10 اسلاید امتیازی توسط: 🎉Sharmin انتشار: 3 سال پیش 1,016 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام عشقای من مرسی از نظرات خوبتون از پنجاه رد کرد و گزاشتم امروز که گذاشتم جمعه هست مرسی کیوتی های من نظرات به 50 برسه 1 ثانیه نگذشته بعدی رو گزاشتم مرسی از همه😍🥰راستی این دفعه گزینه ها متفاوت شد فقط ببینید🥰مرسیی
از چشم مرینت👈لوکا سریع اومد گفت جانم مرینت.گفتم لوکا آدرین😰😣داره میره ز....ز....ز...زندان اون پسره ی عوضی دست از سره ما بر نمیداره چه غلطی کردم که بهش رو دادم.گفت ها😱😵گفتی زندان برا چی چجوری با چه مدرکی.گفتم این پسره اون روز خیلی حرف اضافی و بد درباره آدرین زد منم عصبی شدم و محکم سرش رو کوبوندم به در و کامل شکست حالا اون عکسای فتوشاپ درست کرده که سره اون رو زده به دیوار باید سریعتر بریم به کلانتری😨گفت کدوم کلانتری.گفتم نمیدونم هر چی بشه تا ۱ ساعت دیگه اخبار میگه تلویزیون رو روشن کن وقتی روشن کرد دیدم زده خبر فوری هم اکنون آقای آگراست مد پاریس در راه کلانتری و زندان با یک مرد سر شکسته دیده شد😐🤦♀️وای بدم میاد از انقدر جنجال.لوکا گفت وایمیستیم ببینیم میگه کدوم کلانتری🥱
از چشم آدرین👈بعد از اتفاقاتی بد😔رسیدیم کلانتری من رو بردن پیشه رییسشون😐نشستم گفت توضیح.گفتم آقای قاضی.گفت متنت رو زود آماده کردی تا قاضی مونده من قاضی نیستم😐.گفتم آها ببخشید آقای سرکار.دوباره پرید وسطه حرفم گفت من سطفانم😐.میخواستم بزنم دهنش حیف که سدوانه گفتم آقای سدوان یا هر چیه دیگه ای من سره این رو نشکوندم گفت چه مدرکی دارید.گفتم مدرک😟.مارک با قاطعیت گفت:سره من رو شکوندی حرف اضافه هم میزنی آقا این عکسا نگاه کنید گرفت عکسا رو گفت بله اینها کاملا درسته آقای آگراست اگه اعتراف نکنید به زندان محکوم میشوید و طبق عکس هایی که از سره آقای مارک معلومه چهار جای سرش شکسته و شما به یک سال زندان محکمید.گفتم نه نه نه نمیشه ۱ سال اصلا در پاریس نیست.گفت برای شما هست و صدا کردن منو ببرن زندان😢ای خدا
دو روز بعد:حالم بد بود غذام خیلی کم بود آدمای خیلی بدی اونجا بودن😢من یا باید ۴۰۰ دلار میدادم یا اینجا میموندم اما چرا اینجوری حساب کرد تا اونجایی که من میدونم باید بخاطر سر شکستگی ۱ ماه زندان یا ۱۰۰ دلار داده بشه مگه😠مارک مارک مارررک🤬مگه اون خریده باشدشون بعید نیست یه صدایی یهو اومد:کسایی که میخونم ملاقاتی دارن:آقای اندرشتلندر،گارلیرد،آدرین آگراست،کلاروساکی.رفتم با شور و شوق ببینم کیه بابامه یا یکی دیگه در حالی که میدونستم بانوم😢نیس وقتی یادم اومد دیگه شور و شوقی برا رفتن نداشتم رفتم توی یه اتاق دیدم مرینت نشسته و اشک از چشماش میاد:😢.😍روی حرف زدن نداشتم😥میدونستم که اون منو😣مقصر میدونه دیدم اومد دستم رو گرفت😢گفت آدری مَ....مَ...(اشک از چشمش افتاد)..مَن متاسفم.اومد بغلم و محکم گرفت منو😢اشک از چشمام می بارید یعنی بخشیده منو.