برو بخون 😆
بلند شدم لباسمو پوشیدم و قتی رسیدم رفتم تو دیدم خانواده ی زنه خیلی بد نگام می کنن ولی محل نذاشتم دیدم آدرین و اوردن رفتم پیشش گونشو بوسیدم گفتم همچی درست میشه رفتم سمت رییس دادگاه کشوندمش یه جای خلوت ساک ترو درووردم گفتم آزادش کن ساک رو دادم بهش توش پر پول بود چشماش برق زد گفت باشه ولی نمیتونم سری آزادش کنم یه چند روزی طول میکشه شاید دو روز گفتم باشه رفتم سمت دادگاه با خنده رفتم سمت آدرین گفتم تموم شد خندید لبمو بوسید بهد از دادگاه با آدرین خدافظی کردمو گفتم دو روز دیگه میام دنبالت رفتم سمت خونه ( 2 دو روز بعد) امروز باید ساعت 12 میرفتم دنبال آدرین ساعت یک ربع به 12 بود رفتم سوار ماشین شدم رسیدم منتظر آدرین بود م
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
محشررررررر بود مثل همیشه داستان منم بخون 🍒
حتما 😊
عالیییییییئیی😁
مرسی 👀❤