سلام ببخشید دیر گذاشتم اینم پارت جدید. امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد.
از زبان جونگ کوک : رفتم بغلش کردم.
و سرشو نوازش کردم.
اروم باشه بالاخره یه روزی همه این اتفاقا تموم میشه چه بد چه خوب.
الان درکت میکنم فشار زیادی رو تحمل میکنی اگه به خوای میتونی استراحت کنی من دیگه باید برم.
من : من ازت ممنونم ببخشید سرت داد زدم.
تو بهترین دوستمی.
جونگکوک : ( لبخند ) مشکلی نیست.
از اتاق بیرون اومدم.
وی : حالش خوبه؟؟؟
جونگکوک : اون حالش خوب نیست میفهمی؟؟؟
جیمین : تقصیر من بود بهش گفتی؟؟؟
جونگکوک : نه نتونستم نمیخوام بهش چیزی بگم.
احساس میکنم نگفتنش بهتره حالا هم برین سر کارتون.
از زبان نویسنده : جونگ کوک معلوم بود ناراحته وی دنبالش رفت و قهوه ای که تو دستش داشت و به جونگکوک داد.
جونگکوک : ممنون
وی : حالت خوبه؟؟
جونگکوک : اره من خوبم تو خودت خوبی خوشحالم برگشتی بیمارستان بدون تو خیلی خلوت بود همه مریض ها کلی سراغتو میگرفتن.
وی : خوشحالم خوب من دیگه میرم تا مزاحمت نشم.
وی جونگکوک رو تنها گذاشت و به دیدن مریض هایی که جدید اومده بودن رفت.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)