من اومدم با یه داستان جدید از یونگی امیدوارم از این داستان خوشتون بیاد و این داستان رو با لایک و کامنت هاتون حمایت کنید بریم برای داستان.. ♡فالو=فالو♡
اسم من یوناست من به برادر کوچک تر از خودم دارم اسمش جیمین مادرمون وقتی بچه بودیم از دنیا رفت و من و برادرم به همراه پدر ا*ل*ک*ل*ی و مع*تادم*ون بزرگ شدیم اون همیشه مارو میزد که یه روز تصمیم گرفتیم بریم به سئول و اونجا پیش خالمون زندگی کنیم. ما تازه به این شهر اومدیم من و جیمین به یکی از مدرسه های سئول منتقل شدیم و امروز اولین روز مدرسمون هستش..
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
پارت 2 و 3 کووو
چرا پارت دو نیست؟ 🤔💔
واااااااااااااااااااات دددددددددددد فاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ عرررررررررررررررررررررررررررر این چه داستانیهههههه تموم کنی اینو سی بار ریپورتت میکنم خیلی عالیههههههههههه
مرسی عشقم💖
پارت بعد رو کی میذاری 😙 💖 💖
فردا میزارمش♡
خوبه 💖😮فردا چیه امروز بزار 💖💖
گذاشتمش تو صف برسیه💕
وایییی عالیییی 💖 💖 💖 💖
💖 💖 💖 💖 💖 💖 💖 عالی 💖 💜 😘 😘 😘 حتما ادامه بده 😘😘
ممنون عشقم♡
باشه حتما^_^
ادامه بده عزیزم❤❤
خیلی خوبه😍😍
مرسی عشقم که همیشه حمایتم میکنی♡♡♡