10 اسلاید صحیح/غلط توسط: تهیونگ کوچیک انتشار: 4 سال پیش 4,482 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم از پارت 2 امیدوارم خوشتون بیاد
الان 3 دقیقست که تهیونگ من رو بغل کرده یهو صدای پا اومد تهیونگ زود من رو ول کرد در باز شد پدرم بود پدر:خوشحالم که به هوش اومدی. تهیونگ گفت: من میرم به بقیه خبر بدم این رو گفت و رفت بیرون در رو هم بست. پدر: جین هو 2 ساعت دیگه میریم تا برادرت رو ببینیم گفتم: قبل از اون بهم بگید چرا برادر زندست پدر گفت: جین هو متاسفم که به تو چیزی نگفتم برادرت نمرده بود اون جنازه هم تقلبی بود من و مادرت به جین لینگ گفتیم که بره و یک جای دیگه زندگی کنه
گفتم: چرا شما و مادر به برادر گفتید بره پدرم گفت: چون اگه اون اینجا میموند بیشتر از نصف پول به اون ارث میرسید و اون رییس بعدی میشد گفتم مگه چه اشکالی داره اون هم مثل من از گوشت و خونه شماست. پدر گفت: نه اینطور نیست من یک خواهر بزرگ تر داشتم که بعد از ازدواج من و مادرت هم اون و هم شوهرش مردند من و مادرت پسر اون ها رو برداشتیم و اون رو بزرگ کردیم اون پسر جین لینگ اون برادر تو نیست و پسر عمه تو هست بخاطر همین تو باید رییس بعدی باشی نه جین لینگ تو از گوشت و خونه منی نه جین لینگ
اولش هنگ کردم ولی یکم بعد از حالت هنگ بودن در اومدم دیدم که پدرم رفته و کسی در اتاق نیست پاشدم لباسم رو عوض کردم و کوله ام رو برداشتم و کفش پوشیدم لباسم و کفشم و کوله ام هرسه سیاه بودن من تیپ اسپورت زدم از اتاقم در اومدم و خواستم برم بیرون پدرم و مادرم گفتند کجا میری گفتم میرم بیرون باید چند وقت از این خونه دور باشم درو باز کردم و رفتم بیرون پدرم گفت جین هو که جایی رو نداره بره مادرم گفت خب میره پیش دوستاش بمونه پدرم گفت جین هو که دوستی نداره اون یک دختره گوشه گیره که هیچ دوستی نداره. نامجون گفت: لازم نیست نگران باشید اون میتونه تا هروقت که بخواد تو خونه ما بمونه پدرم تشکر کرد بی تی اس سوار ماشین شدن همین که تهیونگ خواست سوار بشه نامجون گفت: کجا زود باش برو جین هو رو پیدا کن ما تو خونه منتظرتونیم تهیونگ گفت باشه و شروع کرد به دویدن تا من رو پیدا کنه
یهو دیدم یکی داره صدام میکنه پشت سرم رو نگاه کردم دیدم تهیونگه وایسادم همین که بهم رسید گفتم: چیه کاری داری تهیونگ گفت: باهام بیا قراره تو خونه ما با من و بقیه اعضا باشی. گفتم: جان با هفت تا پسر تو یک خونه زندگی کنم غیر ممکنه نمیام تهیونگ گفت: پس نمیایی باشه به زور میبرمت دستم رو گرفت و تاکسی گرفت تهیونگ پول تاکسی رو داد رسیدیم خونه بی تی اس رفتیم داخل اعضا هم زمان با هم گفتن خوش اومدین گفتیم ممنون. نامجون گفت: خداروشکر زود تر نیومدین وگر یه خونه بهم ریخته رو میدید من و تهیونگ یه لبخند کوچیک زدیم
تهونگ گفت: من گشنمه جیمین گفت: دو دقیقه صبر کن تا غذا بپزه نامجون گفت: جین هو بیا بریم اتاقت رو نشون بدم گفتم: چشم *داخل اتاق* نامجون: جین هو از اتاقت خوشت اومد گفتم: بله نامجون گفت: وقتی داشتیم میومدیم لباس هات رو هم اوردیم گفتم: ممنون نامجون گفت: فکر نکنم با این لباس ها راحت باشی من میرم بیرون تو هم لباس هات رو عوض کن بعد رفت بیرون در رو هم بست با خودم گفتم: نامجون که گفت لباس هات رو اوردیم پس کجان شاید تو کمدن کمد رو باز کردم دیدم خیلی مرتب لباس هام رو اویزون کردن کشو رو باز کردم دیدم مرتب شلوار هام رو تا کردن و گذاشتن تو کشو اون یکی کمد رو باز کردم دیدم کفش هام رو مرتب گذاشتم داخلش و هندزفری و بقیه وسایلم رو گذاشتن گوشه کمد گفتم: فکرش رو هم نمیکردم پسرها انقدر مرتب باشن یه بلوز سیاه برداشتم که روش عکس یه گربه قرمز بود و یه شلوار سیاه برداشتم که پایینش قرمز بود لباسم رو عوض کردم و موهام رو بافتم و با کش بستم