همونجوری که تو بغلم بود گفت متاسفم زود قضاوتت کردم😭روی نگاه کردنت رو ندارم آدری.دلم آروم شد دستام بسته بود اما حرکت میکرد آروم لپش رو گرفتم.گفتم من هیچوقت به کسی که دوسش دارم مخصوصا بانوم خیانت نمیکنم.آروم بوسیدمش.نشستم رو میز گفت چرا آوردتت این بیشئور.گفتم😥اومدن و منو به حکم شکوندن سرش بردن فردا هم دادگاه دارن.گفت آدرین من دیروز رفتم فتوشاپیا.پیش همه رفتم یکیشون بهم گفت که دوستته و میخواستن عکس ازت درست کنن.گفتم پس بخاطر این دوستم دیروز زنگ زد😢پس بعد از اینکه از پیشه دوستم رفته یه جا دیگه فتوشاپ کرده😠😠گفت خیلی دلم برات تنگ میشه گفتم من بیشتر یهو یه خانم با موهای بلند و نارنجی اومد گفت آقای آگراست وقتتون تمومه.گفتم بله😥مرینت متاسفم باید برم این مارک حتما به اینا گفته که وقت بهم کم بدن باورت نمیشه همشون رو خریده بخاطر یه سر شکستگی یک سال زندان یا ۴۰۰ دلار بهم خورده(آروم بهش گفتم).گفت یک سال😢😭آدرین نه نه نه اومد بغلم باید میرفتم از بغلش دراومدم براش بوس فرستادم اونم فرستاد اشک از چشمامون میومد دوباره عشقه ما از پیشه هم دور شد😢😭
از چشم مرینت👈داشتم از زندان می رفتم خیلی ناراحت بودم و گریه میکردم😢رفتم بیرون.توی ماشین پیش لوکا نشستم گفت چطور بود.پریدم بغلس گفتم ل...و...ک...ا آدرین بهترینه اما اما😥گفت آروم باش میدونم چی میگی😥ما باید از مارک شکایت کنیم.یه خنده ای اومد تو دهنم گفتم هه اون ما از اون شکایت کنیم ۲ سال زندان میخوریم کمش بابا این پسره انقدر پول داره که چی بگم برات از پیتر مدی نیویورک که براش طراحی میکنه بیشتر داره😏هر چی داشته باباش بهش رسیده😒یجوری من رو نگاه میکرد که تعجب کردم:😐گفتم چرا اینجوری کردی:😐گفت هیچی تو فکر بودم که چرا من که از خواهرم انقدر اطلاعات که تو از مارک داری ندارم😅گفتم:😁ول کن حرکت کن تو راه گفتم چی شد اون دختره همسایمون.سریع قیافش جدی شد و یجوری من رو نگاه کرد:😳.گفتم چیزی شد.کامل معلوم بود توش الان یه جنگ روانیه قیافش دیدن داره😅:😖گفت:هیچی میخواستم بگم مرینت اون منو به فرزندی قبول کرد😍🥰.وای این معلومه یا دیوونش شده یا یه چیزی زده😅زدم تو گردنش گفتم بی عقل جون مگه میخوای فرزندش بشی😐.گفت من کی گفتم میخوام فرزندش بشم😐.گفتم همین الان گفتی به فرزندی قبول کرد.گفت:یا اشتب شنیدی یا دررررر رفته من میگم اون منو به همسری قبول کرده😍.🤦♀️آه همسر زنه تو شوهری دیگه حوصله تذکر نداشتم.گفتم اه واقعا🙂☺گفت:آرررررره.گفتم رررررررررررر مجنون جون رسیدیم خونت😐بیا بریم.گفت باش از ماشین که پیاده شدم یه پیام به گوشیم اومد.از جیبم در اوردم بازش کردم دیدم بالای گوشیم زده ناشناس:چی شد رفتی ملاقاتش😏رفتم سریع خونه ی لوکا.رفتم تو اتاق خالیشون پیام رو کامل باز کردم:چی شد رفتی ملاقاتش😏سالم سلامت بود خطی که بهش نیوفتاده بود عژیژم.رفتم نوشتم خیلی بیشئوری مارک میدونم خودتی.