10 اسلاید امتیازی توسط: Yoona انتشار: 4 سال پیش 1,217 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب خب قسمت قبلی خیلی جای حساسی تموم شد بریم سراغ پارت سوم و آخر امیدوارم خوشتون بیاد
انچه گذشت:تهیونگ به هوش اومد ولی می را توسط همون مردی که به تهیونگ شلیک کرده بود دزدیده شد
از زبان شما: چشام رو که باز کردم دیدم توی یک انباری متروکه هستم و به یک صندلی بسته شدم. شما: کمک، کسی اینجا هست؟مرد: بالاخره بیدار شدی فکر کنم یه کوچولو زیاد بهت قرص خواب آور دادم. یه چیزایی داشت یادم می یومد وایسا این همون مردس که به تهیونگ شلیک کرد. شما: تو کی هستی؟ چرا منو دزدیدی؟ مرد: منو میتونی جین هون صدا کنی. نگران نباش من بهت آسیب نمی زنم من دوست دارم. شما: دوسم داری؟(از این به بعد به مرده میگیم جین هون) جین هون: آره. شما: خب چرا پس منو بستی؟ جین هون: فکر کردم شاید فرار کنی ولکن الان کار دارم من می رم. شما: وایسا نرو. تروخدا بزار برم. جین هون اصلا به حرفم توجه نکرد و فقط به راهش ادامه داد. بیصدا فقط داشتم اشک می ریختم.
از زبان تهیونگ: تا جایی که میتونستم پشت ماشین دویدم وقتی نزدیک یه انبار متروکه توی اینچون شد ماشین رو نگه داشت. بعد دیدم با می را توی بغلش اومد بیرون. می را بیهوش بود. نمی تونستم یه جا وایسم خیلی می ترسیدم بلایی سر می را بیاد ولی صبر کردم حدودا نیم ساعت گذشته و واقعا صبرم تموم شده دیگه تحمل ندارم. وارد انبار که شدم صدای گریه کردم می را رو می شنیدم. وایسا نکنه اتفاقی براش افتاده؟ رفتم سمت صدای گریه ی می را و وارد اتاق شدم. می را رو روی یه صندلی بسته بود سریع رفتم به سمتش نمی تونست صحبت کنه. سریع دست و پاش رو باز کردم. می خواستم بلندش کنم که یه تیزی رو گردنم احساس کردم.
از زبان شما: فقط داشتم گریه میکردم که صدای پا شنیدم چشام رو که باز کردم تهیونگ اونجا بود سریع دست پام رو باز کرد ولی وقتی می خواست کمکم کنه بلند بشم جین هون چاقو رو گذاشت زیر گلوش و از من دورش کرد. جین هون: مثل اینکه از دفعه قبل جون سالم به در بردی. ولی این دفعه نمی تونی جون سالم به در ببری کیم تهیونگ شی. شما: توروخدا ولش کن. هر کاری بگی انجام میدم توروخدا ولش کن. جین هون: اگه بگی با من ازدواج میکنی ولش میکنم. تنها کاری که می تونستم اون زمان برای تهیونگ انجام بدم این بود که بگم باشه. ولی قبل از اینکه جوابش رو بدم پلیس ها وارد شدن و تهیونگ رو نجات دادن وجین هون رو گرفتن تهیونگ اومد سمتم و بغلم کرد وقتی ازش پرسیدم پلیسا چجوری اومدن گفت که قبل از اینکه وارد انبار بشه با پلیس ها تماس گرفته. همچی تموم شده بود و ما داشتیم بر میگشتیم خونه
موقع برگشت از تهیونگ پرسیدم که امروز باهام چیکار داشتی؟گفت: ماجراش طولانیه نظرت چیه بریم به یه کافه تا برات تعریفش کنم. من قبول کردم و به سمت کافه ی محبوب من رفتیم. رفتیم نشستیم روی میزی که همیشه می نشستیم. شما: خب تعریف کن. تهیونگ: میدونی اولین باری که من دیدمت توی آدیشن بادیگاردی نبود. شما: چی؟ پس کی بود؟ تهیونگ: زمانی که تازه کار آموز شده بودم تو اومدی برای تست کار آموزی و هم خوندی و هم رقصیدی و همه ی داور ها بهت میگفتن تو عالی هستی. ولی بعدش دیگه کمپانی کار آموز دختر قبول نکرد به همین دلیل تو قبول نشدی. شما: یه چیزایی یادمه ولی...... وایسا تو همون پسره بودی که تعقیبم میکرد؟ تهیونگ: آره
