این داستان خیلی غمگینه گفته باشم💘💔... ( ناظر عزیزم تروخدا منتظرش کن چیز بدی نداره برای بار ۳ می زارم رد میکنید .... لطفا منتشرش کن💔😢)
هوا سرد و طوفانی بود . پالتو مو برداشتم و توی بارون قدم میزدم . کت : مرینت رو دیدم توی توی بارون قدم میزد مو هاش رو باز کرده بود و دور شونه هاش ریخته بود یه آرایش ملایم هم داشت . رفتم نزدیک تر . بوی عطرش منو جذب خودش کرد. دستانم رو دور کمرش حلقه زدم و در آغوش گرفتمش ... ( مجبورم بنویسم در آغوش تا تستچی قبول کنه .) مرینت : یه هو یه نفر دستاس رو دور کمرم حلقه زد .
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
خیلیییییی خوب بود💕✨💕✨💕
پارت بعدیییییییییییی موخامششششش🥺
میسییییییییییی😍😍😍 .... به زودی می زارم ❤❣
پارت بعدددددددددددددد کووووووووو
عشقم تا تعداد بازدید ها و کامنت ها بالا نره پارت بعد رو نمی زارم 🙃💔❤
عالی عالی عالی عالی بوددددددددددد
مرسیییییی❤❤
عالی بود اجی
ممنون عشقم❤