10 اسلاید صحیح/غلط توسط: merynt انتشار: 3 سال پیش 336 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام با فصل دوم اومدم ........ اتفاق های بسیار مرموز و عجیبی قراره بی افته و توضیحاتی رو هم میدم تو داستان و لطفا این فصل رو هم بخونید و از الان بگم که نمیشه به همین راحتی مرینت و آدرین رو بهم برسونم ...... بریم برای داستان ❤
اول بالا رو بخون لطفا 😁
چند ماه بعد ............... از زبان نویسنده : خوب برای اینکه بدونید جریان از چه قراری هست اینه که آدرین تیر به قلبش مستقیم نخورده و چون دست ناتالین لرزیده به پایین قلبش شلیک شده و بیهوش شده و چون کسی جسد اون ها رو نسوزونده روح ناتالین و مرینت هست من خودم کل گوگل رو زیر و رو کردم و اطلاعات بدست آوردم وقتی جسد خوناشامی رو نسوزه روح اون هست و یک ورد جادویی اما بسیار دشوار هست که هم پیدا کردن ورد و هم انجام داد اون ورد خیلی سخته و وقتی نینو رفته یک دختری اومده و اون ها رو پیدا کرده و یک پسری رو کشته و با قدرتش اون پسر رو به شکل آدرین در اورده و آدرین رو برای خودش برداشته و اون رو خوب کرده و الان دختره که اسمش لیا هست با آدرین دنبال اون ورد میگردن و همه فکر میکنن آدرین هم مرده در صورتی که اشتباه میکنن و ارورا و بلا و ماه نزاشتن جسد ها رو بسوزه چون میخوان اگه هم شد گه گاهی اون ها رو ببینند 😊
میدونم داستان پیچیده شده ولی خیلی قشنگ هست و از چندین داستان و آهنگ الهام گرفتم ...... و لیا هم دختر بدی نیست و آدرین رو بهش جا و مکان داده و مخفی کرده اش ......... و کم کم دارند به ورد نزدیک میشن 😁 و واقعا خیلی مطلب درباره خ . و . ن . ا . ش . ا . م ها خوندم تا این داستان رو ادامه بدم لطفا کامنت بدین و لایک کنین 😉😉 عکس لیا
آدرین : لیا ...... لیا فکر کنم آخر پیداش کردم 😀 لیا : وای واقعا آدرین ، دمت گرم ، چیییی ......... یا حضرت مکان این دیگه کجای دنیا هست اصلا این چه گلی هس که باید پودرش کنیم ؟؟؟؟ آدرین : ببین منم هیچی نمیدونم باید مرینت زنده بشه همین و بس 😢 لیا : آقای مجنون ، الان این شهر آتلانتیس کجا هست اصلا میدونی این شهر نابود شده و اصلا گل رنگین کمانی دیگه چیه ؟؟؟ آدرین : لیا لطفا کمکم کن .
لیا : باشه 😁 ( تغییر مکان * خونه مرینت اینا .) ادوارد : ارورا بیا بریم دکتر خیلی حالت گرفته هست از رنگ و رو افتادی 😟 ارورا : وقتی دخترم پیشم نیس هیچ چیزی برام معنی نداره و مهم نیست اصلا بزار بی حال باشم 😞 ادوارد : این طوری نمیشه . ..... که یک دفعه تصویری خیلی کم رنگ از مری پیدا شد (روح مری) : مامان آروم باش ☺ و محو شد و ارورا زد زیر گریه 😭😭😭😭😭 همینطور روز و شب های ارورا با گریه و غم سپری میشد که اون رو ضعیف و ضعیف تر میکرد تا اینکه یک روز تصمیم گرفت به خاطر مرینت هم که شده سر پا بشه و از این رو به اون رو شد و دوباره سر پا شد انگار غم مرینت تموم شد و به یاد مرینت جون گرفت 😁
( پیش ماه * ) پادشاه : ماه شنیدم چند وقتی هست که خیلی سخت گیر شدی و به همه گیر میدی ، از نظر من کار خوبی نکردی بعد از یک هفته مرگ پسرت اومدی . ماه : برام هیچی مهم نیست جز محافظت از شما و خاندان شما ، با اجازه به کار هام ادامه بدم و یک ارتش قوی درست کنم . ( همینطور که خوندید ماه اصلا ناراحت نبود و به در بیخیالی زده .)
