20 اسلاید صحیح/غلط توسط: Yonyoojin انتشار: 3 سال پیش 649 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
این یکم طولانیه چون دیر گذاشتمششش و اینکه عکس چتها مثلا از گوشی تهیونگ گرفته شده و تو سه تا اسلاید آخر گذاشتمشون
_خب؟
کوک_خب نداره جینجو وسایلشو جمع میکنه میاد باهامون کره یه روز قبل از دادگاه هم میاد ایران کاراشو انجام میده دوباره بر میگرده!
_نظرت چیه مروارید؟
مروارید_آخه تا من بخوام اونجا برا خودم خونه پیدا کنم و جا و جاگیر شم خودش کلی زمان میبره!
کوک_بح بح! چیزای جدید میشنوم! خونه بگیری؟ مگه خونه ما چشه؟
مروارید_نمیخوام مزاحم شما بشم!
کوک_چرا داری چرت و پرت میگی مزاحم چیه؟ اصلا ما برای این که اتاق تو دست کسی نیوفته خونمونو عوض نکردیم.
مروارید_خونتونو عوض نکردین؟ مگه نگفتین اونجا رو بیگ هیت خریده؟
_خب ماهم از بیگ هیت خریدیمش!
کوک_حالا بدون هیچ حرف اضافی بپر برو لباساتو جمع کن که فردا میخوایم تاشب کلی خوش بگذرونیم و بعدشم که حرکت به سوی کره!
مروارید_باشه!
بلند شد رفت تو اتاقش!
کوک کشو قوصی به بدنش داد!
کوک_اخیش انگار یه باری از رو دوشم برداشته شد!
دستمو انداختم دور گردنشو گفتم
_دمت گرم که هستی!
کوکم عین من دستشو انداخت دور گردنمو گف_دم خودت گرم!
باهم از جامون پاشدیمو همونجوری رفتیم تو اتاق!
کوک_خبببب!
دستشو از گردنم برداشت و گفت
کوک_باز شب شدو بحث شیرین صاحب تخت!
_بحثی نداریم که! شما تشریف تونو میبرین پایین میخوابین بنده هم بالا!
کوک_نوچ! نشد دیگه رفیق! من یه بار گفتم یه بار دیگه هم میگم اما خوب گوش کن چون بار آخریه که میگم... این تخت واس ماس... ینی کلش ماس ماس اوکی؟
دستمو گذاشتم رو شونش و لبخند زدم!
_شرمنده ولی نوچ!
و بعدم خودمو پرت کردم روتخت!
کوک_عجب آدمی هستیا!میگم عین بچه حرف گوش کن بیا زمین بگیر بخواب!
_نووووچ!
کوک_صداش کنم؟
_صداش کن!
کوک_میگم بهشا!
_چی میگی بهش؟
کوک_ یکی شبا تا صبح تو اتاق جینجو به سر میبرد صبحم زیر چشاش پف داشت!
_کوک تو اینکارو نمیکنی!
کوک_چرااا میکنم!
_ببین بد میبینی ااااا!
کوک_مهم نیست به هرحال آدم یه جاهایی باید بد زندگی روهم ببینه!
_خب منم میگم دروغ میگی! کاری نداره که!
کوک_من سه تا شاهد تو خونه دارممم!
_حالا که شاهدات خوابن!
کوک_ببین هرچی خواستم از آخرین راه وارد نشم نزاشتی!
بعد از جیبش گوشیشو درآورد و به طرفم گرفت فیلم من بود روی تخت مروارید نشسته بودمو گیتار میزدم و پشتم به دوربین بود.
_یااااا اینو کی از من گرفتی؟
کوک_یه دوسالی هست!
خواستم گوشیو ازش بقاپم که راداراش فعال شدو گوشیو گذاشت جیبش!
_کوک تو اون فیلمو به جینجو نشون نمیدی!
کوک _نشون میدم!
_نمیدی!
از جام پاشدم و رفتم طرفش که از زیر دستم در رفت و از اتاقش بیرون رفت و بلند بلند اسم جینجو رو داد میزد!
_کووووک اگه دستم بهت نرسهههه!
دوییدم تو سالن!
کوک _یه قدم دیگه بیای جلو پلی میکنم!
_اگه پلی کنی ابرو هاتو میتراشم!
کوک_ عه؟تهدید میکنی؟ خواست دستشو بزاره روی دکمه پلی!
_باشه باشه باشه نمیتراشم ابرو هاتو!
کوک_بگو رو زمین میخوابی؟
_روزمین میخوابی!
کوک_عه؟ آره اما قبلش اینو پلی میکنم!
_باشه باشه باشه یه لحظه صبر کن!
رفتم طرف مروارید که داشت نگامون میکرد!
_کوک جات رو زمینه!
کوک دکمه پلی رو زد زود در گوشای مروارید رو گرفتم و خودمم بلند بلند شروع کردم شعر خوندن!
کوک_خیلی بیشعوری!
