
لایک و کامنت فراموش نشه ❤❤
از زبان ^مرینتو ماشین زد اون موقع دنیا رو سرم خراب شد بلند داد زدم ^مممممرررررینننت. ولی جوابی نگرفتم بدو بدو رفتم طرفش توی خون بود تو بغلم گرفتمش گفتم^ ترو خدا تروخدا 😢😭بلند شو بشین بگو شوخیه خدا یکی زنگ بزنه امبولانس مرینننت پاشو 😭😭 از زبان ×داشتم میرفتم جایی کا مرینت اینا رفتن که یکهو صدای لوکا اومد که گفت ^مرررینت پاشو بعدش گریه بدو بدو رفتم طرفش که با بدن بی جون مرینت تو بقلش رو به رو شدم اون لحظه افتادم رو زانوهام گفتم ×چی شده ^ماشین زدش ×اامبولاس خبر کنید گفتم (اینجاش باداده) امبولانس خبر کنید که صدای امبولانس اومد از زبان _خیلی وقت بود الیا نیومده که صدا امبولانس اومد بدو بدو رفتیم طرف صدا که دیدیم لوکا خونیه الیا گریه میکنه مرینتم دارن میبرن +چی شده ×مرینت رو ماشین زده _خوب سوار ماشین شید ماهم بریم
همه به طرف بیمارستان رفتیم که دکتر مرینت رو برد تو اتاق عمل گفت زود باید عمل شود نشسته بودیم که من گفتم _چی شد که اینجوری شد که لوکا با خشم گف ^میخوای بدونی اره تقصیر یک عوضی بود که الیا پاشد گفت× لوکا اروم باش دوباره نشستیم
از زبان ^داشتم به مرینت فکر میکردم که ادرین گفت _چی شد که اینجوری شد منم با خشم گفتم ^تقصیر یک عوضی که میخواستم بگم تویی که الیا گفت ×لوکا اروم باش باز نشستم منتظر دکتر
دکتر اومد گفت =خداروشکر عمل با موفقیت انجام شد و بخواطر ظربه جانبی مغزشون اسیب ندیده ولی اگه یک ضربه ی دیگه بخوره بهتون قول نمیدم که حالشون خوب باشه ×خداروشکر حالش خوبه ^برای چی مگه چی میشه =ایشون میرن تو کوما و یا حافظشون رو از دست میدن یا فلج میشن همه شکه گفتیم چی الیا که حالش بد شد که مرینت رو اوردن بیرون و بردن تو مراقبت های ویژه
زبان _الان چند هفته از اون اتفاق میگذره و مرینت برگشته ولی دیگه مرینت قبلی نیست سرد بد اخلاق یک حسی بهم میگه ازم متنفره حالا این که هیچ ما چند وقته دنبال جایی هستیم که توش هاکماث هست و امروز لیدی باگ گفت شب برم بالای برج ایفل. *خیلی وقته که میگذره من سرد تر شدم و از ادرین متنفرم و امروز فهمیدم که هاکماث کیه با فهمیدنش واقعا تعجب کردم و امشب به گربه سیاه میگم. رو برج منتظر بودم که یکهو یک صدا اومد

پایان ببخشید کم بود پارت بعدیو زود تر میزارم ممنون لایک و کامنت فراموش نشه ❤❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام اجی مدتی تو داستان هام کامنت نمیزاری خواستم حالتو بپرسم چطوری
ببخشید ابجی حالم خوبه ولی چون مدارس شروع شده گوشی دستم نیس
آره میدونم خودمم فقط دو تا تست میتونم در هفته بسازم اونم مامانم به زور راضی شده و روزی نیم ساعت گوشی دستم محدودیت مامانا ست دیگه
اره بد بختیه مخصوصا من که هر ماه از همه درسا ازمون دلریم ب جزء روزانه
عالی بود اجی
ممنون اجی جون
کاش پارت بعد زودتر بیاد 😢🌹🤗
چشم زود میزارم
عاجیااااااا.چرا دیگه حرف نمیزنی؟کجا غیب شدی؟همین الان ک اینو خوندی ریپلای بزن ی چی بگو؛/و اها پارت بعدیو بزار دیگه.نگاا من میخام فصل دوم رمانمو شروع کنم اونوقت تو هنوز پارت بعدیو رمانتو ننوشتی؛/
ببخشید اجی من مسافرت بودم تازه امدم دیگه وقت نمیکنم .تازه مدرسم هم شروع شده دیگه درس عربی و انگلیسی و ریاضی و بقیه و مامانمم که میگه کمتر گوشی بگیر دیگه مجبورم ولی باشه
اووو اها باشه.منم درسام دارن شروع میشن؛|ممنون.موفق باشی:)
عالی بود اون یکی پارت رو زود بزارید
چش
عاالی بود🙂🙂❤❤
هق اجی دیگه سعی کن یه کاری از ادرین متنفر نباشح.هیق🥲💔
تازه اولاشه
چرا از ادرین متنفره؟؟عااالیی بود
اگه پارت قبل و خونده باشی میفهمی که تصادف و شکسته شدن دلش بخواطر ادرین بود فعلا داستان رو با لوکا میبرم جلو و بعد ادرین
عالی بود اجی
ممنون