10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Yonyoojin انتشار: 3 سال پیش 573 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑
صبح ساعت هفت با آلارم گوشی بیدار شدم.صورتمو شستم و شالمو سرم انداختم و رفتم توی آشپزخونه! جالبه هرسه تاشون بی روسری دیدنم ولی من شال سرم میزارم! این دیگه تهشه!
صبحانه آماده کردم روی میز گذاشتم!
مشغول درست کردن رامیون برای پسرا شدم! نمیدونستم با غذا های ایرانی سازگاری دارن یانه! تا جایی که بتونم غذاهای کره ای براشون میپزم! اینجا همه چیز گیر نمیاد و به سختی میشه یه غذای کره ای خوب پخت!در اتاق پسرا باز شدو جونگکوک از اتاق بیرون اومد.
جونگکوک _سلام! صبح بخیر!
دستمو روببنیم گذاشتم یعنی آروم تر!
جونگکوک دهنشو گرفت و به اطراف نگاه کرد!
_سلام صبح بخیر! بیا بشین!
اومد پشت میز نشست!
کوک_ سحر خیز شدیا!
_من همیشه سحر خیز بودم تو سحر خیز شدی!
کوک _نه بابا! من؟ سحر خیزی؟ ولمون کن! من جا خوابم عوض شده بدخواب شدم!
خندیدم!
کوک_هعی! ده ساله مارو از این سفره های پرزرق و برقت محروم کردی اونوقت این نیمای نمک نشناس هرروز فیض کامل رو میبره؟
_خب حالا توهم یه هفته فیض ببر!
کوک_همش یه هفته؟
_آره دیگه!
کوک_پس بقیش چی؟
_دیگه پررو میشی!
کوک_عه؟میبینم زبونت باز شدههه!
_همینه که هستتت!
کوک_بگم تهته بیاد زبونتو قیچی کنه؟
_عهههه! توهم!
کوک خندید که نیما از اتاقش بیرون اومد!
کوک سریع جدی شد و خودشو با گوشیش سرگرم نشون داد!
نیما_صبح بخیر!
کوک بالبخند مصنوعی جوابشو داد نیما با کوک دست دادو کنارش نشست! برای کوک رامیون ریختم توی کاسه و جلوش گذاشتم!
نیما_بهشون بگو همکارشون خوابه هنوز؟
_آقای جئون! آقای کیم خواب بودن هنوز؟
کوک_اینجوری حرف میزنی خندم میگیره! آره خواب بود هنوز!
_میگه خوابه!
نیما_برو بیدارش کن!
_من؟
نیما_نکنه انتظار داری من یا آقای جئون بریم؟
_ببین دورمنو خط بکش!
نیما_تو هم دور طلاق گرفتنو خط بکش!
با حرص نگاش کردم که ریلکس مشغول لقمه گرفتن برا خودش شد!
رفتم طرف اتاق مهمان!در زدم کسی جواب نداد دوباره در زدم کسی جواب نداد! درو باز کردمو کلمو بردم تو! ته خودشو پیچیده بود لای پتو و خواب بود! رفتم تو!
_آقای کیم؟ آقای کیم!
ته_هوووووم؟
_پاشو! پاشو صبحانه بخور!
ته_ولم کن جیمین بگیرمت درحد مرگ کتک میخوری!
_جیمین چیه؟پاشو ببینم!
چشماشو باز کردو اطرافو نگاه کرد. سرجاش نشست هنوز مست خواب بود!
ته_ساعت چنده؟
_هشت! پاشو صبحانه بخور نیما میخواد ببرتت شرکت.
موهاشو به هم ریخت و دستی به صورتش کشید!
ته_باشه!
از اتاق بیرون اومدم! رفتم تو اشپزخونه و برای ته هم رامیون تو ظرف ریختم و ظرفای خالی رو گذاشتم تو سینک که بشورم!
بعد از چند دقیقه ته هم اومدو سر میز نشست! داشتیم تو سکوت صبحانه میخوردیم که ته بی مقدمه گفت
ته_ما اومدیم جینجور و باخودمون ببریم!
منو کوک شروع کردیم سرفه کردن!
به نیما نگاه کردم که منتظر داشت منو نگاه میکرد.
یکم آب خوردم و نگاهی به ته انداختم!
_معلوم هست چی میگی؟
ته_خداییش این مونده بود رو دلم اگه نمگفتمش میمردم!
_ای خدا منو گاو کن از دست این!
کوک_ چیه؟از بز بودنت ناراحتی؟
لبخند زوری زدم! دارم برات کوک!
