این داستان میراکلس نیست. داستان یه دختر ششمی است که توی زیر شروانی خانه اش یک جعبه موسقی عجیب پیدا می کند
امروز صبح دیر رسیدم مدرسه چون ساعتم خواب مونده بود با عجله لباس لباس پوشیدم و به سمت سرویس رفته بابام هم با ماشین رفته بود برای همین شروع به دویدن کردم . وقتی رسیدم معلم درحال درس دادن درس جدید بود شانس آوردم تازه شروع کرده بود . سلام کردم و رفتم سر جایم نشتم نیکا پرسید: چی شده چرا بی حوصله ای 》ولی جواب ندادم فقط فکر می کردم . بالا خره زنگ تفریح شد . به نی
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
بچه ها چی کار کنم .
داستان خوب نبود دیگه آدمش ندم