
تازه داره داستان شروع میشه
جولز وارد اتاق رییس میشه. مایکل مثل همیشه، پشت صندلی سیاه رنگش رو به پنجره نشسته بود و از تماشای منظره شهر لذت می برد. از دودی که پشت سرش بود، جولز این حدس رو زد که داره دوباره یکی از همون سیگار های گرون قیمتش رو میکشه. بعد از چند ثانیه که در سکوت سپری میشه، مایکل بدون اینکه نگاهشو از روی منظره روبه روش برداره، خطاب به جولز میگه:«اخبار رو دیدی؟» جولز بعد از کمی فکر جواب میده:« متاسفانه.»مایکل بالاخره از پنجره دل میکنه و برمیگرده و با جولز چشم تو چشم میشه. چشماشو ریز میکنه و می پرسه:« هووم...عجیبه!»مانیتور رو روشن میکنه. مجری خبر اعلام میکنه:« چندی پیش حادثه تیر اندازی مرگباری در مرکز شهر باعث مرگ ۱۷ تن از شهروندان شد! به گفته یکی از شاهدین ماجرا، مظنونین که صورت های خود را پوشانده و قابل شناسایی نبودند، ناگهان به روی مردم بیگناه اسلحه میکشند و و این کار غیر انسانی را انجام می دهند. همکارم کلارا بوند با گزارش زنده از محل حادثه: ...کلارا: کارآگاهان پلیس با بررسی اجساد قربانیان به این نتیجه رسیدند: حادثه تیر اندازی کار افراد مافیا ی شهر است!
مافیا شهر سازمان خشنیست که تابحال جان خیلی از شهروندان رو گرفتهست. با بررسی اجسادی که توسط مافیا به قتل رسیده اند متوجه این موضوع شدیم:همگی ۳ گلوله در سر داشتند! بخاطر این موضوع هویت تمامی اجساد غیر قابل شناسایی شده و همچنین قربانیان حادثه امروز صبح نیز به همین روش به قتل رسیده اند! از شهروندان می خواهیم---» مایکل مانیتور رو خاموش میکنه و با چشمایی پر از سوال به جولز خیره میشه.... .
جولز پوزخندی میزنه و می پرسه:« تو که فکر نمیکنی کار من و افرادم باشه؛ میکنی؟!» مایکل چشم غره ای بهش میره و میگه:« البته که نه! با توجه به حادثه امروز مقر و حادثه تیر اندازی کاملا آگاه شدم که ”اونا“ میخوان مافیا رو نابود کنن.» جولز میگه:« احتمالا منظورت از ”اونا“ مقصرین ۲ حادثه امروز صبح باید باشه.» مایکل پوزخندی میزنه و از قصد مقام جولز رو میگه:«خب سرجوخه مافیا! استراتژی جنگید چیه؟» جولز به خنده میفته و میگه:« همیشه منو سر شوق میارین رییس! (چند قدم جلوتر میره و به میز مایکل نزدیک میشه) اولین چیزی که میشه فهمید اینه: مقصرین هر دو حادثه از یک سازمانن!» مایکل با لحن سردی میگه:«غیر از این نبود جای تعجب بود» جولز ادامه میده:« در رابطه با بمب گذاری امروز صبح مقر، احتمالا فقط یه هشدار ساده بوده، به علاوه این نشون میده که اونا اطلاعات زیادی از ما دارن. اونا میدونستن که ما یه استعداد دار با قابلیت حفاظ داریم؛ بنابراین ساختمون تخریب نمیشه و این جزوی از نقشه شون بوده که بعدا ما رو به عنوان مقصر حادثه تیر اندازی جلوه بدن.» مایکل ادامه میده:« پس درواقع اونا میخواستن اعتبار ما رو بین جامعه زیرزمینی نیویورک خدشه دار کنن. یه اعلام جنگ فوق العاده! اما...هدفشون از این کار چی بوده؟» جولز پوزخندی میزنه و میگه:«معلوم نیست؟! خوشگذرونی!!»
