
کنیچیوا مینا سان😉
سوناده:خب دوستان اول از همه بگم که لی در این ماموریت نیست!و فقط برای کمک به من و شیزونه چان اینجاست!آریگاتو لی😉لی:دو ایته ماشته سوناده ساما !سوناده:و اما ماموریت!ماموریت اینه که شما برای حفظ اتحاد ما با دهکده پنهان در ابر باید شخصی به نام آبویی هامه رو تا اینجا همراهی کنید!من سای رو برای دفاع انتخاب کردم که در تنگا با نقاشی هاش به ما یاری برسونه!خب شما با تماری و کانکورو سان به این ماموریت میرید!
شیماری کاپیتان تویی!استراتژی شما اینه:احتمالا اشخاصی قصد حمله به آبویی رو دارند چون اون خیلی پولدار هست !به نظر من سای و تماری دونو در خط دفاع قرار میگیرند و از آبویی حفاظت میکنند!ولی شیماری و کانکورو در خط حمله به دشمنان حمله میکنند !یادتون نره سلام رسوندن آبویی هدف ماست!سای،شیماری:مفهوم شد!سوناده:راستی شما باید تماری و کانکورو رو در نواحی کوهای سوزان ملاقات کنید!شیماری:بله بانو!اونا شروع به دویدن کردند !که ساسکه شیماری رو دید!
ساسکه:بالاخره شینوبی شدی!حالا تو چه رده ای؟شیماری:چونین رده بالا در حد جونین!ساسکه با لپ های قرمز:واقعا بهت تبریک میگم!در مغز ساسکه:اوف اوف اون شیماری باکا شده نینجای رده بالا مگه چی اش از من بیشتره؟ساسکه:حالا کجا با این عجله!شیماری:راستش یک ماموریت دارم!ساسکه:با سای؟شیماری:جزئیات نپرس😑ساسکه:باشه میبینمت سایونارا!شیماری:ایته کیماس!سای:ساسکه چه خوش عنق شده!شیماری:یعنی از اینی که هست بداخلاق تر بوده!سای:همینطوره شیماری :واییی😯😑😐در مغز ساسکه:
مطمئنم که یک چیزی از تو خیلی عجیبه کشفش میکنم قول میدم!سای :تو تاحالا به کوه های سوزان رفتی؟شیماری:آره یک بار !سای:میشه بگی چه جور جایی هست؟شیماری:یک جای خیلی بد مث جهنمه اینقدر که گرمه!سای:راست میگی؟شیماری:کمال و تمام!سای:نمیدونم چرا بانو سوناده اون جا رو انتخاب کرده!تو میدونی؟شیما:آره چون اونجا نزدیک ترین جایی هست که به دهکده شن و برگ نزدیکه!سای:اونوقت چقدر تا اونجا راههه؟شیماری:نگاه سای kun اگه از دهکده برگ تا شن ۳ ساعت فاصله باشه!اگر تقسیم بر ۲ کنیم میشه ۱/۵ ساعت!سای:
ریاضی ات عالیه ها!شیماری:واقعا واسه همچین چیز ساده ای😑سای:بله!شیماری:کجاش رو دیدی؟بعد ماموریت بیا خونم کلوچه بادومی درست میکنم برات چند تا از سخت ترین مسائل ریاضی دنیا رو حل میکنم پشم به تنت نمیتونه!سای:یعنی تو اینقدر کارت درسته؟شیماری:بله!سای:باشه حتما میام!راستی بعد ماموریت باهام تمرین میکنی؟شیماری:البته!سای:میدونی من یک چیزایی دیشب شنیدم!شیماری:چی شنیدی!سای:راستش من با سوناده ساما کار داشتم ولی قبل از این که برم داخل هوکاگه ساما با شیزونه سان درباره تیم ۱ صحبت میکردن
شیماری:تیم ۱ کدوم تیمه؟سای:تیم یکی وجود نداره؟شیماری:بس کن مگه میشه؟سای:راستش میخوان من رو با تو و با پسره آبویی هامه بندازن تو تیم ۱ !شیماری:چییی؟امکان نداره😕سای:والا شاید هم واقعیت نداشته باشه!شیماری :خدا کنه!آنها به راهشان ادامه میدهد!ساعت ۱۰ شب:سای:بهتر نیست الان دیگه بس کنیم!شیماری:باشه خوبه!سای همینجا اتراق میکنیم تو چادر رو بزن !سای داخل کوله پشتی رآ نکاه میکنه و با چهره ای پر از شرم به شیماری نکاه میکنه!شیماری:چی شده!سای:چطور ممکنه من چادر رو نیاوردم!شیماری:نگران نباش بسپرش به من!و بعد یک تومار در میاره و یک علامت اجرا میکنه و یک چادر ظاهر میشه!سای :کارت عالیه تو هم مث تن تن این کار رو بلدی؟ شیماری:بلههه....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود پارت بعد کی می یاد
ممنون حال نوشتن ندارم اگر شد امشب مینویسم
ایول خیلی دنبال داستان در مورد ناروتو بودم
نصف عمرم رفته با این انیمه
داشم ناروتو💙😂
آریگاتو