نیما_چی میخوان؟
_میگن عصر ببرمشون اطرافو بهشون نشون بدم!
نیما لبخندی زد و گفت_همینکارو بکن! ببرشون باغ عزیز جون! ببرشون برج میلاد ببرشون هرجایی که میدونی خوششون میاد راضی نگهشون دار!
_منکه اجازه خروج از خونه رو ندارم! به رانندت بگو ببرتشون!
نیما_رو حرف من حرف نزن فقط بگو چشم! خودت میبریشون! ماشینم میزارم براتون! خودم عصر باید برم جایی!
با اخم از جام پاشدم!
نیما_واسه ناهار نمیایم فقط برا خودت غذا درست کن!
بدون حرف رفتم توی اتاقم!
_آخیییییش! حالا که واسه ناهار نمیان منم بهتره بخوابم! وااااای عصرم میتونم تنهایی برم بیروننن! باغ عزیز جووون! 😍😍
کلی ذوق کرده بودم چهار سالی میشد که نرفته بودم توی شهر بگردم! آخرین بارم با ارغوان بود که بعدش کلی بخاطرش کتک خوردم!
بعد از اینکه نیما و پسرا رفتن شرکت یه ساعتی خوابیدم بعدم بلند شدم ظرفارو توی ظرفشویی گذاشتم و اول رفتم سراغ اتاق نیما! باید اون قرارداد رویپدا میکردم! رفتم سر گاو صندوقش! رمزش سال فوت دایی بود! رمزشو زدم و درو باز کردم! توش سه تا دسته چک و دو تا سند بود به علاوه چند تا پوشه! پوشه هارو دونه دونه باز کردم چیزایی که فکر میکردم به دردم بخوره رو ازشون عکس گرفتم و همه چیزو طبق چیدمان قبلی سرجاش گذاشتم! چشمم به در گاو صندق خورد یه عکس از بچگی منو نیما بود! نیما سوار دوچرخش بودو منم پشتش نشسته بودمو سفت گرفته بودمش! لبخند تلخی زدم! چقدر اون روزا خوب بود. اما دیگه هیچی عین قبل نمیشه! در گاوصندوق رو بستم و از اتاقش بیرون اومدم! ظرفارو شستم و رخت چرکارو توی لباسشویی انداختم! خونه رو جارو کشیدم و رفتم. طرف اتاق پسرا همه چیز مرتب و منظم بود! لبخندی زدم و مشغول گردگیری شدم! کوک به خاک حساسیت داشت! روی میز یه برگه بود ته جای فلش و رمز لبتاپوچمدونش رو نوشته بود برام! گردگیری که تموم شد رفتم سر چمدون ته! چمدونو که باز کردم بوی ته ازش بلند شد! لبخندی زدم! از لای لباساش تیشرت مشکیشو پیدا کردم و تاشو باز کردم! فلش افتاد زمین! لباسو دوباره تا کردم و گذاشتم سرجاش و در چمدون رو بستم! لبتاپ روهم برداشتم و رفتم تو اتاقم!
تصویر زمینه لپتاپ یه عکس از پسرا و دوتا دختر دیگه بود! با لبخند نگاشون کردم! دخترا هردوشون خیلی ناز و خوشگل بودن! به ته نگاه کردم که گوشه تصویر نشسته بود و عینکشو روی موهاش گذاشته بود و بایه دستش گوشه عینکشو گرفته بود. دستی روی عکسش کشیدم. به ساعت لبتاپ نگاهی انداختم ساعت چهار بود! یه نگاه به ساعت خودم انداختم ساعت دوازده و نیم بود!شروع کردم به ترجمه کردن اسناد! بعد از ترجمه اسناد عکسایی که گرفته بودم رو هم وارد لبتاپ کردم و اونا روهم ترجمه کردم! مشغول ترجمه عکس سوم بودم که صدای ماشین نیما اومد! به ساعت نگاه کردم! ساعت سه بود! سریع لبتاپو زیر تخت قایم کردم و خودمو به خواب زدم!در اتاقم باز شد!
نیما _مروارید! مروارید خوابی ؟
_نه به حول و قوه الهی سر گذاشتم مردم!
نیما_ پاشو!
_چیه خستمه میخوام بخوابم!
نیما _مگه نمیخوای ببریشون بیرون؟
_کله ظهری آخه؟
نیما_پاشو وسایلو آماده کن اینا رو بزن تو ماشین ببر بیرون الاناس مهمونام برسن!
_رسما اینجا رو با مهمون خونه اشتباه گرفتی!
نیما_تا شب برنمیگردینا!