*********از زبان گلوریا* بعد از قضیه بمب گذاری امروز صبح و شنیدن اخباری که نارنگی برامون تعریف کرد واقعا گیج شدم! مافیا تو این ماجرا هیچ کاره ای نیست. هیلِر ما رو به بازی گرفته. میرم سر لپتاپم و سعی میکنم تو اینترنت اخبار مهمی رو درباره حادثه تیراندازی پیدا کنم. *بعد از دو ساعت گشتن تو اینترنت چیزی پیدا نمیکنم. با خستگی دستامو بالای سرم میبرم و چند تا حرکت کششی انجام میدم. من که چیزی دستگیرم نشد، میرم ببینم بقیه در چه حالن؟**از زبان راوی* جولز با یه کیف مشکی رنگ تو دستش، توی کارخونه متروکه ای خارج از شهر منتظر ایستاده بود. صدایی از پشت سرش میگه:«اوهوهو! ببین کی اینجاست!» جولز اخمی میکنه و با مرد چشم تو چشم میشه:«دیر کردی!» مرد تک خنده ای میکنه و میگه:« ای بابا! سخت نگیر دنیا دو روزه!» جولز قیافه ای خنثی به خودش میگیره و میگه:« مزه پرونی رو تموم کن جِیک!» جِیک دستاشو به نشونه تسلیم میاره بالا و خنده کنان میگه:«باشه باشه عصبانی نشو!( چند قدم میره جلوتر و می زاره صورتش زیر نور روشن بشه و ادامه میده:)معاملمون که هنوز سر جاشه درسته؟» جولز چمدونی رو پرت میکنه سمتش و جِیک تو هوا اونو می قاپه. زبونشو دور دهنش می کشه و چمدونو باز میکنه. بعد از چند لحظه با اخم به جولز میگه:«این که فقط هزار تاست! قرارمون دو هزار دلار بود!» جولز با همون لحن سردش جواب میده:«نصف الان نصفشم وقتی اطلاعات و گرفتم و مطمین شدم درستن.»
جِیک ابرویی بالا میندازه و پوزخند زنان میگه:« خوشم اومد! مرد باهوشی هستی!» بدون هیچ حرف اضافه دیگه ای کوله پشتی سیاهرنگش رو درمیاره و از توش چند تا پوشه و برگه درمیاره و رو به جولز میگیره:« اینا تمام اطلاعاتین که جاسوسام تو سطح شهر راجب حوادث این چند وقت اخیر به دست آوردن. مثل اینکه مافیا باید گوش بزنگ باشه چون تازگیا یه سازمان نوظهور به اسم CH (سیاِچ بخونین) پیدا شده.» جولز چند قدم جلو میره و برگه هارو از دست جِیک میگیره و نگاه میکنه. جِیک که متوجه شک و تردید جولز درباره اطلاعات میشه با یه نیشخند میگه:« نترس همشون درستن! قبل از تو بار ها و بار ها رییست ازم اطلاعات خریده. میتونی ازش بپرسی. من اطلاعات غلط دست مشتری نمیدم!» جولز دوباره نگاه مشکوکی به جِیک میندازه و میگه:«امیدوارم حق با تو باشه وگرنه اطمینان حاصل میکنم که خودم روی چشمات آب جوش بریزم جکسون اندرسون!!» بعد مدارک و تو کیفش برمیگردونه و بجاش یه کیف کمی کوچیک تر از توش درمیاره و سمت جِیک برمیگردونه:«اینم باقی پولا.» جِیک با دیدن پولا چشماش برق میزنه و لبخند دندون نمایی میزنه و میگه:« معامله خوبی بود ناشناس!» بعد بدون حرف دیگه ای هردو سیاه اونجا رو ترک میکنن... .