مروارید دستامو از روی گوشاش برداشت و گفت
مروارید_شما دوتا چتونه؟ باز بچه شدین؟ یکم از قدو هیکلاتون خجالت بکشین! کوک34 ته35 سال سنتونه رو هم سنتون از منم بیشتره ولی عین بچه هایین ! عه! خجالت بکشین یذره!
کوک_جینجو به این بگو جای من روتخته و باید رو زمین بخوابه!
مروارید_دعوا سر تخته؟
کوک_اره!
مروارید _خب یکیتون بره تو اتاق بغلی رو تخت بخوابه!
کوک پنچر شد!
_اتاق بغلیم تخت داره؟
مروارید_اره خب!
کوک _ بابا من خودمو آماده کرده بودم امشب حسابی بخندم!
مروارید_به چی؟
کوک_ته؟
_کوک اگه دست از پا خطا کنی!
کوک_رو دلم مونده!
_میخوام صد سال سیاه از رو دلت برنداری!
کوک_گناه دارم!
رفتم کشیدمش تو اتاق و گفتم
_اینم تختت برا خودت حالا حذف کن اون فیلمو ببینم!
کوک_شرمنده! این بمونه واسه روز مبادا!
_کوک همین الان حذفش میکنی!رو حرف هیونگت حرف نیار!
کوک_خیله خب! بعدم جلوم کلیپو حذف کرد! منم رفتم اتاق بغلی و روی تخت دراز کشیدم! کم کم چشمام روی هم رفت و خودمو توی همون بیابون همیشگی دیدم!
اینبار برخلاف این ده سال تنها نبودم و مرواریدم تو اون بیابون بود! با تعجب نگاش کردم!
_مروارید؟
مامان مروارید از پشت من بیرون اومد!
مامان مروارید با لبخند نگام کرد!
خم شدمو بهش سلام کردم!
مامان مروارید به فارسی شروع کرد صحبت کردن باهام _ممنونم ازت تهیونگ! ممنونم که سر قولت موندی! من دوباره میخوام دخترمو بسپرم دست تو! اما اینبار برای همیشه!
مروارید_مامان؟
مامان مروارید_ مروارید بهت افتخار میکنم! تو خیلی خوب تونستی اینهمه دردو رنج رو تنهایی به دوش بکشی! فکر کنم حالا وقتش باشه تا آخر عمر بخندی و احساس خوشبختی کنی!
لبخندی روی لبم اومد!
مامان مروارید_تهیونگ خوشبختش میکنی طبق قولی که بهم دادی مگه نه؟
_بله! بهتون قول میدم!
با لبخندی چشماشو بست! با احساس اینکه از جایی پرت شدم چشمامو باز کردم رو تخت تو اتاق بودم!
لبخندی روی صورتم اومد! من توی این ده سال اگه مروارید رو ندیده بودم جاش خیلی بامامانش حرف زدم! مامانش بهم قول داده بود مروارید رو بهم برمیگردونه! منم بهش قول داده بودم نزارم غصه بخوره! حالا مامان مروارید به قولش عمل کرده بودو نوبت من بود! عجیب بود که توی خواب مامان مروارید باهام فارسی صحبت میکرد و من متوجه میشدم و من کره ای صحبت میکردم اون متوجه میشد!
هوا روشن شده بود! به ساعت نگاه کردم 6صبح بود.
سرمو گذاشتم رو بالش دوباره خوابیدم!
کوک_تههههههه پاشو بدبخت شدیممممم!
از ترس از تخت پرت شدم زمین!
_هان؟ چیه؟ چی شده؟ کجا آتیش گرفته؟ کی مرده ؟ کسی رو دزدین؟ بدبخت شدیم نکنه سیل اومده؟ دریا نزدیک خونس؟نکنه سونامیه! ناگهان از غیب آب روم پاشیده شد که از شوک در اومدم! چند لحظه چشمامو بستم و با حرص چشمامو باز کردم! کوک و مروارید دوتا سطل دستشون بودو میخندیدن! به اطراف نگاه کردمتو حموم بودم!
خودشون جر خورده بودن از خنده!
_میکشمتوووووووووون!
از جام پاشدم و افتادم دنبالشون!
کوک _ته غلط کردم همش تقصیر این جینجو گور به گوری بود!
جینجو_چرا دوروغ میگی؟ خوبه تو اومدی منو از خواب بیدار کردی؟
از پشت یقه هاشونو گرفتم و بردم تو حموم توی وان رو با تشک پتو پر کرده بودن!
بردمشون تو حموم اون یکی اتاق! وانش پر آب بود کله دوتاشونو کردم تو آب!
در اوردم_ببینم منو میترسونین؟
کوک_ته نکن اینکارو با من خفه میشم بی کوک میشی!
_اتفاقا بهترررر یه کره جنوبی از دستت خلاص میشن!
دوباره سرشونو کردم زیر آب و در آوردم.
جینجو_بابا من تازه دارم زندایی میشم به من رحم کن!
_عه؟ زندایی؟
دوباره سراشونو کردم زیر آب!
کوک_چرا با زندایی سر منو زیر آب کردی؟
_زن قبلی دایی!
مروارید _آره زن قبلی دایی ولمون کن غلط کردیم!
