
پارت جدید از حمایت هایی که برای داستان میکنید خیلی ممنونم:( اومدم با پارت جدید امیدوارم خوشتون بیاد.
اروم اروم اشک میریخت. مردا هم یه روزی گریه میکنن دلشون که از سنگ نیست. همون جور که راه میرفت.. یه کوچه خلوت پیدا کرد واردش شد یه گوشه رو زمین نشست. پاکت رو باز کرد. حدسی که زده بود درست بود. خوشحال بود ولی باید زودتر میفهمید. از جاش بلند شد گریه دیگه بس بود. الان باید قوی میبود. به راهش ادامه داد. وسط راه صدایی میشنید. نزدیک صدا رفت یه نفر از پشت به پهلو افتاده بود زمین. رفت نزدیک تر.... اونو به طرف خودش برگردوند. وای نه اون رز بود. تمام لباسش خونی بود.... رنگش سفید شده بود بدنش سرد بود. وی : چه بلایی سرت اومده؟؟ صدامو میشنوی؟؟؟ نمیتونست وقتو تلف کنه یه حسی داشت. یه حس متفاوت. بدون معطلی کچ دستشو با عجله کند و رز رو بغل کرد. وی : صبر کن ببینم؟؟ دستم دستم کار میکنه. داره تکون میخوره ایول ولی الان نباید وقتو تلف کنم. رز رو بلند کرد و گذاشت رو کمرش. دستاشو اورد جلو و دور گردنش قفل کرد. پاهاشم با دستاش گرفته بود. و میدوید. تا بیمارستان راه زیادی بود یه تاکسی گرفت و راه افتاد. تاکسی با سرعت میرفت معلوم نبود رز از کیه اونجا افتاده بود
وقتی تاکسی رسید وی سریع پیاده شد و رز رو بغل کرد. و رفت داخل بیمارستان. وی : کمک کمک. مدیر : تو بازم اینجایی؟؟ وی : اقای مدیر فقط کمکش کنید همین قول میدم از کارم استفا بدم. لطفا!!!!! مدیر : پرستار بیا رز رو از بغلش بردن بیرون.. مدیر : دنبال من بیا وی رفت تو اتاق مدیر. مدیر : استفا نامت امضاش کن. وی اروم رفت جلو و کاغذو برداشت. یه دور خوند بعد امضاش کرد و گذاشت رو میز مدیر از اتاق خارج شد.... وقتی کامل از بیمارستان بیرون اومد. گوشیشو روشن کرد چقدر تماس از جونگکوک و جیمین داشت لبخند تلخی زد. حداقل اونا به یادش بودن. به جونگکوک پیام داد : سلام هیونگ امیدوارم حالت خوب باشه.. من رز رو پیدا کردم الان تو بیمارستانه وقتی رفتین بیمارستان خیلی حواستون پیشش باشه..امیدوارم شاد زندگی کنه. پیامو ارسال کرد. برای اخرین بار به ساختمون بیمارستان نگاه کرد و از اونجا دور شد. سوار همون تاکسی شد که باهاش اومد بود.
اقا لطفا به این ادرسی که میگم برید. اون ور جونگکوک : هی جیمین وی پیام داده. جیمین : اا چی گفته؟؟. جونگکوک : چرا اینجوری نوشته رزو پیدا کرده بردتش بیمارستان. جیمین : واقعا؟؟ پیداش کرد؟؟ جونگکوک : بیا خودت بخون پیامو. جیمین : یه جوری نوشته انگار اخرین باره همو میبینیم. بدو بریم بیمارستان.
وقتی رسیدن بیمارستان رفتن پیش مدیر. جونگکوک : سلام جیمین : سلام مدیر : چی شده؟؟ جونگکوک : امم چیزه مدیر : نگران نباش میتونید برگردید سرکارتون هم تو هم جیمین. جیمین : وی چی؟؟ مدیر : اون اخراج شده دیگه ابنجا کار نمیکنه. جونگ کوک و جیمین : چییی؟؟؟ برای چی؟ جونگکوک : اگه برشنگردونین ما هم میریم. جیمین : چطور تونستید؟؟؟ خیبی بی رحمید من استفا میدم. جونگکوک و جیمین از دفتر مدیر بیرون اومدن. جونگکوک : حالا کحا رو باید دنبالش بگردیم؟؟؟
خیلی مممنون که خوندید.
منتظر پلرت بعدی باشید.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 😘❤
مممممممممنون اجی گلم.