از جام بلند شدم و با غر غر رفتم و چایی دم کردم کیکی که قبل از اینکه بریم کره پخته بودم رو از یخچال در آوردم و با کلی میوه گذاشتم تو بوفه سیار یه چند تا استکان برداشتم و همه رو تو سبدی چیدم!
رفتم دراتاق پسرا در زم.
ته درو باز کرد!
_بچه ها خسته که نیستین؟
کوک از تو_چرا اتفاقا من دارم پس میوفتم از خستگی!
ته_چی شده؟
_به خاطر جمع کردن صحبتای صبح جنابعالی یه دور دور با حضور افتخاری بنده نصیبتون شد!
ته_عالیه! ساعت چند؟
_نیم ساعت دیگه جلوی در منتظرتونم!
کوک_میگم اگه زحمتی نیست لبتاپ منم بیار عین بچه خوب تحویل بده!
_اینجا که نمیتونم میزارمش همراه وسایلا تو ماشین اونجا میتونی برش داری!
کوک_چه بهتر میخواستم همراه خودم بیارمش!
رفتم لباسامو عوض کردم و لپتاپ کوک رو تو کیف لبتاپ خودم کردم و بردم تو ماشین گذاشتم سبد و به سختی بلند کردم! چند قدم نرفته بودم که سبد سبک شد نگاه کردم که دیدم ته سبدو از بالا گرفته!
ته_من میارم!
_ممنون!
.
نیما _این کارتو بگیر شام ببرشون یکی از بهترین رستورانای شهر!
کارتو ازش گرفتم!
کنار ماشین ایستادم که کوک و ته اومدن! نیما جلوی در ایستاده بود.
کوک در جلو رو باز کرد بعد گفت.
کوک_فکر نکنی برا خودم باز کردما من غلط کنم تو ماشین کنار تو بشینم! برای اینکه نیما خندمو نبینه
نشستم پشت فرمون! با ذوق فرمونو گرفتم!تهیونگ کنارم نشست و کوک عقب!
کوک_ ذوقشو نگا اینقدر بیرون رفتنو دوست داری؟
_نه بعد از هفت سال دارم پشت فرمون میشینم!
دوتاشون برگشتن طرفم!
_چیه؟
ته_میخوای بگی هفت سال رانندگی نکردی؟
کوک_ته تا به کشتمون نداده بپر پایین! من هنوز آرزو دارم!
_مسخره!
ته_ببینم یادته چطوری استارت میزنن؟
_بلدم بابا!
استارت زدم و ماشینو روشن کردم!
_بفرما!
کوک_میدونستی این فقط مرحله اولش بود؟ دنده عقب بلدی بری؟
ماشینو از حیاط بیرون آوردم!
ته_خب نه انگار هنوز یه چیزایی یادته!
راهی باغ عزیز جون شدیم! با اهنگ برا خودم میخوندم!
_میدونی این دنیا بدون تو
بدون من میدونی زندونه نده قسم به جون من حرفات دوروغه!
کوک_اخه این چیه گذاشتی؟ یاد بدهکاریام افتادم!
ته_راس میگه دیگه اه! قطعش کن دلم برا مامانم تنگ شد!
_ببینم مگه شما میفهمین چی میخونه؟
کوک_صداشو که داریم میشنویم!
ته_ بزار من وصل شم یه چیز قشنگ بزارم!
کوک_نه تورو خدا لابد میخوای اون سولو های چرت خودتو بزاری که من بشینم برا روح جدمم عر بزنم!
خندیدم! کوک به سیستم صوتی ماشین وصل شدو بعد از چند ثانیه آهنگ * So what *پخش شد!
لبخندی زدم!
_چه حسی داره آهنگایی که خودت خوندی رو گوش بدی؟
ته_ اگه از کوک پرسیدی بزار حقیقت رو برات بگم اعتماد به نفس کاذب میگیره وقتی صداش جایی پخش میشه!
کوک_خوش صدام دیگه! آخه کی عین من میتونه صدا به این نازی داشته باشه؟
ته_خب معلومه من!
کوک_به پای صدای من نمیرسه!
_خیله خب حداقل ساکت بشینین بشنویم چی میخونین!
کوک_نخیرم بلاخره دارم نفس میکشمممم! بعدم با صدای بلند شروع کرد با آهنگ خوندن!
بهش خندیدم!
ته_نگا نگا انگار از زندان آزادش کردن!
بعد خودشم یهو شروع کرد با صدای بلند خوندن با اهنگ!