_حالا میخوام بهتون سه تا پند بدم!
1وقتی منو از خواب بیدار کنین
کوک_سگ میشی!
دوباره سراشونو کردم تو آب در آوردم!
مروارید_کوک لال شو!
1 وقتی منو از خواب بیدار میکنین به صورت وحشیانه به عواقبشم فکر کنین!
کوک_باشه باشه!
سراشونو کردم زیر آب در آورم!
جینجو_چرا اخهههه!
_چون دلم خواست!
کوک_روانیییی!
دوباره زیر آب بردم و در آوردم!
مروارید_کوک توروخدا صدا نده!
کوک_استاد پند دوم!
_دوم اینکه از من آتو نگیرین چون اونم عواقب داره!
دوباره سراشونو کردم زیر آب و در آوردم!
کوک_منکه حذفش کردممم!
_گفتم محض یاد آوری!
مروارید_سومی!
دوباره سرشونو بردم زیر آب و اینبار مکث کردم و بعد همونجوری گفتم
_سوم اینکه طرفم بیاین جیغ میزنم!
بعدم دوییدم طرف اون یکی اتاق و درو محکم بستم!
پشت در نشستم!
کوک و مروارید به در میکوبیدن و میخواستن بیان تو!
_برین صبحانه منو آماده کنین وگرنه دوباره یه بلایی بدتر سرتون میارم!
صداها کم کم قطع شد!
بعد از صبحانه که کلی گند زدیم به آشپزخونه و تمیزکاری آشپزخونه و پختن ناهار و خوردنش سه تایی توی حال پخش زمین شدیم.
کوک_اخ! دارم میمیرم!
مروارید_کمر برام نموند!
_من دیگه نمیتونم!
بعد از چند دقیقه که تو سکوت بودیم مروارید گفت_ نظرتون چیه کیک درست کنیم؟
کوک_موافقم!
_منم هستم!
مروارید از جاش پاشد!
مروارید_من میرم وسایلشو آماده کنم!
_منم میام کمکت!
از جام پاشدم!
با مروارید موادشو آماده کردیم
کوک_طرز لازم...
_طرز لازم چیه؟
کوک_شیپ طرز تهیه با مواد لازم!
سه تایی پقی زدیم زیر خنده!
کوک_عجب کاپلی!
مروارید_اردارو کوک الک کنه منم تخم مرغارو میزنم! ته توهم مواد روشو درست کن!
کوک_حالا نمیشه تخم مرغارو نزنی؟ گناه دارن آخه؟ خوبه یکی بیاد تورو بزنه؟
مروارید_کوک کارتو بکن! مسخره بازیا چیه آخه؟
هممون مشغول کارامون شدیم!
داشتم از کنار کوک رد میشدم که شکر بردارم دیدم کوک سرشو برده نزدیک بشقاب اردی و قفلی زده روش! منم محکم کلشو کردم تو آردا که کل آردا پاشید اینور اونور!
کوک_تهههههه کشتمتتت!
بعدم کل موادی که آماده کرده بودمو ریخت رو سرم!
_الاغ من اینارو با زحمت درست کرده بودمممم!
کوک_من واسه الک کردن آردا کلی زحمت کشیدم! مروارید داشت به ما میخندید که دوتایی رفتیمو کاسه تخم مرغی رو خالی کردیم رو سرش!
حالا مروارید داشت غر میزدوما میخندیدیم دوباره از اول کلی مواد در اوردیمو شروع کردیم!!!
از خامه های اضافی برداشتمو کوبیدم تو صورت کوک! کوکم همینکارو کرد! مروارید کیکو گذاشت تو یخچال!
یه نگاه به سرو وضعمون انداختیم! یعنی اگه خودمونو میزاشتیم تو فر یه کیک کامل بودیم! از آشپزخونه هم که لجن میبارید!
کوک_بچه ها بیاین یه سلفی بگیریم! حیفه! باهم کلی عکس گرفتیم! کوک یکیشو فرستاد تو گروه!(چت در عکس )
سه تاییمون رفتیم تو اتاق امون و حموم کردیم و تمیز و مرتب اومدیم افتادیم به جون آشپزخونه! آشپزخونه رو مرتب کردیم و بعدم رفتیم لباسامونو عوض کردیم و چمدونامونم آوردیم جلوی در!
همه چيز مرتب و منظم بود! ماهم تمیزو اتو کشیده نشسته بودیم که ساعت هشت بشه و راه بیوفتیم به طرف فرودگاه!
پیامای گروه رو باز کردم و منم شروع به پیام دادن کردم!(همون بحث و چتی که تو عکسه مال این زمانه!) مرواریدم داشت همه چیزو چک میکرد چیزی جا نزاشته باشه!
کم کم راه افتادیم م و رفتیم فرودگاه!
*5:30صبح به وقت کره!*
سه تاییمون با قیافه های خواب الو چمدون به دست کنار خیابون ایستاده بودیم!
کوک_میگم بچها؟
منو مروارید_هوووم؟
کوک_رسیدیم یعنی؟
منو مروارید_هوووم!
