
سلام این پارت آخر داستان هست و به دو قسمت نکشید یک قسمت کردم 😁
دو روز قبل از عروسی . ناتالین : خدا این زندگی بود به من دادی ..... چراااا ، چراااا منو عاشق دختری کردی که بهش هیچ وقت نمیرسم ، اون باید مال من میشد 😢😢😢 و بطری ش.ر.ا.ب خ.ون رو سر کشید 🍷 نه..... اون باید برای من باشه 😡 اما دیگه نمیخوام بهش آسیب بزنم ولی نمیخوام هم از دستش بدم 💔 اینقدر خورده بود که مست شده بود و رفت به سمت خونه مرینت اون شب هم مرینت با آدرین تنها بودن . ولی وقتی ناتالین رسید ، آدرین رفته بود 😨
از زبان مرینت ) زنگ خونه رو زدند ، اوف حتما آدرین نرفته 😐 مرینت : اومدم ، اومدم 😂 وقتی در رو باز کردم ناتالین رو دیدم وای این روانی اینجا چیکار میکنه 😵 ناتالین : سلام عروس خانم ☺💔 مری : س ....لام .. سلام 😟 ناتالین : میشه بیام تو ☺ مرینت : نه ...یعنی آره بیا داخل ☺ ناتالین : فردا شب حنابندونت هس ؟💔 مرینت : آره 😞 ناتالین : میشه برای بار آخر بغلت کنم 😢 و قطره اشکی از چشم هاش ریخت وقتی گریه اش رو دیدم دلم زیر و رو شد و بغلش کردم اونم بغلم کرد 💔 ناتالین : مرینت واقعا میخوای از پیشم بری ، میخای با مردی از.دو.اج کنی که هنوز نزدیک به یک سال میشه که میشناسی ولی من رو پنج سال بیشتره که میشناسی 😢 مرینت : ناتالین خواهش میکنم این دم آخر اذییتم نکن 😣 ناتالین : من غ.ل.ط میکنم که تو رو اذییت کنم ، اصلا حق با توئه نباید الان من اینجا باشم ولی برای عروسیت سومرایز دارم ، این دفعه سوپرایزم به نفع همه هس ☺ و رفت . هم میترسم و هم خوشحالم از حرف هاش 😣 برای همین به آدرین زنگ زدم که برگرده❤
آدرین رسید . آدرین : چیشده زن خوشگلم ، هنوز نرفتم دلتنگ شدی 😅 مرینت : هه هه هه بامزه ، شب تو دبه خیارشور خوابیدی ؟ آدرین : نه 😂 ولی بیا امشب پیش هم بخوابیم نامزد خوشگلم 😉 مرینت : ای کارد بخوره تو مغزت باشه😒 بیا فیلم ببینیم 😀 آدرین : باشه 😁 اول فیلم تایتانیک رو دیدند مرینت کلی گریه کرد بعد آدرین گفت یک فیلم دیگه ببیند ، فیلم انتقام جو رو دیدند مرینت خوشحال شد و آرین حصابی عصبانی از اینکه مرینت برای پسره خوشحال بود مرینت گفت باز یک فیلم دیگه ببینند و آخر فیلم خوجه انتحاری رو دیدند و کسی از دست اون یکی عصبانی نشد 😂😂😂😂

شب هم این تو پیش هم خوابیدند و فردا صبح آدرین رفت و مرینت هم اول رفت حموم بعد رفت آرایشگاه بعد حاضر شد که ساعت شد 6 عصر 😲😵 و با بلا و ارورا رفتند ویلایی که اونجا حنابندون هست 😀😀 کلی رقصیدند و خوش گذروندند 😁😁😁 مرینت با ارورا کلی گریه کردند و بلا آرومشون کرد😂😂 و بعد دخترا فامیل و دوست و آشنا و ... دور مری چرخیدند و مراسم حنابندون اجرا کردند و مرینت حرف اول اسم آدرین رو روی دستش در آوردن و سکه گذاشتن و بستند ❤ لباس حنابندون مری 💖💖
اون شب هم آدرین کلی حرص میخورد که نمیتونه مرینت رو ببینه و کلی برای فردا خوشحال بود و از اون طرف هم ناتالین داشت نامه مینوشت .......... اما چه نامه ای برای چی .... یعنی دوباره میخواد مرینت رو بدوزده ؟؟؟ بلایی سر آدرین بیاره ؟؟؟ 😨😨😨😨😨