بهشون خندیدم! کوک یه خیار از تو بوفه برداشته بودو جای میکروفون ازش استفاده میکرد! ته هم هی با اهنگ حس میگرفت! جاهایی که صدای آهنگ بلند میشد ماهم بلند بلند باهاش همراهی میکردیم! نزدیک یه مغازه صدای اهنگو پایین آوردم عینک افتابیمو برداشتم و پیاده شدم! کلی خرت و پرت و هله هوله گرفتم و سی تا آب معدنی مینی! خریدارو تو جعبه گذاشتم و آب معدنیارو تو بوفه که کنار کوک بود!
سوار شدم و به طرف باغ عزیز جون حرکت کردیم! صدای آهنگ قطع شدو صدای زنگ گوشی کوک تو ماشین پیچید!
کوک_عه جین هیونگ!
گوشیو جواب داد صدای جین تو ماشین پیچید!
جین_الو! کوک!
کوک_سلام جین هیونگ!
جین _ سلام کوک خوبی؟
کوک_بعله عالیم!
جین_چه خبرا؟ تهیونگ چرا گوشیشو جواب نمیده؟
ته نگاهی به گوشیش انداخت!
ته_عه خاموشه!
جین_تهیونگ میدونی چندبار باهات تماس گرفتم؟
ته_ببخشید هیونگ هواسم نبوده گوشیو خاموش کردم!
جین_عیب نداره چون خوشحالم باهاتون کاری ندارم!
کوک_چیه؟چی شده؟
جین_خبر داغ دارم براتون!
ته_چی شده خب بگو هیونگ!
جین_حدس بزنین!
کوک_یونگی هیونگ کات کرده به سلامتی؟
جین_نه!
_جیمین میخواد قرار بزاره؟
جین_ای بابا شما دوتا چیکار به زندگی خصوصی دیگران دارین!
کوک_نکنه باز با هوپ هیونگ رفتین سراغ شیرموزای تنها و بی پناه من؟
جین_شیرموزات ارزونی خودت!
ته_درباره جلسه امروزه؟
جین _آفرین!
کوک_ببینم نتیجه چی شد؟
جین_پنج تایی تو جلسه شرکت کردیم! هی ما سندو مدرک آوردیم که ما کارامونو زودتر انجام دادیم زمین رو بدین به ما هی اونا بهونه میووردن که نه ما بیشتر بهش نیاز داریم و اینا جلسه داشت به نفع ما پیش میرفت که سرو کله این جون داته پیدا شد!
کوک_هیونگ ببخشیدا ولی جو دان ته اس!
جین_حالا همون!
ته_خب؟
جین_اومد گفت آغا سند اون زمین به نام منه و منم مسلما به شرکت خودم میفروشمش! یونگیشی که تا اون لحظه صبر کرده بود شروع کرد به بحث کردم و این دوتا با تندی باهم شروع به صحبت کردن بعدش یونگی گفت اگه سندش رو بهمون نشون بدی ما قبول میکنیم و کنار میکشیم! گفت تو جلسه ماه قبل کوک سند رو دیده و تاییدش کرده! یونگیم گفت ماه قبل کوک تاییدش کرده که کوک الان نیست! پس سند رو بده به من ببینمش! اونم سندو در آورد و گرفت طرف یونگی! هیچی دیگه داشتیم غزل خداحافظی میخوندیم که دیدیم یونگی با پوزخند برگه هارو پرت کرد تو صورت این یارو!
کوک_اخ فیلم گرفتین؟
جین_گوشی دستم نبود!
کوک_این صحنه باید ثبت میشد لنتیییییی!
ته_کوک بزار ببینم چی میگه!
کوک_چی میخواد بگه؟ میخواد بگه اسناد جعلی بودن و امضای من پای اسناد بوده!
جین_یاااا صبرکن ببینم... تو از کجا میدونی؟
کوک_هرجا امضای من باشه خودمم هستم هیونگ!
جین_اون امضای تو بود؟
کوک_بعله!
_الان چی شد؟ امضای تو چطور رفته پای سند یکی دیگه؟ مگه تو دفتر داری؟
جین_ این صدای کی بود هان؟ کوک ته شما کجایین بلا گرفته ها!
کوک_یه جای خوووووب!
ته_اذیتش نکن کوک!
جین_صدای کی بود کوک؟
کوک_صدا عمه بابابزرگم بود!
جین_مگه نگفتی پارسال مرد؟
_سلام جیییین! دلم برات تنگ شده جذابم!
جین_ ببینم مروارید تویی؟
_بله!
جین_چه عجب من صدای تورو شنیدم! دلم برات تنگ شده ها!شماها کجایین مگه هرسه تون باهمین؟
ته_مروارید داره مارو میبره ایران گردی!