کوک_چرا هنوز شبه؟
منو مروارید_هوووم!
کوک_من خوابم میاد!
منو مروارید_هوووم!
کوک _اتل متل توتوله(یه شعر کره ای من چون نمیدونم اینو گفتم!)
منو مروارید_هوووم!
کوک_ زشت نیست تو خیابونیم؟
منو مروارید_هوووم!
کوک_پس راه بیوفتین پیاده بریم خونه!
منو مروارید_هوووم!
کوک_راه بیوفتین دیگه!
همینجوری کنار هم راه میرفتیم!
_من میگم تا خونه خیلی راهه بریم شرکت بخوابیم بعدش میریم خونه!
کوک و مروارید_هوووم!
به شرکت رسیدیم ساعت شیش بود!
جز منشی من کسی نیومده بود! هممون گیج خواب بودیم!
_خانم منشی به کسی نگین من اومدما!
خانم منشی_چشم رئیس کیم!
رفتیم تو اتاق من کوک خودشو انداخت رو کاناپه گوشه اتاق و خوابید! منم پشت میز نشسته خوابم برد! مرواریدم پشت یکی از صندلیای رو به روی میز من نشست و سرشو گذاشت رو میز و خوابید!
با نور مستقیم خورشید به صورتم چشمامو باز کردم!
کش و قوسی به بدنم دادم و چشمامو مالیدم! ساعت نه بود!
_بچه ها! بچها پاشین!
کم کم اون دوتا هم بیدار شدن! تازه به خودمون اومده بودیم و با تصور اینکه با چه حالی اومدیم شرکت سه تایی پقی زدیم زیر خنده!
کوک_بیچاره خانم منشی حتما از ترس سکته زده! گفته اینا زامبی چیزین!
_صبر کن ببینم امروز که روز تعطیله!
کوک_خب باشه!
_منشی اینجا چیکار میکرد؟
کوک_ مگه یادت رفته ابدارچی رفته مرخصی اومده برقای ساختمونو خاموش کنه دیگه!
_اهان راست میگی!
مروارید_روز تعطیله؟
_آره!
کوک_جینجو آماده کرم ریزی جدید هستی؟
مروارید_چی مثلا؟
کوک_مثلا کرم ریختن سر یونگی هیونگ و جیمین شی و هوپ هیونگ!
مروارید_اخ هستمممم!
_نرسیده شروع کردن!
کوک _بزار ورود مروارید و اعلام کنیم دیگه!
_پاشین بریم پاشین!
به در خونه رسیدیم!
کوک_هییسس!
آروم کلید زدو رفتیم تو! جیمین و هوپی و یونگی سه تایی تو حال پخش زمین بودن!
_اینا باز بزرگتر بالا سرشون نبوده.
مروارید_میدونم چیکارشون کنم!
چمدونشو گذاشت گوشه در و رو به کوک گفت_اماده ای؟
کوک_بزن بریم!
رفتن تو اشپزخونه!
اصن انگار ذهن همو میخونن! چمدونمو بردم تو اتاقم!
کوک از اتاق جیمین پتو آورد و انداخت روشون!
مرواید_ته بالشتو بردار بیا!
_اومدم!
بالشمو برداشتم و رفتم بیرون!
مروارید یه ظرف پر از آب خالی کرد از روی پتو روشونو و بعدم جیغ کشید!
کوک_ته حالا!
مروارید_ماااااار!
سه تایی شروع کردیم با بالش کوبیدن تو سرشون!
لای پتو گیر افتاده بودن!
مروارید_ماااااار!
کوک_مطمئنی رفت لای پتو؟
مروارید_خودم دیدم!
اینو که گفت سه تایی بلند شدن!
کوک ازتو جیبش مار پلاستیکی در آوردو پرت کرد طرف جیمین!
مروارید_جییییییغ روی شونه جیمینه! نمیتونستم خندمو کنترل کنم!
همچنان محکم با بالش میزدیم شون!
یونگی با داد_یه لحظه همتون ساکت شییییین!
همه بی حرکت ایستادیم!
یونگی مار رو از رو زمین برداشت!
بعد منتظر به کوک و مروارید چشم دوخت!
کوک_چیز... یعنی چیز... چیز دیگه! آهان یونگی هیونگ چقدر دلم برات تنگ بوووود!
یونگی همچنان طلبکار نگاش میکرد!
کوک_نه؟ خب... جینجو رو اوردممم!
جیمین_ از لنگای درازت خجالت بکش بدبخت!
همه خندیدیم!
هووسوک_جینجو کوچولو! بیا اینجا ببینمت!
مروارید رفت و هوسوک بغلش کرد!
مروارید_ خیلی دلم برات تنگ شده بود هوسوک!
هوسوک_منم همینطور! چقدر بزرگ شدی!
جیمین_ببینم پس من چیییی؟
مروارید_دلم برا توهم کلی تنگ شده بود موچی کوچولوی من!
بعدم موهای جیمینو به هم ریخت!
مروارید_شوگولی جونم اجازه هست؟
شوگا لبخندی زد!
