
سلام امیدوارم خوشتون بیاد❤
اسنیپ به سمت ما می اومد. نگاه نفرت انگیزی به من انداخت و گفت_ آقای پاتر امیدوارم در مسابقه کوییدیچ موفق باشید البته برای اون کسی که تونسته یک غول رو شکست بده برنده شدن در کوییدیچ که براش چیزی نیست. حرفش رو گفت و رفت. متوجه پاش شدم که لنگ میزد. پس همه ماجرا زیر یر اسنیپ بود اما چرا باید اینکار رو انجام بده میخواسته به چی برسه؟ هری هم به پای اسنیپ نگاه میکرد. من_ فکر کنم آزاد کردن غول کار اسنیپ بوده. رون_ اما چرا؟ هری_ من مطمئنم کار اونه. با آزاد کردن غول میخواسته سگ سه سر رو سرگرم کنه ولی سگ گازش گرفته و بخاطر همین لنگ میزنه. هرمیون_ منطقیه. صدای بلند چغدی اومد برگشتم و دیدم که هدویگ با بسته ای که همراهش بود به سمت ما میاد. رون_ چرا الان بسته میاره؟! من_ اما کسی تا حالا چیزی برای هری نفرستاده
هدویگ بسته روی میز گذاشت. همه با کنجکاوی بهش نگاه میکردیم. هرمیون_ هری زود باش بازش کن. بسته رو باز کرد یک جارو بود. هری_ یه جارو! رون اما این یک جارو ی معمولی نیست نیمبوس ۲۰۰۰ هست. من که چیزی از حرفای رون متوجه نشدم. امروز مسابقه کوییدیچ برگزار میشه. بخاطر همین هری خیلی نگران بود حقم داشته اگه من جای اون بود سکته میکردم. بالاخره مسابقه داشت شروع میشد. من نمیخواستم مسابقه رو از بالا نگاه کنم. پس از پایین تماشا میکنم. اما خیلی شلوغ بود. همه متنظر بودن تا بازیکن ها وارد بشن. به اطرافم نگاه میکردم که دیدم یک نفر داره دسته تکون میده فکر کردم برای کس دیگه ای هست چون خیلی شلوغ بود. اما خوب که دقت کردم وای برای منه. دوباره مالفوی بود باورم نمیشد داره پیش من میاد. بهم رسید.
مالفوی_ میبینم تنهایی پس اون دو تا دوستت که همیشه کنارت هستن کجان. من_ اون بالا من دوست داشتم اینجا باشم تنهایی. دوربینم که داری. مالفوی_ آره اینطوری بهتر میتونم باخت گریفیندور رو ببینم. من _ هنوز که بازی شروع نشده سریع قضاوت نکن. مالفوی_ اسلایترین همیشه برندس. صبر کن اون هاگریده؟ اه ازش متنفرم با اون سگ سه سرش. من_ چییی؟ تو الان چی گفتی!!؟؟ مالفوی_ سگ سه سر من وقتی پدرم داشت با کوییرل حرف میزد فهمیدم. من_ وای خیلی خوب شد به من میگی؟
مالفوی_ معلومه که نه. من_ چرا؟ مالفوی_ ببین بازی داره شروع میشه میتونیم باهم از باخت گریفیندور لذت ببریم. من_ چرا بحث رو عوض میکنی! اگه انقد مطمئنی بیا شرط ببندیم. مالفوی_ چه شرطی؟ من_ اگه گریفیندور برنده شد همه چیز رو راجب اون سگ سه سر باید بهم بگی اگه هم اسلایترین برنده بشه من با باخت کنار میام و تو هیچ چیز بهم نگو منم دیگه سوال نمیپرسم. مالفوی_ قبوله. همین موقع بازی شروع شد. گریفیندور خیلی خوب عمل میکرد. تا اینجای بازی که گریفیندور سه تا گل زده بود. مافوی هم خیلی عصبانی شده بود منم هی اذیتش میکردم و میخندیدم. تا اینکه همه چیز خراب شد و اسلایترین باعث شد وود آسیب ببینه و روی زمین پرت بشه و حالا اسلایترین بود که داشت برنده میشد.
من_ اونا دارن تقلب میکنن این حساب نیست. مالفوی_ خیلی هم خوب بازی میکنن. نوبت هری بود که وارد عمل بشه. همه چیز داشت خوب پیش میرفت که با جاروش به مشکل برخورد نمیتونست کنترلش کنه. مالفوی داشت از خنده میمرد. من_ دوربینتو بده به من بزار خوب ببینم. دوربین رو از دست مالفوی گرفتم. مالفوی_ داری چی کار میکنی! من_ یه مشکلی هست. ببین اونجا پروفسور کوییرل خیلی ترسناک به هری زل زده. انگار یه نیرویی داره. مالفوی_ بیشتر دقت کن کار اسنیپ داره ورد میخونه. من_ آره آفرین. مالفوی_ همیشه پروفسور اسنیپ رو دوست داشتم. من_ الان وقته این حرفا نیست. مالفوی_ خب میخوای چیکار کنیم؟ من_ هیچ کار.