نوشت وای میگی مارک دلم آروم میشه عژیژم دوباره بگو.نوشتم ساکت شو ببینم😠.گفت ببین این آدرینتت تا آخر عمرش تو زندان میمونه تو از خیلی اتفاقات خبر نداری فقط سرشکستگی نیس😏.نوشتم خیلی عوضی ای دیگه چی هس.گفت:خودت بعدا میفهمی تا همینجا بدونی کافیه اون دیگه هیچوقت از زندان بیرون نمیاد مگه اینکه تو عروس خانواده زوکربرگ بشی☺و ازم بچه بیاری.عصبانی شدم سریع از اون پیاما اسکرین شات گرفتم و لوکا رو صدا کردم ببین پدرت رو در میارم پدرت رو😠نمیذارم نفس بکشی😡
سریع به لوکا گفتم:لوکا بیا نگاه کن چه پیامایی داده این پسره ما میتونیم با این مدرک جمع کنیم و آدرین رو از زندان دربیاریم و این نفهم رو بذاریم جاش.اومد گفت ببینم پیام ها رو نشونش دادم یهو دیدم به جای همه ی پیاماش زده این پیام حذف شد😵لوکا گفت کو میرنت ما با این پیام حذف شد به هیج جا نمی رسیم.گفتم نامرد خودش حذف کرد😟فهمیدش😠اما من یه اسکرین شات از پیاماش گرفتم بزار.رفتم تو گالری و آوردمش گفتم ببین🤨گفت:آره اینا پیاماشه اما پلیس از کجا میخواد بفهمه که این مارکه.گفتم خب زنگ میزنه میفهمه دیگه بلند شو بلند شو بریم کلانتری.گفت آه مرینت🥱تازه برگشتیم خستم.گفتم بلند شو شب بارونی میشه نمیشه رفت.گفت جونه تو.قیافه من:😐.قیافه اون🥱بالاخره بعد از کلی حوادث پت و مت گانه😅ما رفتیم کلانتری بعد به سکار گفتم آقا نگاه کنید بهم چی گفته و عکس رو بهش نشون دادم.گفت بله اما آقای مارک زوکربرگ ایشون نیست.گفتم اتفاقا هست.گفت شمارش رو دارید این عکس میتونه اصلا ساختگی باشه.گفتم بله شمارش رو دارم و رفتم همونجایی که پیام داد تو واتساپ زدم رو شمارش بعد مَرده شماره رو گرفت بعده ۱۰ ثانیه گفت ببخشید این خط سوخته.😱
از چشم آدرین👈تو فکر بودم:🥺یعنی میشه از دست این پسره راحت شم و دوباره به بغل مرینت راه پیدا کنم😔😣یهو دیدم صدا میزنن آقای آگراست ملاقاتی دارید.دوباره😨سریع رفتم ببینم کیه مرینت که اومده یه بار به این امید که مرینت باشه یا پدرم بدو بدو رفتم سمت جای ملاقاتی ها در رو که باز کردم دیدم مارک نشسته😨گفت بیا بشین.با ترس و لرز و عصبانیت نشستم.اون روبروم بود.گفت خب چه خبر بهت خوش میگذره.دستام رو موقعی که میخواستم برم پیشه مارک بسته بودن ببین این دیگه کیه که برای ملاقاتی باهاش باید دستم بسته باشه😢دلم میخواست با همین دستام بزنم دهنش خون بیاد اما نمیشد چون دوربین داشت.ادامه داد:چرا لال شدی چیه نکنه آبش از خنک گذشته شده تگرگی😏با قدرت گفتم:ببین دست از دست سره زندگیم بر میداری یا...حرفم رو قطع کرد اومد جلو چونم رو گرفت و گفت یا چی کوچول این زندگیه منه خب پس حرف اضافه نزن😠خب😤.همینطور که جلوم وایستاده بود محکم تف کردم تو صورتش گفتم:ببین خداییَم هست و داشتم میرفتم از اونجا که صدای خندش رو شنیدم:تو اینجور فک کن😏همون خدایی که میگی خودش میدونه کی لیاقت کی رو داره.داد زدم انقدر عوضی ای که به قدرت خدا هم شک داری.صداش بازم اومد دیگه اهمیت نمیدادم رفتم از اونجا بیرون و یه مامور من رو میبرد به زندان.صدای دادش اومد دادگاه میبینمت عضت زیاد.😠😠