مروارید گونه های شوگا رو گرفت و کشید!
مروارید_ آخی چقد دلم میخواست یبار دیگه اینکارو بکنم!
کوک آروم کنار گوشم گفت_مرغ از قفس پرید! الان یونگی هیونگ ازش میخواد قرار بزارن بعدم بادا بادا مبارک بادا!
_ساکت شو ببینم! عه!
کوک_هعیییی! تف تو این زندگی مارو که اصلا تحویلم نگرفت وقتی دیدیمش!
مروارید برگشت طرفش و گفت_چیه حسود خان؟
کوک_اصلا هم حسود نیستم!
مروارید رفت کنارش و گفت
مروارید_ دستاتو بده من!
کوک_میخوای چیکار؟
مروارید یکی از دستاشو گرفت و اومد نزدیک من یکی از دستامو گرفتو دست دوتامونو بوسید!
منو کوک سریع دستامونو کشیدیم
کوک_ نکن اینکارو عه!
مروارید _ اینکه الان اینجام رو مدیون شمام! ممنون بچه ها!
لبخندی زدیم!
کوک_الان من با این دست متبرک شده چیکار کنم؟
هممون خندیدیم!
بعد از یه صبحانه عالی که دورهم خوردیم تصمیم بر این شد که واسه ناهار بریم خونه جین هیونگ پلاس شیم!
_کوک بدو دیگه!
کوک از خونه بیرون اومد همه سوار ماشین یونگی هیونگ رفتیم خونه جین هیونگ! دم در جوری ایستادیم که مروارید پشتمون گم شد!
جین هیونگ درو باز کرد!
جین_چیه؟ باز ناهارتونو سوزوندین اومدین خونه من پلاس شین؟
کوک_جین هیونگ مهمون نمیخوای؟
جین_ نه!
کوک_خیله خب بعد دست مرواریدو گرفت و برگشت که بره!
جین_جینجو؟
کوک_تو مهمون نمیخوای که! با اجازت میبرمش یجا دیگه!
جین هیونگ_ عه صبر کن ببینم!
کوک مرواریدو ول کرد و جین مروارید رو کشید بغلش!
جین_ آخ چقدر دلتنگت بودم!
کوک_هیونگ این صاحب داره!
پا گذاشتم رو پاش!
کوک_اخ! خو هنوز از نیما طلاق نگرفته دیگه!
جین_بیاین تو بچه ها!
کوک_چیه تحویلمون میگیری؟
جین_کوک کاری نکن رات ندم تو خونه ها!
همون لحظه سویون شی اومد جلوی در!
سویون شی_سلام پسرا بیاین....
بادیدن مرواريد چند لحظه مکث کرد بعد متوجه منو کوک شد!
ماسه تا_سلام!
سویون شی لبخندش پررنگ شد و رفت نزدیک مروارید!
سویون شی_سلام! خیلی خوش اومدی!
مروارید _خیلی ممنون!
سویون _میتونم بغلش کنم؟
ما لبخند زدیم و مروارید دستاشو باز کردو سویون شی بغلش کرد!
یونگی_بلاخره اجازه هست ما بریم تو یانه؟
سویون شی_بیاین تو بچه ها چرا دم درین! ای وای یادمم رفت بگم بیاین تو!
جیمین_اخه این شوهرتونو ببینین! یجوری وایساده جلو که سوسک نتونه بره تو خونه!
همه خندیدیم! رفتیم تو و قرار شد به نامجون هیونگ چیزی نگیم و شام یهویی همه باهم بریم خونشون!
مروارید و سویون شی خیلی زود باهم خو گرفته بودن و حالا مشغول ناهار پختن بودن!
جین_خب کوک بیا بگو ببینم چیکار کردی؟
کوک_ من شنیده بودم اون سندی که دست جو دان ته اس به نام صاحب اول زمینه! و جو دان ته تو جلسه ماه پیش به من گفت که همه کاراشو کرده و فقط مونده ثبت دفتریش منم چک کردم خب درست بود! چند روز قبل به طور اتفاقی من اون سندو توی املاکی آقای یون دیده بودم! یواشکی ازش عکس گرفته بودم و به کپی ازشو تایپ کردم و تهشم امضای خودمو زدم! وقتی جو دان ته برگه هارو داد دستم از قصد برگه هارو ریختم زمین و بعد به بهونه جمع کردنشون برگه های تقلبی رو تو پوشه جو دان ته گذاشتم و اصلی هارو برداشتم! وقتی رفتم سراغ صاحب واقعی زمین گفت که با زور و تهدید اون اسناد رو ازش گرفته و منم گفتم حاضرم با همون قیمتی که خودش میده اون زمین رو بخرم! و بقیشم که دیگه معلومه!
جیمین_هوسوک! یونگی هیونگ! فکر کنم وقتشه برا یکی آستین بالا بزنیم!
کوک روی حرف ازدواج خیلی حساس بود!
جعبه دستمال کاغذی رو پرت کرد طرف جیمین!
کوک_تو اول برا خودت آستین بالا بزن بدبخت!
جیمین_من قصد ادامه تحصیل دارم!