********این دومین جلسه ای در طی امروز بود که جولز برگزار کرده بود. همه اعضای اصلی دور میز جلسه جمع شده بودن و منتظر جولز بودن. بعد از ۵ دقیقه جولز سراسیمه به همراه چند تا پوشه و برگه وارد اتاق جلسه میشه. زیر لب غر میزد:« بخاطر دیر کردن جِیک عوضی زمان بندیم بهم خورد!» بخاطر تاخیرش از همه زیر لبی عذر می خواد.
جولز برگه ها و مدارک رو روی میز میزاره و رو به افراد حاضر در اتاق توضیح میده:« قبل از اینکه موضوع جدیدی بهتون بگم، بیاین اتفاقاتی که امروز افتاد رو مرور کنیم:(اول یه نفر با نام هیلِر یه نامه تبریک کریسمس به مقر می فرسته که یعنی اونا میدونن مخفیگاه ما کجاست. دوم: به عنوان هدیه کریسمس قصد داشتن کل ساختمون رو منفجر کنن که با استفاده از توانایی پت تونستیم از این یکی قسِر در بریم. بعد یه گروه که مطمینا با هیلِر همدسته، همون موقع همزمان ۱۷ نفر از شهروندان رو تو مرکز شهر بدون هیچ دلیلی تیر بارون میکنن. کارآگاهان هم به این نتیجه میرسن که حادثه تیراندازی کار مافیا بوده، چون همه افرادی که به قتل رسیدن ۳ گلوله تو سرشون داشتن.» اریک متعجب از سرجاش پا میشه و میگه:«ولی اینکه روش قتل مافیاست!» اریکا با صدای بیخیالش میگه:«برادر تو چقدر خنگی! تدی میگه احمق جون بخاطر اینکه مافیا رو مقصر این حادثه جلوه بدن(خمیازه)»اریک دندون قروچه میکنه و با اخم به خواهرش خیره میشه. جولز بدون توجه به دعوای اون دوتا ادامه میده:«درسته. اونا میخواستن وجهه ما رو پیش سازمان های هم پیمانمون و جامعه زیرزمینی نیویورک خراب کنن. طبق اطلاعاتی که جاسوسا و دلال اطلاعاتمون به دست آوردن همه اینها کار یه سازمان تازه تاسیس به اسم CH. مثل اینکه اونا هم یه سازمان استعداد دار مثل ما هستن. قراره هدف بعدیشون منفجر کردن یه کارخونه مواد شیمیایی باشه. خوشبختانه کارخونه خارج از شهره(خیلی دور از شهره) ولی ممکنه ارتعاشات انفجار خسارت ناچیزی به ساختمون های حومه شهر بزنه.» گلوریا که تا الان ساکت بود می پرسه:«ولی اینکار که براشون سودی نداره! یعنی اگه من جای رییسشون بودم یه ساختمون تجاری در مرکز شهر و منفجر میکردم که خسارت بیشتری به بار بیاره!» اشلی جواب میده:« حق با توعه گلوریا. ولی مافیا توی اون شرکت سهام داره و بهتره بدونی فایده و نفوذ اون شرکت برای ما و سازمان، خیلی بیشتر از دو تا ساختمون تجاری تو مرکزه.» پت لبخندی میزنه و میگه:« پس می خوان راه رو از همه طرف به ما ببندن.....مطمینا خیلی خوش میگذره!»
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حسودی ام شد ، خیلیییییی عالی مینویسی 🤕🌸🌸
خب حالا نظرم درباره سازمان دشمنم به دید من میخوان انتقام بگیرن از یکی از اعضا مافیا به احتمال زیاد یا جولز یا گلوریا که جولز احتمالش بیشتره . 😐✌
داری زیاده روی میکنی😅 من اونقدر ها هم خوب نمی نویسم😅😂
و حدسی که زدی در رابطه با قسمت انتقام درست بود😜.
ممنون که خوندی و نظر دادی🤗😚😚
نه به خدا 😎
ااااا ایول امیدوار شدم به خودم 😂✌
خواهش 🌸🌸🌸🌸
😂😅🙏لطف داری🙃
😂😂😂آره امیدوار باش
🥰🥰