
لطفا پخش شه چیز بدی نداره🥺🥀 لایک کنین🥺🥀
3:🅆🄰🄽🅃 🄼🄴 🄿 ____________________________________ مدیر از پشت میز بلند شد و پوشه رو برداشت و با عصبانیت پرتش کرد جلوی پای جیمین و بهش تشر زد: این عکسا به درد مجله ی کودک میخوره نه مجله ی ما... اونم تو این وضعیت که دوتا رقیب قدرتمندمون دارن بهمون میرسن. جیمین خم شد و با شرمندگی پوشه ی پر عکس رو برداشت. مدیر هان یونگ سون به میزش تکیه داد و دست به سینه شد و با اخم گفت: ببین پارک جیمین... عکسای طبیعت و خبرای روزمره به درد ما نمیخورن... ما دنبال اخبار جدید و روزیم... و همینطور عکسای هیجان انگیز... چیز که مخطبا رو جذب کنه... ما از داغ ترین سوژه ها عکس و خبر میخوایم، یه چیزی مثل رابین هود... میفهمی؟
جیمین سرش رو به علامت مثبت تکون داد.مدیر با دست به در اشاره کرد:و حالا برو و تا چند تا عکس محشر مثل چهره ات پیدا نکردی برنگرد اینجا پسرک بی عرضه. جیمین خم شد و بعد از ادای احترام به سرعت از اتاق مدیر خارج شد. به محض خروجش از اتاق مدیر، منشی جوان مدیر، سو مین یونگ گفت:چی شد جیمین؟ جیمین نفس عمیقی کشید:خدای من!تقربا مرده بودم اون تو! نمیدونی چقدر وحشتناک بود نونا. مین یونگ خندید: اون فقط به فکر مجله و کارمنداشه و میخواد کل کادر بهترین باشن... فقط یکم اخلاقش تنده. جمین اخمی کرد و نگاه تندی به مین یونگ کرد: آره حتما تو راست میگی... من برم تا نداده پوستمو بکنن. مین یونگ خندید:برو امیدوارم موفق بشی. جیمین برگشت و قبل از اینکه از اتاق خارج بشه برای مین یونگ دست تکون داد: خداحافظ نونا!
.......... توی یه پارک سرسبز و بزرگ روی یه نیکمت نشسته بود و با خودش فکر میکرد،چطور باید سوژه های عالی و ناب پیدا کنه. نگاهش که دوربین دور گردنش انداخت لبخند کمرنگی زد و دوربین رو بلند کرد. فکر به ذهنش رسید... دوربین رو برداشت و روشنش کرد و بی هدف اون رو توی هوا و روی مردم میچرخوند امید اینکه یه سوژه ی خوب پیدا کنه. با ثابت شدن لنز روی پسری ناگهان ایستاد...یه پشر با صورت صاف،چشم ها و لب های درشت...پسری که نمیشد جذابیتش رو توصیه کرد. با دیدن پسر که هی بزرگتر میشد تا جایی که دیگه نمی تونست تو قاب جا بگیره فهمید داره سمتش میاد... پس به سرعت دوربین رو پایین آورد و خودش رو طوری نشون داد که داره عکس هاش رو چک میکنه. صدای مردونه ای که کنارش به گوش رسید نشون میدا کسی کنارش نشسته: اسمت چیه؟ یه لحظه توی ذهنش صدایی پیچیده"خدای من چه صدای گرم و عمیقی!تا حالا همچین نشنیده بودم!"
جرئت نمیکرد سرش رو بالا بیاره... جونگ کوک یه تای ابروش رو بالا داد:ببینم لالی؟چرا سرتو بالا نمیاری؟ جیمین به آرامی سرش رو بالا آورد و به چهرع ی جونگ کوک نگاه کرد و طولی نکشید که محو اون چهره ی بی نقص و دوست داشتنی شد. جونگ کوک دستاش رو به هم قلاب کرد و روی ران پاش تکیه کرد و در حالیکه مردم پارک رو رصد میکرد گفت:اسمت چیه؟ جیمین به سختی آب دهنش رو قورت داد:جیمین...پارک جیمین هیچ وقت اسم واقعیش رو به کسی نمیگفت...اما برای یک بار هم که شده بود میخواست به این پسر اعتماد کنه و اسم واقعیش رو بگه:منم جئون جونگ کوکم. جیمین دستش رو جلو برد و بالبخند بزرگی گفت:خوشبختم جونگ کوک. جونگ کوک باهاش دست داد... چه حس عجیبی داشت دست دادن با اون پسر زیبا... اولین بار بود که کسی با جونگ کوک اینطوری برخورد میکرد. اون تو عمرش از طرف مقابل فقط ترس و عجز میدید نه اعتماد و محبت!
جونگ کوک نگاهی به دوربین جیمین انداخت:خبرنگاری؟ جیمین لباش رو روی هم فشرده و سرش رو به علامت مثبت تکون داد. جونگ کوک با کنجکاوی پرسید:پس چرا بیکاری؟مگه دنبال سوژه باشی؟ جیمین آه عمیقی کشید:رئیسم گفته عکسا و خبرام به درد نمیخورن...اگر نتونم تا یه هفته ی دیگه عکسای قابل توجهی ببرم از کارم اخراج میشم اونوقت نمیدونم چطوری باید شهریه دانشگاهمو جور کنم. جونگ کوک کمی بهش نزدیک تر شد و با لحن آرومی گفت:ببینم دنبال چه جوری خبری هستی؟ جیمین آه دردناکی کشید:میدونی جونگ کوک؟اگر میتونستم فقط یه عکس کوچولو و حتی تار از رابین هود داشته باشم وضعم از این رو به اون ور میشد اما شنیدم نباید بهش نزدیک شد و حتی سراغش رو گرفت...اون خیلی خطرناکه.........
اُمیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه:) لطفاً لایک کنین🥺❤🥀
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آجی قشنگه ..... خیلی خوب بود بچم جیمین ! ادامه بده نا امید نشووووووووو💜🙃
بقیشبنویس حتماااااااا بیشتر بنویسسسسسسسسسسسس
💜✨🙂😂😹😂😹😂
چشم ببخشید که من یکم تنبلم🥺😅🥀
خیلی خوب بود فقط یکم گیج کننده هست فکر کنم چون پارتای اوله. جونگکوک نقشش آدم خوبیه دیگه؟بعد پلیسا دنبال چیمیگزدن؟
نه ببین جونگ کوک ادم بده داستانه و پلیس دنبال اونه
اووه اهان😂