نوبتیم که باشه نوبت توعه!
کوک میوه ای ازروی میز برداشت و پرت کرد طرفش!
کوک_ میخوای بری آموزش های آمادگی برای وقوع مرگ؟
جیمین_اره اونم زیر نظر عزرائیل!
یونگی_باز شروع کردن این دوتا! دوروز نبودی کوک این عین آدم میخورد میخوابید کار میکرد! دوباره اومدین افتادین به جون هم!
کوک_الان همه تقصیرها افتاد گردن من؟این عادلانه نیسسسست!
_ خب راس میگه دیگه! تو خیلی زیادی کرم میریزی!
هوسوک_ هنوز نیومده جینجورو هم بردی توتیم خودت!
کوک_از همین الان اعلام کنم جینجو مال منه!
چپ چپ نگاش کردم!
کوک_خب نه! یعنی چیز... یعنی مال ته!
_کوک!
کوک_نه؟ ینی مال نیماس!
جیمین _ببین دهنتو ببند فرزندم بشین سرجات! داری زر میزنی!
کوک _موافقم! خلاصه که جینجو تو تیم ماس! آره!
یونگی_این درست شد!
هوسوک_همون اول همینو میگفتی دیگه!
جین_خب نیما رو چیکار کردین؟
_هیچی فعلا که تحویل پلیسش دادیم جینجو هم تقاضای طلاق داده گفتن 29ام ماه آینده نوبت دادگاهشه!
جین_اوهوم! تصمیم خودت چیه؟
هرکس سرش تو کار خودش بود
_نمیدونم هیونگ! واقعا الان نمیدونم چی درسته چی غلط! به مشورت نیاز دارم! میترسم تصمیم اشتباه بگیرم!
جین_ ببین اگه واقعا دوستش داری! و فکر میکنی که میتونی خوشبختش کنی برو و رو راست بهش بگو! اگه نه که بزار زندگی آرومی داشته باشه!
_از واکنش خانوادم میترسم!
جین _ به نظرت مخالف میکنن؟
_شاید چون یه بار ازدواج کرده و طلاق گرفته!
جین_اما تو گفتی خانوادت خیلی جینجو رو دوست داشتن!
_واقعا نمیدونم!
جین_فعلا بزار کارای طلاق مروارید تموم شه بعدش یه فکری میکنیم! فعلاباید به خودش بگی ببینیم نظر خودش چیه؟
_اوهوم!
بعد از ناهار هرکس مشغول کاری شد! کوک و هوسوک و جیمین تلوزیون میدیدن!
یونگی سرش تو گوشی بود! جین رفته بود بخوابه سویون شی با تلفن صحبت میکرد منو مرواریدم بیکار نشسته بودیم!
مروارید_میگم ته!
_هوم؟
مروارید_ حالا من خونه شما زندگی کنم خرجمو که دیگه نمیشه شماها بدین!
_چرا نمیشه؟
مروارید_من میخوام مستقل زندگی کنم! اینجوری راحت ترم!
_خب مستقل باش ولی خرجت باما!
مروارید_میدونی تصمیم دارم برم دوباره تو کمپانی!
_کمپانی؟
مروارید_اوهوم میتونم طراح مد یا طراح صحنه باشم یا حتی گریمور!
_یعنی کاری که برای ما میکردی رو بری برای یه گروه دیگه بکنی؟
مروارید_اوهوم!
_فکرشم از سرت بیرون کن! عمرا!
مروارید _چرا آخه؟ خیلیم خوبه!
_نوچ!
مروارید _ببین من اومدم دارم از کی مشورت میگیرم!
شماره کانگ دوآ رو داری؟
_نه!
مروارید _داشته باشی هم بهم نمیدی!
لبخند حرص دراری زدم!
مروارید_پسرا شما شماره کانگ دوآ رو ندارین؟
کوک_من دارم!
ابروهام پرید بالا! جانم؟ چی شد الان؟
جیمین_به به! احوال شما استاد کوک! بعدم دست انداخت دور گردنش!
هوسوک _ یکی بعد از 6سال خودشو لو داد! 🤭
یونگی_پس بگو چرا هفت روز هفته میاد دنبال منو جیمین کمپانی!
_تحویل بگیرین رفقاااا!
کوک_چیه؟چرا همچین میکنین شما ها؟
مروارید_ ببینم بلا گرفته شماره دوآ رو از کجا اوردییی؟
کوک_هه؟ شماره دوآ؟ چیز.... دوآ کی هست اصن؟
جیمین_دیگه خودتو لو دادی رفیق!
یونگی_ ای آدم زرررنگگگگ!
_فکر کردی میتونی بزنی زیرش؟
کوک_ ولم کنین بینم عه! هی چرت و پرت به هم میبافن! پاشین برین کنار!
هوسوک_ما هم که ولت کردیم!
مروارید_کوک شماره دوآ رو بده من باهاش کار دارم!
کوک_دوآ کیه بابا؟ولم کن!
مروارید_ خودت گفتی داری!
کوک _ من فکر کردم داری میگی شماره کانگ یون سان رو میگی!
