پارت دوم داستان دی او

هممون سرجامون وایسادیم دیگه تکون نخوردیم هممون رو سوار ماشین کردن و چشمامونو بستن دیگه هیچی ندیدم یعنی کی بودن؟؟؟

دوباره چانیول کار داد دستمون ای خدا چهارتامونو از ماشین پرت کردن بیرون پای چن زخمی شده بود و نمی تونست راه بره از زبان چن:نفهمیدم چی شده پرتمون کردن بیرون از ماشین جوری پرت کردن که احساس کردم نمی تونم راه برم

از زبان بکهیون:از ماشین پرتمون کردن بیرون اولین بار بود چن یه داد خیلی بلند زد گفت پام شکستتت خیلی ناراحت شدم چون چن هیچوقت الکی داد نمی زد این همه سال باهم دوست بودیم انقدر که منو سهونو چانیول اذیتش می کردیم

حتی یه بار دلخور نشد حتی یه بار داد نزد معلوم بود خیلی دردش گرفته بود از زبان سهون:خیلی حواسم پیش چان بود ولی وقتی چن داد زد برگشتم بزنم تو دهن یکی شون  ولی ترسیدم

بلایی سر چانیول بیارن چشم بندامونو در آوردن همه مون رفتیم پیش چن. پرتمون کردن داخل یه اتاق با کمک هم دستبندارو

خوب خوب خوشحال شدم پارت دو دی او هم خوندید و خوش حال میشم بگید دوست دارین چطوری تمومش کنم😉💖