
سلامی دوباره به تستچی های عزیز.بازم برگشتم با داستانی جالب و هیجان انگیز.🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
صبح از زبان مرینت:از خواب بیدار شدم و دیدم آدرین منو سفت و سخت چسبیده.یاد اتفاقات دیشب افتادم و بازم ناراحت شدم.اومدم آروم ازش جدا شم نشد.چنان ازش جدا شدم که خودم از اینور و آدرین از اونور از تخت افتاد.آدرین از خواب پرید و گفت چه خبره بانوی من.من گفتم دیگه بانوی من صدام نکن در ضمن یجوری باید از اون زندان دست هایتو آزاد میشدم یا نه.آدرین گفت حالا دستای من شده زندان.من گفتم آره شده زندان.آدرین گفت هنوزم بابت دیشب از دستم ناراحتی بانوی من.من گفتم بزار فکر کنم.......آآآآآآآآآآآ.....ررررررررر.......ههههههههه.آدرین گرخید و گفت ببخشید دیگه نمیتونستم دوریت رو تحمل کنم و بغلت نکنم.من گفتم اگه من بانوی توام باید به حرفام گوش کنی و اینکه نمیبخشمت.
با عصبانیت بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون.رفتم پایین میخواستم صبحانه رو آماده کنم.رفتم تو آشپزخونه.تا میخواستم چایی رو دم کنم آدرین اومد و از پشت بغلم کرد.من گفتم به نفعته که هرچه سریعتر منو ول کنی وگرنه......وسط حرفم پرید و گفت وگرنه چی؟آدم برای عشقشم خط و نشون میکشه.من گفتم آدم برای عشقی که به حرف های عشقش گوش نمیده بله خط و نشون میکشه.آدرین گفت حداقل بزار کمکت کنم.من گفتم قبوله ولی اگه بخای مسخره بازی در بیاری و از اینکارا جرمت سنگینتر میشه.آدرین گفت هرچه شما بگید بانوی من.من چایی رو دم کردم و آدرین میز رو چید.من چایی ها رو تو لیوان ریختم و بردم و گذاشتمشون روی میز.
اوموم و نشستم رو صندلی جلوی میز.آدرین هم اومد و نشست.آدرین گفت میدونی بانوی من چقدر زیباعه؟من گفتم نه تو بگو.آدرین گفت بدجور زیباعه که دل همه رو برده.من گفتم مطمئنی بانوی تو کفشدوزک نیست چون اونموقع به من توجهی نداشتی.یهو یک مردی از روی پنجره گفت شاید اگه کفشدوزک گربه مرینت نبود و کس دیگه ای بود گربه قصه ما عاشقش نمیشد.رومو برگردوندم اون فلورانس بود.گفتم تو نمیتونی در بزنی باید از پنجره بیای تو.فلورانس گفت اینجوری باحالتره.گفتم حالا منظورت چی بود از اون حرفا؟فلورانس گفت من گفتم شابد اگه دختر کفشدوزکی مرینت نبود شاید گربه سیاه اصلا عاشق دختر کفشدوزکی نمیشد.آدرین گفت فلورانس دمت گرم.من گفتم آدرین خان اینقدر حال نکن شاید الان کفشدوزک تجدید نظر کنه.
فلورانس گفت دختر کفشدوزکی غلط میکنه.من گفتم اولا فحش نده دوما چرا؟فلورانس گفت چون این یک رسمه.آدرین گفت منظورت چیه؟فلورانس گفت از اون قدیما که معجزه گر ها بوجود اومده بودن یک رابطه عجیبی بین کفشدوزک و گربه سیاه بود.یعنی تمام اونا باهم ازدواج کردن.من گفتم تمامشون!فلورانس گفت تمامشون بدون هیچ استثنایی.آدرین گفت ایول.فلورانس جان واقعا خوشحالم کروی.من گفتم یک رسمی نشون بدم که اون سرش ناپیدا.آدرین گفت رسم رو نمیتونی عوض کنی.من گفتم اگه نکردم.
من گفتم فلورانس بیا اینجا صبحانه بخور.فلورانس گفت ممنون صرف شده.من گفتم از پاریس چه خبر؟فلورانس گفت همه خوبن.پدر و مادراتونم خوبن.پدر و مادر آدرین رفتن سفر.پدر و مادر مرینت هم رفتن چین.من گفتم پس چرا به من نگفتن؟فلورانس گفت اینو دیگه نمیدنم ولی حتما دلیلی داشته.خوب شما ها هم که حالتون خوبه منم دیگه برم خداحافظ.ما هم گفتیم خداحافظ.آدرین گفت بانوی من چیکار کنم که منو ببخشی؟من گفتم برو بمیر.آدرین گفت چیییی؟برم بمیرم؟عجب بانوی مهربونی هستی.من گفتم شوخی کردم با اینکه باهات قهرم ولی زندگی بدون تو خیلی برام سخته و اینکه تو رو با کس دیگه ای ببینم.آدرین از جاش بلند شد.منو از پشت بغل کرد و دم گوشم گفت مرینت عشق من بهت قول میدم که این اتفاقا نیفته.