اون شب هم آدرین کلی حرص میخورد که نمیتونه مرینت رو ببینه و کلی برای فردا خوشحال بود و از اون طرف هم ناتالین داشت نامه مینوشت .......... اما چه نامه ای برای چی .... یعنی دوباره میخواد مرینت رو بدوزده ؟؟؟ بلایی سر آدرین بیاره ؟؟؟ 😨😨😨😨😨
اون شب هم آدرین کلی حرص میخورد که نمیتونه مرینت رو ببینه و کلی برای فردا خوشحال بود و از اون طرف هم ناتالین داشت نامه مینوشت .......... اما چه نامه ای برای چی .... یعنی دوباره میخواد مرینت رو بدوزده ؟؟؟ بلایی سر آدرین بیاره ؟؟؟ 😨😨😨😨😨
فردا صبح 😀😀 مرینت دوباره رفت آرایشگاه آماده شد و حاضر شد و آدرین رفت دنبالش شده بود ظهر رفتند آتولیه و عکس گرفتند عصر شد رفتند تالار بزن و برقص و عروسی اون دو تا و وسط رقص دوتاشون ........صدای شلیک گلوله اومد 🔫😨💔 همه ترسیدند رفتند بیرون که ..... جسد ناتالین رو دیدند 😢 مرینت جیغ بلندی زد و کلی گریه کرد 😭😭 واقعا خیلی سخت بود ، شب عروسیت بهترین رفیقت بمیره 💔 واقعا سوپرایز کرد همه رو ناتالین ☺ با مرگش همه رو سوپرایز کرد 🔫 حداقل دیگه از اون خبری نیست ولی چه فایده وقتی که مرینت خیلی داغون ناراحت شد 💔 اون شب شد هم بدترین شب و هم بهترین شب 💔❤
دو ماه بعد از عروسی * آدرین : سلام بر زن زیبا روی من صبح بخیر 😀 مرینت : سلام آقا ، دیرتر بیدار میشدی 😐 لنگ ظهر شده چه صبح بخیری 😐 آدرین : وا اینجوری ازم استقبال میکنی 😂مرینت : آره همین جوری 😌😌 آدرین : واقعا که 😐 بیا صبحونه بخوریم 😁 مرینت : هم من هم پرنسس آدریانا گشنش بود صبحونه خوردیم 😋 آدرین : هنوز پرنسس من به دنیا نیومده تو سر شکمک بودنت اونو میندازی وسط 😂😂 مرینت : اره 😜 آدرین : تازه اون دختر نیست پسر هست و اسمش هم مایک هست 😁 مرینت : نخیر دختره 😝 ادرین : نخیر پسره 😌 و همینطور بحث میکردند 😂😂😂😂

12 سال بعد * مرینت و آدرین به خوبی و خوشی کنار هم زندگی میکردند و اخر هم حرف میرنت بود دختر دار شده بودند و اسمش رو هم آدریانا گذاشتن 😉😅 و الان دخترشون بزرگ شده و یک دختر ناز و خوشگل شده 😀😀😀 و اخر هم لیلی و مجنون بهم رسیدند ❤❤❤ و بچه ها من یادم رفت عکس لباس عروس مرینت رو بزارم این صفحه میزارم و عکس دخترشون عکس تست هست و طرح لباسش ، لباس سیندرلا هس 😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آقا حنابندون مری دیگه چه سمیهههه
خارجیا که اصن حنابندون ندارن:/
خیلی رازی بودم ولی حیف که تموم شد😡😡😡😡😡😡🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😢😢😢😢😭😢😭😢
مرسی ❤❤❤❤
عـالـــی بــیـد 👍👏
مرسی❤❤❤❤
من خیلی دلم برای ناتالین و لیا سوخت 😞😞😞😖😖😖
آره 💔☺
انتقام جو چه فیلمی هستش من نه دیدمش نه اسمش رو شنیدم
فیلم خارجی اکشن خیلی قشنگه 😀😀
عالی بود هورااااا ناتالین و کشتی 😋😋😍😍😍😍😍😂😂🤣🤣🤣🤣
😂😂😂😂 ممنون ❤😂
اخه چرا تموم شد 😭 داستانت عالی بود
همه چی یک پایانی داره و ممنون ❤❤❤
خیلی باحال بود
مرسی❤❤