
مرسییی عاجو لطف داریییی🤩😘💚💚
خوجل بود😍
مرسیییییی🤩💚💚💚🧛🏻♀️
شما به مهمونی یا تست خداحافظی از اجیام دعوتی منتشر شد حتما بیا💚😉😍
چشم حتما میام
عالیییییییییی بود 💚💚💚💚💚😊
تنکیو عاجی🤩🤩😘😘😘😘💚💚💚💚💚
اولین لایک
🤩🤩