مالفوی_ چی؟ من_ منظورم اینکه بعضیا زودتر دست به کار شدن هرمیون رو ببین دیگه از ما کاری بر نمیاد. مالفوی_ اون دیوونس. هرمیون ردای اسنیپ رو آتیش زد. من_ جاروی هری وایستاد. هری دوباره سوار جارویش شد و گوی زرین رو پیدا کرد با سرعت به سمتش می رفت و جستجوگر گروه اسلایترین هم دنبال گوی بود. من_ زود باش زود باش بگیرش. نه دیگه نمیخواد بگیریش جلوتر نرو. مالفوی_ الان با سر میره توی زمین. من_ اون دیوونه شده چی کار میکنه. نمیتونم نگاه کنم. هری قصد نداشت بیخیال گوی زرین بشه. گوی به طرف زمین میرفت و هری هم باسرعت دنبالش بود.
مالفوی_ نلی دیگه میتونی نگاه کنی افتاد. من_ آسیب دیده؟ مالفوی_ نه فقط حالش بده. برگشتم نگاه کردم به نظر میرسید حالش بدجوری بهم خورده. من _ ای وای. یک دفعه گوی از داخل دهان هری بیرون افتاد. من بلند فریاد کشیدم_ اااافرینن هری. گریفیندور برنده شد. مالفوی_ لعنتی. من_ خب کی وقت داری باهم حرف بزنیم. شاید الان موقع خوبی باشه. مالفوی_ وای دیدی چیشد با کرب کلی کار داشتم من دیگه برم. من_ چیکار داری؟ مالفوی_ باید همه چیز رو توضیح بدم! من_ خیلی خوب برو. معلوم بود که میخواد از دستم فرار کنه ای دروغگو. *** دو روز دیگه روز کریسمسه . هری بهم گفته بود که به همراه رون و هرمیوم با هاگرید صحبت کرده بودن و
هاگرید نا خواسته بهشون کمک کرده. هرمیون و رون میخواستن با خانواده شان کریسمس رو جشن بگیرن بخاطر همین وسایلشون رو جمع کردن و مثل بقیه آماده رفتن شدن. هرمیون قبل از رفتن به من و هری گفت اطلاعاتی درمورد نیکلاس فلامل جمع کنیم. هاگوارتز خیلی ساکت شده بود. من و هری تنها بودیم البته دراکو و بچه های دیگه ای هم بودن اما من بیشتر با هری و دراکو هم صحبت بودم. با هری تنهایی در سالن اجتماعات نشسته بودیم. من_ چه روز کسل کننده ای حدصلم سر رفت.
هری_ منم دقت کردی تا حالا من و تو تنهایی صحبت نکردیم. من_ آره فقط یه بار فرصتش پیش اومد میخواستیم داخل قطار صحبت کنیم که رون وارد شد. هری_ دقیقا اوه راستی تو عکس پدر و مادر رو ندیدی نه؟ هری_ نه ندیدم. هری_ خب صبر کن الان میارم. من_ خیلی خوب شد. هری عکس مامان و بابامون رو آورد اونا فوق العاده بودن خیلی خوشحال شدم وقتی تصویرشون رو دیدم. چی میشد اگه الان زنده بودن. من_ زیباترین پدر و مادر دنیا هستن دلم میخواد گریه کنم. هری_ نه نلی ما همدیگه رو داریم. من رو بغل کرد و ارامشش رو هم بهم منتقل کرد. من_ من میرم کتابخونه ببینم میتونم اطلاعاتی درمورد نیکلاس فلامل پیدا کنم یا نه. هری_ باشه موفق باشی.
میخواستم به کتابخونه برم اما فکر کردم بهتره اول یه سری به دراکو بزنم.میدونم کجا پیداش کنم. جای همیشگیش کنار کرب و گویل در سرسرا. خوب به همه جا نگاه تا اینکه دیدمش درست همینطوری که حدس زده بودم به طرفش رفتم اصلا حواسش به من نبود. من_ ببخشید آقای مالفوی مزاحم فکر کردنتون شدم. دراکو_ تویی سلام. اگه به خاطر اون اومدی ببین نلی من نمیتونم... من_ میدونم نمیتونی درمورد اون بهم چیزی بگی اصلا برام مهم نیس. دراکو_ اوه نارحت شدی؟ بخاطر چی؟! من_ نه بابا چرا باید ناراحت بشم. بخاطر اینکه چند روزه منو معطل خودت کردی یا اینکه زیر قولت زدی؟ خودم راجبش میتونم پیدا کنم نیازی نیست چیزی بگی. همیشه از آدمایی مثل تو بدم میاد نمیدونم اصلا چرا باهات دوست شدم. دراکو_ تو هم اصلا برام مهم نیستی منم ازت بدم میاد. تو هیچی نداری چرا باید با یک پاتر دوست بشم یک گریفیندوری ضعیف. حالا بهتره بری تا من یکم احساس راحتی کنم. من_ ازت متنفرم. دراکو_همچنین. داشتم از عصبانیت میترکیدم. دلم میخواست یه چیزی بهش پرت کنم. اما فقط از اونجا دور شدم. حوصله هیچ کاری رو نداشتم و خیلی ناراحت بود.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی و جذاب بود ذهن خلاقی داری عالیه
خوب بود دوست داشتم❤
ممنونم عزیزم
خیلی باحال بود مرسی حتماً ادامه بده 😘😘
واقعاا
ممنون❤