جی هوپ گفت: جین هو غذا امدس بیا گفتم: اومدم. رفتم اشپزخونه رو یکی از صندلی های میز غذا خوری نشستم تهیونگ هین که به من نگاه کرد سرخ شد نامجون گفت: وای چقدر غذا. جی هوپ: خب برای جین هو جشن گرفتیم نمیشه که تو جشن فقط یک مدل غذا باشه شوگا و بقیه هم با تکون دادن سرشون حرف جی هوپ رو تایید کردن
من و جی هوپ ظرف هارو شستیم و رو مبل های تک نفره نشستیم. نامجون گفت: جین هو فیلم که قراره بازی کنی عاشقانس درسته؟. بله درسته جیمین: چون تو شخصیت اولی پس یعنی درباره زندگی عاشقانه توعه درسته گفتم بله یهو تهیونگ بلند شد و رت اتاقش از قیافش معلوم بود که عصبانیه. شوگا گفت: جین هو میشه بری و ببینی برای چی تهیونگ عصبانی گفتم چشم و بلند شدم
در اتاق تهیونگ رو زدم تهیونگ: بفرمایید داخل. رفتم داخل و دررو بستم و روی صندلی نشستم. همین که من خواستم حرف بزنم تهیونگ گفت: دوست پسرت عصبانی نمیشه که توی فیلم های عاشقانه بازی میکنی گفتم: من دوست پسر ندارم. تهیونگ: جان فکر میکردم چون خیلی خوشگلی کلی دوست پسر داری گفتم: من فقط کسی رو به عنوان دوست پسرم انتخاب میکنم که عاشقش باشم تهیونگ: یعنی تا حالا عاشق نشدی گفتم: عاشق شدم ولی نمیتونم بهش بگم که دوستش دارم چون احتمالا میگه که من برای اون مثل دخترای دیگه ام
تهیونگ گفت: حالا کسی که دوست داری کیه سرخ شدم گفتم: نمیتونم بگم چون اون خودش هم میشنوه تهیونگ گفت: کسی بغیر از ما اینجا نیست میتونی بهم بگی گفتم: نخیر نمیگم نمیخوام با جواب اون دوباره داغون بشم. تهیونگ: بنظر من پسرای زیادی هستند که دوست دارن تو دوست دخترشون باشی ممکنه اون هم دلش بخواد تو دوست دخترش باشی و ترو دوست داشته باشه و نخواد تو داخل فیلم های عاشقانه بازی کنی گفتم: مثلا کی تهیونگ گفت: نمونش خودم من هم دلم نمیخواد تو داخل فیلم های عاشقانه بازی کنی هم دوست دارم هم دلم میخواد تو دوست دخترم باشی
سرخ شدم گفتم: تهیونگ تو الان چی گفتی گفت: همین که شنیدی برام مهم نیست که کسی که تو دوست داری کیه حتی اگه دوست های خودمم باشن به عنوان رقیب عشقیم کنار میزنمشون. خندیدم تهیونگ: برای چی میخندی گفتم: همین جوری بعد توی ذهنم گفتم تهیونگ میخواد با خودش به عنوان رقیب عشقی مسابقه بده چه جالب
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
عالیییی
خسته نباشی خداقوت
فیلم هندی شد که
اون دادشت نیست اون بابات نیست تو پرورشگاهی
وای من عاشق فیلم هنیدم
😂😂😂😂
عالی بود
ادامه بده
ممنون خیلی عالی بود💜💜🙃💜💜
عالیــــــــــــــــــــــــهــــــــــــــــــــــــــــــــــ😍😍😍😍😍😍
سلام من که داستانتو دوست داشتم و هم سلیقه اگه میشه بامن هم دوست شو من آیگینم دخترم و دوست دارم مثل تو دوست باسلیقه داشته باشم راستی به تست های من هم سر بزن
سلام من هم داستانتو دوست داشتم هم سلیقه من یک دخترم اسممهم آیگینه اگه خواستی به تست هام سر بزن راستی میشه بامن هم دوست شی خوشحال میشم مثل تو دوست با سلیقه داشته باشم راستی اسمت چیه اگر ناراحت نمیشی من که کلاس شیشمم
جوابمو دوست داشتی بده
خوب بود...ولی تا جایی که من شنیدم عشق اول با نفرت شروع میشه...اگه این رو با نفرت شروع میکردی عالی میشد
در کل عالی بود
عالی بود عزیزم
منتظر پارت بعدی هستم💜
به زودی یعنی کی تو رو خدا سریع بزار🥺؟؟؟