سلام این پارت آخر داستان هست و به دو قسمت نکشید یک قسمت کردم 😁
دو روز قبل از عروسی . ناتالین : خدا این زندگی بود به من دادی ..... چراااا ، چراااا منو عاشق دختری کردی که بهش هیچ وقت نمیرسم ، اون باید مال من میشد 😢😢😢 و بطری ش.ر.ا.ب خ.ون رو سر کشید 🍷 نه..... اون باید برای من باشه 😡 اما دیگه نمیخوام بهش آسیب بزنم ولی نمیخوام هم از دستش بدم 💔 اینقدر خورده بود که مست شده بود و رفت به سمت خونه مرینت اون شب هم مرینت با آدرین تنها بودن . ولی وقتی ناتالین رسید ، آدرین رفته بود 😨
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
آقا حنابندون مری دیگه چه سمیهههه
خارجیا که اصن حنابندون ندارن:/
خیلی رازی بودم ولی حیف که تموم شد😡😡😡😡😡😡🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😢😢😢😢😭😢😭😢
مرسی ❤❤❤❤
عـالـــی بــیـد 👍👏
مرسی❤❤❤❤
من خیلی دلم برای ناتالین و لیا سوخت 😞😞😞😖😖😖
آره 💔☺
انتقام جو چه فیلمی هستش من نه دیدمش نه اسمش رو شنیدم
فیلم خارجی اکشن خیلی قشنگه 😀😀
عالی بود هورااااا ناتالین و کشتی 😋😋😍😍😍😍😍😂😂🤣🤣🤣🤣
😂😂😂😂 ممنون ❤😂
اخه چرا تموم شد 😭 داستانت عالی بود
همه چی یک پایانی داره و ممنون ❤❤❤
خیلی باحال بود
مرسی❤❤