مروارید_ پوووف! جیمین یونگی شماها شمارشو ندارین؟
یونگی _نه!
جیمین_نوچ
_ببین فکرشو از سرت بیرون کن دیگه!
مروارید_نمیخواااام!
سویون شی_قضیه چیه؟
مروارید_سویون شی من میگم حالا درسته که تو خونتون قراره زندگی کنم ولی خب خرجمو خودم باید در بیارم! مگه نه؟
کوک_معلومه که نه! باما زندگی میکنی پس خرجت با ماست!
مروارید_نمیخوام خببب!
جیمین_میخوای بگی پنج تایی از پس مخارج تو یکی برنمیایم؟
سویون شی_پسرا هرچقدرم شما پولدار باشین هرچقدرم که مروارید رو دوست داشته باشین اما مروارید نیاز به کار داره و دوست داره مستقل باشه!
مروارید_دقیقا!
کوک_خب بیا منشی من شو!
مروارید _ نمیخوام زیر دست تو باشم!
کوک_عه؟مگه من چمه؟
موارید_خیلی تو محل کار خودتو تحویل میگیری! پَلَشت!
کوک_عه؟میترسی پلشتی بشی؟ خو برو منشی ته شو!
مروارید_ته دیگه بد تر از تو!
به سرفه افتادم!
کوک_جیمین!
جیمین_ شنیدم داداش!
هوسدک_چیو؟
جیمین _صدای شکستن!
بعدم خودشو کوک ریز ریز خندیدن!
_جاااان؟ من سر کار مغرورم؟ مگه تو دیدی؟
مروارید_ همین که نیما ازتون تعریف میکرد تا تهش مشخصه!
یونگی_خب بیا کمپانی!
مروارید_منم همینو میگم!
جیمین_اره بیا زیر دست من کار کن!
مروارید_نمیخوام! میخوام برم گریمور یه گروه بشم!
منو پسرا پنج تایی_فکرشم نکن!
سویون شی_پسرا چه تعصبیم دارن روت مروارید جون!
مروارید_کی؟اینا؟تعصب؟ اینا هنوز نمیتونن دماغشونو بکشن بالا! معلوم نیست چشونه!
کوک_اینبار صدا بلند تر نبود جیمین؟
جیمین_اینبار صدا پنج تا بود!
مروارید_شما دوتا چتونه هی صدا میشنوین؟
بعد از کلی کل و کل و بحث که آخرشم نتیجش معلوم نشد ساعت7کم کم راه افتادیم طرف خونه نامجون هیونگ!
جین در زد!
نامجون از ایفون_سلام پسرا! بیاین تو!
درو باز کرد!
کوک_کاش یکی از نامجون هیونگ یاد میگرفت!
جین_کوک دهنتو ببند تا باهمین مشتم نزدم بِشِت خاک بره چِشِت(بعله بازم بگم؟ ای ان دی اندرلاین اک😅)
جیمین_وسط خیابون دعوا راه نندازین سر جدتون بیاین بریم تو!
همه رفتن تو! درو بستم! به دو گروه تقسیم شدیم و رفتیم تو آسانسورها!
منو جین و سویون شی و هوسوک تو آسانسور بودیم!
جین_بنظرتون ری اکشن نام چیه؟
_احتمالا اونم بغلش کنه!
سویون شی_اخه جینجو خیلی دوست داشتنیه! من فقط تعریفشو از جین شنیده بودم اما وقتی دیدمش فکر میکردم چندین ساله که میشناسمش!
رسیدیم به طبقه ای که خونه نامجون هیونگ بود!
از آسانسور بیرون اومدیم و با نامجون هیونگ که جلوی در منتظرمون بود سلام کردیم! آسانسور پسرا رسید اما درش باز نشد!
نامجون_پس کو بقیتون؟
جین_لابد باز دارن یه آتیشی میسوزونن!
نامجون_بیاین تو اونا خودشون میان!
رفتیم تو که نامجون تازه متوجه من شد!
نامجون_ببینم تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی؟
_نباید میومدم؟
نامجون_تو که قرار بود آخر هفته بیای!
_آره دیگه کارا زود تموم شد برگشتم!
نامجون_ چه خوب!
همه اومدیم نشستیم!
سویون شی_ اینسان خونه نیست؟
نامجون_با دوستاش رفته خرید! کم کم پیداش میشه!
در خونه به صدا در اومد!
جین_بیا سرو کلشون پیدا شد!
نامجون هیونگ درو بازکرد و جیمین نفس نفس زنان خیس عرق اومد تو!
جیمین_سلام هیونگ! یه لیوان آب به من میدی؟
جین_ببینم زامبی افتاده دنبالتون؟کو بقیتون؟
جیمین_بقیمون دارن میان!
نامجون هیونگ رفتو یه لیوان آب به جیمین داد!جیمین آب خوردو رفت صورتشو آب بزنه که کوک افتاد تو خونه!
هوسوک_این یکی انگار از دست بوفالو وحشی فرار کرده!
کوک همونطور که جلوی در دراز کش بود دستشو آورد بالا و گفت_من هنوز زندم!