جین_بهتون خوش بگذره! درباره اون قضیه هم بعدا باهات تماس میگیرم کوک!
کوک_باشه! فعلا!
جین خدافظ بچه ها!
منو ته_خدافظ!
_نگفتی کوک قضیه این امضای تو چی بود؟
کوک _ هیچی فقط سند اصلی رو که هنوز به نام کسی نبود با سند جعلی عوض کردم! بعدم سندو به اسم شرکت خودمون زدم.
ته_معرفی میکنم مغز متفکر ما جناب کوک بزرگ!
رسیدیم به باغ عزیز جون از ماشین پیاده شدم و به طرف اتاقک نگهبانی رفتم! پسرا هم از ماشین پیاده شدن!
به طرف اتاقک نگهبانی رفتم و در زدم!
_باباعلی!
باباعلی پنجره رو باز کرد یه نگاه به من و پسرا انداخت!
_سلام باباعلی!
باباعلی_سیبک خودتی باباجان؟
خندیدم!
_بله سیبکم!
گل از گل باباعلی شکفت و اومد از اتاقش بیرون!
باباعلی_ماشاالله هزار ماشاالله چه بزرگ شدی باباجان! خوبی بابا؟
یه نگاه به پشتم کرد چشماشو ریز کردو بعد رو به کوک گفت_نیما بابا بیا جلو ببینمت!
_بابا علی نیما باهامون نیست!
باباعلی_پس نیما کجاس؟
_جلسه داشت نیومد! اینا هم مهموناشن!
باباعلی رفت نزدیک کوک و ته!
باهاشون دست داد!
باباعلی_خیلی خوش اومدین خیلی خوش اومدین مهمونای نیما خان و سیبک رو چشم ما جا دارن!
خندیدم_بابا علی اونا متوجه حرفاتون نمیشنا!
باباعلی برگشت طرفم!
باباعلی _ناشنوان ؟
بعد بدون مهلت به من برگشت طرفشونو گفت هعی جوونا به این رعنایی و خوش قدو بالایی بیچاره ها!
داشتم از خنده میپوکیدم! کوک و ته عین منگلا نگاش میکردن.
_باباعلی درو باز میکنین؟ ما امروز مزاحمتون باشیم؟
باباعلی_مزاحم چیه باباجان توومهمونات رو فرق سر من جا دارین!
رفتیم توی باغ! زیر یه درخت بزرگ نگه داشتم!
همه پیاده شدیم!
_کوک بیا کمک این زیر اندازو بندازیم!
باباعلی_چی میگی دخترم؟
_با شما نبودم باباجان!
باباعلی_من میرم خونه پس چیزی لازم داشتی بیا ببر!
_دستتون دردنکنه! چشم!
باباعلی رو به پسرا با صدای بلند گفت_تشریف بیارین خونه!
کوک و ته که انتظار یه همچین واکنشی از جانب باباعلی رو نداشتن دومتر پریدن هوا و از ترس شروع کردن نفس نفس زدن ته سک سکش گرفت ! باباعلی که رفت پقی زدم زیر خنده! حالا نخند و کی بخند!
کوک_این چش بود ؟ دعوا داشت؟ آیا؟
_نگهبان باغ مادربزرگمه! خیلی آدم خوش قلبیه! منم بهش میگم باباعلی!
کوک_خو په چرا باما دعوا داشت؟
_آخه فکر میکرد شما ناشنوایین داشت به فارسی با صدای بلند حرف میزد!
ته _ ناشنواهم شدیم!
_بیاین بشینین بچه ها!
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
39 لایک
پرفکت💙💚
پارت بعدی پلیز💙💚💙💚💙💚
لطفاً پارت بعدی رو سریع بزار
عالی بود🤧
عالی بود🤧
پارت بعددددددددد
گذاشتم تو بررسیه
هر روز یه پارت می زاری پررو شدم پارت بعد و بزااااااار تغصیر خودته منو پررو کردییییییی😐🔪🔪🔪🔪🔪🔪😭😭😭😭😭
😂😂چشم تا آخر شب میزارم درگیر دوتا تک پارتی خفنم!
اینم از اسپویل😐🇮🇷
عالی بود مثل همیشه بس خندیدم اشکم در اومد
مثل همیشه عالی 😍😅😅😅😂😍😍😍
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییی زیادی منتظرش بودممممم😍😍😍😍😍😍😘😘😘😘😘😘💜💜💜💜💜💜
عالی بوددددددددددد 🤣🤣🤣 اینقدر خندیدم اشک از چشمام میاد و اینکه اجی میشی؟😃😃