شش ماه بعد: امروز تهیونگ بعد حدود ۵ ماه تور قرار برای یک روز برگرده کره قرار شد بعد از سرکار بیاد دنبالم. چرا این ساعت نمی گذره؟ الان ساعت ۴ و تهیونگ ساعت ۶ میاد. قرار شد بیاد دنبال من و منو برسونه خونه تا یه زره باهم باشیم ولی بعدش برمیگرده خوابگاه تا فردا صبح دوباره تورشون رو شروع کنن
دیگه ساعت نزدیک ۶ بود کتم رو پوشیدم و از همکارهام خداحافظی کردم. رفتم داشتم کنار خیابون قدم می زدم که دیدم یکی دار نزدیک میشه سرم رو که آوردم بالا دیدم تهیونگه بدون معطلی پریدم توی بقلش. اونم پیشونیم رو بوسید. بعد رفتیم و سوار ماشین شدیم تموم راه باهم صحبت کردیم دیگه نزدیک خونه شده بودیم. وقتی جلوی خونه رسیدیم نمی خواستم از ماشین پیاده شم کلی از تهیونگ خواهش کردم تا بالاخره راضی شد تا بیاد بالا تا یه قهوه بخوره
قهوه هامون رو ریختم و آوردم. وقت گذروندن با تهیونگ خیلی خوب بود. نمی خواستم اون قهوه هیچ وقت تموم بشه ولی مثل اینکه همه دنیا با من در تضاد بودن. اون قهوه بهترین قهوه ی عمرم و کوتاه ترین قهوه ی عمرم بود موقع خداحافظی دوباره محکم تهیونگ رو بقل کردم جوری که تهیونگ گفت: می را نگران نباش دوست پسرت فرار نمی کنه. بالاخره تهیونگ رو ول کردم و باهاش خداحافظی کردم.
خب اینم از پارت آخر نجاتت میدم(تهیونگ) امیدوارم خوشتون اومده باشه. داستان بعدی از جیمین هستش منتظر باشید.
کامنت یادتون نره. بای
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
تموم شد؟ಥ‿ಥಥ‿ಥچراااا
دوستان من فعلا مغزم هنگیده انقدر که هم زمان موضوعات مختلف میاد توی ذهنم
فعلا که داستانی که از جیمین نوشتم پارت اولش در حال بررسی هستش و پارت های بعدیش در حال نوشتن.
می خوام یه داستان برای نامجون لاور ها بنویسم به اسم محافظ جنگل یا الهه جنگل که ژانر تخیلی و درام هستش.
یه داستان هم برا جی هوپ لاور ها به اسم دنیای رقص یا جهان رقص می خوام بنویسم که موضوعش کمدی و درام هستش.
داستانی که می خوام برای شوگا لاور ها بنویسم هنوز اسم مشخصی نداره و ژانرش کاراگاهی و جنایی و درام هستش.
داستان جین لاور ها هم کمدی و درام هستش که اونم اسم مشخصی نداره.
لطفا منتظر باشید من فعلا باید یه زره به مغزم استراحت بدم خیلی برای همه ی داستان هیجان دارم مخصوصا داستان شوگا چون خودم عاشق ژانر کاراگاهی هستم
خیلییییی طولانی شد فقط خواستم یه مژده برای کار های بعدیم بدم امیدوارم خوشتون بیاد حسابی منتظر باشید
انیووون
یا جد بنگـتن....خش بـه حالمون:))ددچ بهترینی...مح منتظرم بی صبرانه*-*
خب چرا نمیدی بیرون کشتیی مارو انقدر صبر کردیم
منتظر پارت بعد هستم 😘
مثل همیشه عالی 🤩😍
پارت آخر بود گلم
وای پارت هات مثل همیشه بی نقص و عالییییی هستند خیلی قشنگ بود و من بی صبرانه منتظر فیک هات از جیمین هستم💋💋💋💋🥺🥺🥺🥺🥺
نمیدونم چرا بقیه کامنت نذاشتن
خیلی.خیلی.خیلی. قشنگ بود.
با اینکه من تهیونگ لاور نیستم و زیاد داستان های عاشقانه نمیخونم و نمینویسم ولی بازم خیلی خوب بود .اشکم داشت در می اومد💜
عالی بود
💜🤍💙💚
خوشمان امد، خوشمان امدددددد💜
فک کنم تا نظرم تایید شه دو قرن طول بکشه و صد نفر جلو تر از من داده باشن ولی کلن خاستم بدم ک اولین کامنتی ک گرفتی واسه پارته اخر باشه
فایتینگ لاوووو
ممنونم
ولی کاش زیاد بوود😞😣
ولی بازم ممنونم💜💜💜
واییی عرررررر چه باحال فقط پایان یهویی😂لطفاً دیگه بلایی سر جیمین نیاد وگرنه من خودمو میکشم😝😝😭😭