و دستش افتاد کنارش!
جیمین اومد بیرون!
نامجون_ببینم کو یونگی؟ شماها چرا همچین میکنین؟
همون لحظه یونگی و مرواریدم سر رسیدن! با دیدن جیمین و کوک زرتی زدن زیر خنده و دستاشونو کوبیدن به هم!
جین_دیگه نیاز به توضیح نیست! معرفی میکنم مربی *چگونه از کوک هم بلای جون تر باشیم و کرم بریزیم*مروارید!
هممون خندیدیم تو شیطنت و اذیت کردن تنها کسی که میتونست دست کوک رو از پشت ببنده مروارید بود!
نامجون هیونگ_به به مروارید خانم! بیا اینجا ببینمت!
مروارید با نامجون هیونگ دست داد و نامجونم موهاشو به هم ریخت!
مروارید_ ای بابا مستر سه ساعت موهامو شونه کرده بودم زدی نابودش کردی که!
نامجون خندید!
جیمین_ببینم شما دوتا! چرا نفس نفس نمیزنین؟ اصلا شما که کلی از ما عقب تر بودین؟
یونگی_فکر کردی ما عین شما دوتا با بیست طبقه دویدن از آپ در میایم؟
مروارید خندید_والا اینا خودشونو با ما مقایسه میکنن!
اوناهم اومدن نشستن!
_ببینم باز چیکار کردین؟
مروارید_هیچی فقط از لابی تا اینجا مسابقه گذاشتیم!
جیمین_البته که من بردم!
کوک_منم دوم شدم!
مروارید_ببخشیدا ولی منو شوگولی زودتر رسیدیم!
جیمین_بابا همه شاهدن ما زودتر رسیدیم!
یونگی_ ببینم کی بود تو طبقه نوزده باهات سلام کرد!
جیمین یه لحظه مکث کرد! بعد یه نگاه به یونگی کرد!
جیمین _نههههه! چطور ممکنه؟
مروارید _حالا که ممکنه!
چت روم
چت روم
چت روم
لطفا تا آخرش برین تا ثبت شه😉🎶
راستی تو کامنتاتون اعلام کنین ببینم چند تا خواننده داره این رمان ما!
20 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
49 لایک
من خوانندشم مرسیییییییییییییییییی بابت داستان قشنگت
من از اول دارم میخونم
میدونی،من چند روز همینجوری نابودم...
با احساساتم بازی شده،از طرفی خوشحالم که خوب تموم شد،از طرفی به دردهایی که کشیدن فک میکنم حرصم میگیره،از طرفی هم اون کرمم که از پایان های خوش اینجوری بدم میاد فعال شده،از طرفی عالی نوشتی از اول تا آخرشو از طرف دیگه ای الان فازم تا معلومه
ولی درکل افرین
سلام اجی خوبی من دنبالت میکنم همه پارت هارو لایک میکنم زود بزار پارت بعد منتظرم عالی هست فقط اگه اشکالی نداره میشه تامش نکنی چون خیلی عالیه من معتادش شدم اصلا معرکست اگه میشه تهیونگ با مروارید ازدواج هم کرد بچه دار شدن درد سر هاشون هم بنویسی تو لانیش کنی خیلی دوست دارم ممنون 🥰😘💜
سلام عزیز دلم خوشحالم که خوشت اومده
چشم هنوز کلی دردسر مونده مبمشا خیالت راحت😂💜
عااااااااااااااالی🪤💕
من همه پارت هارو دنبال میکنم داستانت تکه کیوتم♥️🧵
مرسی لاولی
خیخی من ازون فنام ک هر روز اکانتت و چک میکنم!خیخی
واو 😍💜
مرسی واقعا
من خودم خواننده پروپاقرص این رمان عزیز دلم.❤️❤️
راستی ناظر شدنت مباااااارک 🥳🥳🥳
گلم مثل همیشه:پااااااااااارت بعدی🙀😖😖😖😖
لطفاً زود تموم نشه🙏🙏😭
I Love you BTS ❤️
I Love you ❤️
بعله شما که زیر هر پارت یه کامنتو داری😍💜
آجیم. ناظر شده من مونده هنوووز☹️
سلام خوبید خانواده خوبن؟ 😐حرف ندارم😐خیلی خوب بود پارت بعد رو زود بزار😐❤با تشکر 😐❤
سلام خوبیم خانواده سلام میرسونن
مرسی اومدم که پارت جدید آپلود کنم😍
😍😍😍😍
پرفکتتتتتتت💜😂😐
اقا من به چه زبونی بگم این داستان فوق الادسسسسسسسسس💜💜💜💜💜💜💜
همین که میخونی و حمایت میکنی کتفیه😂😍🎶
😂😂😂😂😂اوکی😅😅😅
عررررررررررررررررررررررررر میدونی چقدرررررررررررررر منتظر بودم سر این پااااااارتتتتتتت🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪😭😭😭😭😭😭😭😢😢😢😢
عالی بود 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
لطفا پارت بعد رو زود بزار😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
چشم😍💜