
بدو بخون 😜💝
صبح بیدار شدم پرواز داشتیم ساعت 8 آدرین و بیدار کردم رفتیم صبحانه خوردیم کم کم حاضر شدیم رفتیم سمت فرودگاه نوبتمون شد چمدون هارو دادیم بهشون رفتیم تو هواپیما یه 1 ساعتی خوابیدیم وقتی بیدار شدیم یه زنه اومد پیشمون نگاش که کردم فهمیدم مهمانداره اولش به منو آدرین نگاه نکرد بعد گفتن چیزی میل ندارید منو آدرین یه آبمیوه گرفتیم یهو چشم زنه خورد به آدرین همینطور داشت نگاش می کرد ولی آدرین داشت اونورو نگاه می کرد عصبی شدم گفتم دیگه چیزی نمیخوایماااا بهم نگاه کردو یه چشم غره رفت من به آدرین نگاه کردم داشت بیرونو نگاه میکرد دستشو تو دستم حلقه کردم نگام کرد بهم لبخند زد ساعت تقریبا 12 بود برامون ناهار اوردن یه استیک سفارش دادیم تا باهم بخوریم برامون اوردن داشتم میخوردم یهو دیدم آدرین چنگالشو گرفته سمت من یه تیکه استیک گرفته سمتم
قرمز شدم یه لبخند ملیحی بهم زد منم دهنمو باز کردم گونشو بوسیدم منم یه تیکه گرفتم سمتش 😂 خلاصه بعد از غذا یه چرته کوچیکی زدیم ساعت 3 بود که رسیدیم سوار ماشین شدیم آدرین میخواست بره سمت خونه که گفتم باید برم خونمون خواستی بیا پیشم اونم پوکر گفت باشه رسوند منو خونه رفتم تو دلم برای لندن تنگ شده بود رفتم حموم اومدم بیرون داشتم فیلم میدیدم که که زنگ خونه خورد آدرین بود اومد تو سلام کردم اومد پیشم باهم فیلم دیدیم از زبان آدرین :
مرینت رو رسوندم خونه وقتی رسیدم خونه رفتم رو مبل دلم براش تنگ شد 😪 بلند شدم رفتم بیرون با اینکه 1 ساعت نشده سوار ماشین شدم داشتم رانندگی میکردم که یهو یادم افتاد تولد مری که 2 روز دیگست 😮 یهو ماشین و نگه داشتم رفتم پاساژ چند تا بادکنک و... خردیم که یهو یاد حلقه افتادم دست کردم تو جیبم گفتم همیشه همراهمه 😎 وسایلو گذاشتم پشت مری نبینه رفتم یه کیک دو طبقه ای سفارش دادم رفتم تو ماشین حرکت کردم سمت خونه مری وقتی رسیدم درو باز کرد موهاش تو حوله بود معلوم بود از حموم اومده تا درو باز کرد پریدم بغلش رفتیم باهم فیلم دیدیم
( آدرین + مرینت - ) +مری - جانم + میگم اممم سرما میخوری هااا - نگاش کردم پوکر گفتم آدرین من تورو میشناسم چی شده + خب میخوام شرکتو واس چند ماهی تعطیل کنم شاید - چی دیوونه شدی آدرین نه اصلا فکر خوبی نیس تا الان شرکت تعطیل بوده ها +🥴باش - 😃 گشنت نیس + یه زره - الان میام + باش - رفتم کروسان هایی که خریده بودمو اوردم روشون کاکائو ریختم آدرین خیلی دوست داشت تا بردم چشماش برق زد یهو بشقابو ازم گرفت گفت مرسییییییییی گفتم باشه یواش تر 😐 یهو در زدن رفتم باز کردم دیدم...
ناظر عزیز منتشر کن 😊💝✨
کامنتا 20 تا بشه بعدی رو میزارم بای فقط میخوام ببینم داستانمو دوس دارین یا نه 🥺❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی من تازه با داستانت آشنا شدم چرا بعدی و نمزاری
۲۰ تا کردم نظر هارو پارت رو بدههههه
تورو خداااااا
چرا پارت بعد رو نمیذاری؟
بعدی
پارت بعد رو گذاشتم 😜❤
به خاطر شما ادامه میدم مرسی که هستین 💚
مرسی که به فکر ما هستی 😍💋
خودم 20 تا نظرش کنم 😂😂
منکه عاشقش شدم
خیلی خیلی عالی بید