
سلام من اومدم با پارت 8 بچه ها چرا لایک و کامنت واقعا کمه 🙁
درو آروم باز کردم دیدم مرینته سریع رفتم پیشش و گفتم : خوبی؟ کت نوار خوبه؟😥 مرینت _ اره من خوبم کت هم خوبه بهار _ هوووف،خداروشکر 🙁 مرینت _ ولی فکر کنم حال تو خوب نیستا بهار_ وا چرا؟ مرینت _ هیچی 🤷♀️ بهار _ راستی الیا زنگ زد مرینت _ واقعا چی گفت؟ بهار _ هیچی نگفت گفت بهت بگم بهش زنگ بزنی مرینت _ باشه مرسی که گفتی 🙂 حالا بیا بریم شام سفارش بدیم که من هم گشنمه هم حوصله ی غذا درست کردن ندارم بهار _ دو برسم که روده بزرگه روده کوچیکه رو خورد. با همدیگه رفتیم پایین مرینت غذا سفارش داد و آمد کنار من نشست
بهار _ سفارش دادی؟ مرینت _اره بهار _ مرینت یه سوال بپرسم مرینت _ اره بهار _ میگم چرا کوامی ها بیرون میراکلس باکس نبودن؟ مرینت _خب مجبور شدم بزارمش ن تو میراکلس باکس چون خیلی سرو صدا میکردن و اینا بعدم مامان و بابام داشتن بهم شک میکردن دیگه نمیشد تازه یه روز هم نزدیک بود مامانم پالت رو ببینه بهار _ وای خدا اینا چرا اینقدر شیطونی میکنن مرینت _ برای تنبیه هم آون توعن. صدای زنگ خونه آمد با همذیگه رفتیم پایین و من رفتم پیش مامان و بابای مرینت، مرینت هم رفت غذا هارو حساب کنه
پیششون یکم واستادم و مرینت برگشت و دستش پر بود، قرار شد مامان و بابای مرینت هم بیان با هم شام بخوریم برای همین مغازه رو زود تر بستم و آمدن پیش ما، ما هم یک فیلم طنز گذاشتیم و نگاه کردیم بعد شام به مرینت کمک کردم و میز و مرتب کردیم و مامان و بابای مرینت رفتن خوابیدن ما هم رفتیم داخل اتاق مرینت
بهار _ خب مرینت جان الان میدونی وقت چیه؟ مرینت _ چی؟ بهار _ اینکه تو بری و کوامی هارو بیاری تیکی _ وا مگه اونا تنبیه نیستن مرینت؟ مرینت _ اممممم... خب اره ولی به نظرم کافی باشه بهار _ جانمی جان. مرینت رفت جعبه ی میراکلس هارو آورد و گفت : بفرما و دکمه رو زد و کوامی ها آمدن بیرون و کلی سرو صدا کردن مرینت _ هیس ساکت الان مامان و بابام بیدار میشن. ولی اونا بازم داشتن سرو صدا میکردن و مرینت با داد گفت : ساکتتتتتتتت 😡
کوامی ها هم همونجور واستادن مرینت گفت : بیاین پیش من. کوامی ها هم پیش مرینت صف شدن مرینت _ آفرین... خب بچه ها معرفی میکنم ایشون بهاره ( مرینت دستش رو میزاره رو شونه ی من) دوست و همکار جدیدمون ژوپو _ یعنی ابرقهرمانه؟ مرینت با کلافگی گفت : نه مگه لباس ابرقهرمانی تنش میبینی؟ ژوپو _ خب نه بهار _ وای خدا شما چقدر از نزدیک گوگولی ترید مرینت _ و پر سرو صدا تر خندیدم و گفتم : خب بچه ها اینقدر سروصدا نکنید
مرینت _ خب بهار اینجور حرفا رو ولش کن، ازت یه سوال دارم بهار _ چی؟ مرینت _ تو هویت هاک ماث رو میدونی؟ بهار _ اممم... اره دیگه وقتی هویت شما رو میدونم یعنی اونم میدونم دیگه مرینت _ خب اون کیه؟ بهار _ اممم خب اون ( آروم تو گوشش گفتم) اون گابریل اگرست بابای آدرین. مرینت یه متر پرید بالا و با داد گفت : چییییییی؟ 😱 نه این امکان نداره بهار _ مرینت آروم باش الان مامان و بابات رو بیدار میکنی
مرینت _ آخه چطور ممکنه؟ اون برای چی میراکلس های من و کت رو میخواد؟ بهار _ به خاطر امیلی. مرینت میاد کنار من نشست و گفت : به خاطر کی؟ بهار _ امیلی مامان آدرین مرینت _ مگه اون نمرده؟ 😕 بهار _ خب دلیل هم همینه دیگه اون میخواد میراکلس هارو بگیره تا امیلی رو زنده کنه البته امیلی نمرده رفته تو کما. مرینت _ بهار میشه واضح توضیح بدی بهار _ خب نگاه کن میراکلس طاووس خرابه برای اون رفته تو کمی چون اون ازش استفاده کرده و میراکلس طاووس برای اینکه خودشو ترمیم کنه از روح امیلی استفاده میکرده...
و امیلی هم برهی همین رفته تو کما و گابریل برای اینکه بقیه نفهمن دلیل کما رفتن اون چی بوده گفته مرده و گم شده و بعد از اینکه فهمید راهی هست که میتونه آنیلی رو برگردونه تبدیل به هاک ماث شد. مرینت _ یعنی آدرین این قضیه رو میدونه؟ بهار _نه آدرین این رو نمیدونه و نباید هم بدونه مرینت _ یعنی آدرین بفهمه بد میشه؟ بهار _ یه جورایی هم اره هم نه مرینت _ آهان بهار _ مرینت حواست باشه رفتارت با گابریل عوض نشه ها مرینت _ خودم میدونم بهار _ باشه حالا بیایم بخوابیم که فردا مدرسه داریم🙂 مرینت _ باشه 🙂 مرینت کوامی ها رو برد تو میراکلس باکس و رفت خودش رو تختش و منم پایین و خوابیدیم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
اجی میشی من یاس هستم 13 سالمه و میراکولرم
مرسی عزیزم
حتما منم بهارم هم سنیم
❤️