رمانی برای پیشرفت خودم
موهای پریشانش نشان از سختی هایش بود
ولی در عین حال لبخند بر لبان سرخش
نیرویی درونم ایجاد میکرد که قلبم را تحریک به بوسه ای روی گونه هایش میکرد
مگر میشد آنقدر زیبایی در چهره اش را ندید و نخواست
او همه جوره خواستنی بود
انگشتانش را به نزدیک صورتم برد
خانم ؟
خوبید؟
چشمانش برق میزد
ولی خودم را سفت کردن و گفتم
ام آره خوبم
چی میفرمودید
دستانش را نزدیک دستانم برد
برگه ای چروک شده در دستانش بود
آن را در دستانم چپاند و با قطره ای خون که از ریشه دستانش فرود می آمد
من را تنها گذاشت
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (9)