پیش بلا *) بلا : باید به این خونه تغییر بدیم 5 ماه از مرگ پسرم گذشته و دیگر لزومی نداره که سیاه بر تن کنیم ، خدمت کاران خونه رو مثل قبل کنید و دیگه سیاه نپوشید . خدمتکارا : چشم بانو . ( همین طور که دارین میخونید ، فهمیدید که همه دیگه این سه تا رو فراموش کردند و به زندگی عادی خودشون برگشتن . )
وقتی خبر ها به لیا و آدرین رسید که دیگه مرینت و ناتالین و آدرین فراموش شدند ، آدرین خیلی خیلی عصبانی و ناراحت شد و لیا هم همینطور و تصمیم گرفتند که اون دو تا رو زنده کنند اما به نقشه مرده بودن ادامه بدن . لیا : بعد از یک ماه بالاخره شهر آتلانتیس رو پیدا کردم ، آخ جوووووون 😀😀😀😀 ادرین : آفرین لیا 😉😉 لیا : سریع دفتر و دستک جمع میکنم بریم اونجا 😆 آدرین : یعنی من باز باید مثل دزد ها شنل مشکی بپوشم و سر به پایین روی اسب بیام بیرون 😐😐 خسته شدم از مخفی کاری 😤 لیا : میخوای بدمت به نینو که تو رو هم بکشه 😐 آدرین : نه .... بریم پی بیدار کردند زیبای خفته 😀 لیا : اول هم قول دادی که ناتالین رو هم زنده کنیم ، پس بریم پی بیدار کردن هر دو تاشون نه تنها مرینت 😡 ادرین : باشه باشه 😅
کلی از این جاده به اون جاده شدند که رسیدند به دریا و سوار کشتی شدن خوشبختانه دیگه از این جا به بعد آدرین لازم نیست خودش رو مخفی کنه چون کسی اون رو نمیشناسه 😉 کاپیتان : همه پیاده بشید به جزیره رسیدیم . و پیاده شدند . همه جا رو گشتن تا شهر گمشده زیر دریای آتلانتیس رو پیدا کنند ، از بس توی آب شنا کردند که لیا خیلی سردش شده بود 😶 ادرین : لیا بهتره فردا دوباره بگردیم 😕 لیا : باشه 😊
چالش : بعد از خوندن این پارت خوشحال شدی ؟؟؟؟؟؟؟
لایک و کامنت بزار 😁😁😁 فالو = فالو 💓💓
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
عالــی بیـــد خـوشــمــان آمـــــد👏👏👏
خیلی قشنگههههه😍😍😍😍😍😊😊😊🙂🤗
خیلی ممنونم ❤
اها شاید عدم تایید خورده
آره خورد و اومدم کل اون پارت رو عوض کردم و خوب نوشتم تا تایید بشه 😉
😍😍😍😍😍😍
لطفا زود زود زود پارت بعدی رو بنویس
نمیدونم چرا داستان هام برسی نمیشه ، نوشتم من 💔
وای خدا داستانت بهترین داستان دنیا هست لطفا زود بنویس پارت بعد رو بنویس ترو خدا
خیلی خیلی مممنون 💜💜💜💜
🥰🥰🥰🥰🥰🥰
عالی بود اجی
ممنون آجی 😁😁
خواهش 😂😂
یک سوال نوشتی پارت بعد رو ؟
نه هنوز یک تیکه گیر هستم وقتی به ذهنم رسید بقیه زو مینویسم
عالییییی
پارت بعدی رو میذاری یا پارتت کنم😑😒
میزارم ، میزارم 😂 و ممنون برای کامنت 😇😆
😐😁
هی پنجاه پنجاه خوشحال شدم ٔ😐😐😐😐
امید وارم سر بقیه صد در صد خوشحال بشی 😁
خیلی خوشحالم
منم خوشحالم که کامنت میزارید 💓 انرژی میگیرم و سریع پارت ها رو میزارم 😁
خیلی خوبع