از زبان آلفرد:خوب بالاخره رسیدیم به سوریه.کوین گفت الان میرین پیششون.من گفتم نه اول میمونم تا حمله کنن و منو بکشن بعد،خوب معلومه الان میرم.ما رفتیم به پایگاه داعشی ها.افرادشون تفنگاشون رو سمت ما گرفتن.من گفتم من برای معامله با رهبرتون اومدم نه برای جنگ.اونا هم که منو میشناختن بردنم پیش رئیسشون.من گفتم سلام من اومدم تا باهات معامله ای کنم.رئیسشون گفت چه معامله ای؟من گفتم میخوام چند تا از افرادت رو بفرستی نیویورک تا یک نفر رو بکشن.رئیسشون گفت به من چی میرسه؟من گفتم پول و حمایت من.خودتون که میدونید من و خانوادم کی هستیم.رئیسشون گفت این ماموریت رو انجام شده فرض کن ولی باید کی رو بکشیم.من گفتم شخصی به اسم آدرین آگرست.رئیسشون گفت دوست دخترش چی؟من گفتم نه به اون هیچ آسیبی نمیزنین اگه اون آسیبی ببینه قرار داد فسخ میشه.رئیسشون گفت صد در صد حرف شما عملی خواهد شد.
از زبان آدرین:مرینت بانوی من چطوره امروز بریم بیرون.مرینت گفت امیدوارم مثل روز های قبل دردسری پیش نیاد که نتونیم بریم بیرون.من گفتم نگران نباش من مطمئنم هیچ اتفاقی نمیفته.مرینت گفت دیروز هم مطمئن بودی.من گفتم امروز مطمئن ترم.ما لباسامون رو پوشیدیم و رفتیم بیرون.منم خواستم که شوخی کنم به مرینت گفتم وای نه آکوما.مرینت گفت کو؟کجاست؟من گفتم شوخی کردم بانوی من.مرینت گفتشوخی بی مزه ای بود.میدونستی من از شوخی هات متنفرم.من گفتم شوخی هایی که گربه سیاه میکنه یا شوخی هایی که آدرین میکنه؟مرینت گفت هردوش.من گفتم مطمئنی؟مرینت گفت صد در صد.من گفتم یادته اونموقع که میخواستی معجزه گر مار رو به من بدی و من یک شوخی کردم تو هم خوشت اومد.مرینت گفت اون شوخیت هم مسخره بود ولی چون عاشقت بودم هیچی نگفتم.آدرین گفت دیدی عاشقمی.مرینت گفت عاشقت که هستم ولی از دستت ناراحتم.من گفتم چجوری منو میبخشی؟مرینت هم گفت خودم هم نمیدونم.
من گفتم منظورت چیه که منو نمیدونی چجوری ببخشی؟مرینت گفت منظورم اینه که نمیدونم چه تنبیهی برات در نظر بگیرم.من گفتم میشه لطفا سخت نباشه این تنبیهت.مرینت گفت اگه سخت نباشه که تو باز کاراتو تکرار میکنی پس منم اینقدر سخت میگیرم که دیگه همچین کاری نکنی.منم با ناراحتی گفتم قبوله بانوی من ولی حالا کجا بریم.مرینت گفت بیا بریم رستوران دیروز که نشد امروز میشه.من گفتم هرچه شما امر کنید بانوی من.ما رفتیم به سمت بهترین رستوران شهر.داخل رستوران روی صندلی نشستیم.غذا هامون رو خوردیم و برگشتیم به خونه.
ما لباسامون رو عوض کردیم و آماده شدیم تا بخوابیم.مرینت گفت من روی مبل میخوابم شما هم روی تخت.من گفتم نه خیر شما هم میاین روی تخت و من هم دیگه اونکار رو نمیکنم.مرینت گفت منکه باور کردم.همینکه گفتم من روی مبل میخوابم و شما روی تخت.من گفتم قبوله ولی حداقل بزار من روی مبل بخوابم و تو برو روی تخت.شب شد و من روی مبل و مرینت روی تخت خوابید.از زبان مرینت:من رفتم روی تخت و پتو رو گذاشتم روی سرم.تیکی اومد بیرون و گفت یک ذره بهش سخت نگرفتی.من گفتم چرا گرفتم و خیلی هم خوب کاری کردم.نیمه های شب تشنه ام شد رفتم پایین تا آب بخورم دیدم که آدرین هم سردشه هم به سختی داره روی مبل میخوابه.ناراحت شدم و رفتم و بیدارش کردم.آدرین گفت چیشد بانوی من.من گفتم میتونی بیای رو تخت پیش من.آدرین گفت نه نیاز نیست همینجا میخوابم.منم گفتم لوس بازی در نیار دیگه.آدرین گفت لوس بازی چیه دارم راست میگم.منم گفتم باشه پس برو بخواب.یهو آدرین گفت زر مفت زدم الان میام و آدرین اومد پیش من.دیدم حتی به من نزدیک هم نمیشه.پس اینبار من رفتم و نزدیکش شدم و رفتم تو بغلش.آدرین تعجب کرد و گفت چیشده بانوی من.من گفتم هیچی فقط میخوام تو بغل عشقم بخوابم.آدرین خم دستش رو دور من حلقه کرد و ما هم خوابیدیم.......
آنچه خواهید دید:آخیش چقدر خوب خوابیدم.....نمیخواستی ببخشمت......نابودت میکنم آدرین و عشق زندگیم رو بدست میارم.......آدرین مواظب باش........نهههههه آدرین خوب اینم از داستان امروز.انصافا اگه بعد از آنچه خواهید دید ها آهنگ بزاریم خیلی باحال میشه ولی امیدوارم خوشتون بیاد.🌹🌹🌹🌹🌹
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیی❤❤
عالی بود.
پارت بعدی رو زودتر بزار❤
ببخشید عزیزا قسمت ۱۴ عدم تایید خورد ولی نگران نباشین بزودی میاد.
متاسفانه نمیتونم بزارم.۳ بار ویرایش کردم ولی نمیدونم مشکل از کجاست