یهو یه چیزی رو دیدم مرینت بود میگفت واستا آدرین اونور رو دیدم لیدی باگ بود عاشقتم آدری ماموره رو دیدم مارک بودش میگفت کجا با این عجله و چاقو دراورد و خواست بزنه بهم که یهو...دیدم ماموره خودش شده و اونی که من چاقو می دیدم کلید بود دستم رو باز کرد دیدم میگه برو تو سلولت دیگه آقا چرا من رو نگاه میکنی به چی زل زدی گفتم آهان ب...ا...ش رفتم یعنی دارم دیوونه میشم همش مرینت رو می دیدم که داره سلام میکنه اینورم لیدی باگ بود اونور رو می دیدم مارک با چاقو بود.داشتم دیوونه میشدم😥😞دیدم پلگ اومد گفت آدرین من گشنمه پنیر میخوام زندان ها خیلی بی کیفیته تصورم از زندان بهتر بود.گفتم پلگ موافقی فرار کنیم من دیگه نمیتونم.گفت نه آدرین اگه تو تبدیل شی و فرار کنی از دوربینا میبینن و هویتت لو میره تو هم که هر ثانیه توی تلویزیونایی وای به حال اینکه بفهمن که تو کت نواری وااای😵گفتم آه پلگ راس میگی اما من دیگه نمیتونم تحمل کنم😫گفت من پنیر مخوام من میرم بوفه ی اینجا پنیر سفارش بدم چممبر های خوشمزه ای اینجا داره گرفتمش گفتم نرو بابا اونا یه کوامی ببینن چی میگن خودم میرم برات میگیرم😒
از چشم مرینت👈داشتیم از کلانتری می رفتیم و تو ماشین بودیم خیلی این پیتر😠😠...هست،خَطش رو سوزونده لوکا گفت:بابا این زرنگ تر از این حرفاس این با پیام و زنگ زدن و عکس نمیشه کنترلش کرد.گفتم:پس بزار برم خونش ببین از اینور برو من خونشون رو بلدم من رو پیاده کن و برو خونه خودم میام.گفت:مرینت این پسره خطرناکه من باهات باید بیام.گفتم لوکا ول کن این قضیه بین خودمه به خدا اگه باهام بیای دیگه نه خونت میام نه بهت توجهی میکنم هتل زیاده این قضیه بین تو نیست لوکا.گفت آخه...حرفش رو قطع کردم گفتم تو خونه می بینمت و از ماشین پیاده شدم.با دستم اشاره کردم از اینجا بره وقتی رفت و مسیر رو عوض کرد.مطمئن شدم.یه تاکسی گرفتم و رفتم خونشون.زنگشون رو زدم یکی گفت بله:گفتم به مارک بگو بیاد پایین کارش دارم گفت:نیستش.یهو یکی از پشت گفتم جانم عشقم دلت برام تنگ شده.با قدرت برگشتم و مکحم چَک زدم تو صورتش تا جایی که لثه سمت راستش خونی شد.گفتم خجالت نمیکشی بی حیا چته از من چی میخوای.گفت عشق میخوام.گفتم ببین یا آدرین رو آزاد میکنی یا پلیس رو میکشونم این وسط.لپام رو گرفت گفت هر وقت ازدواج کردیم و بچه دار شدیم اینکارو میکنم خُب.دستش رو انداختم اونور:گفتم ببین نفهم تو هیچی نیستی ببین چجوری آزاد میکنم نفسمو و تو رو میندازم زندان.من تو رو به عنوان یه خرما حساب نمیکنم باهات ازدواج کنم😏.گفت هه میخوای نفست رو آزاد کنی به همون نفست بگو اینا رو صاف کنه و چند تا چک از تو جیبش دراورد.گفت:طبق این چک اقای آدرین آگراست با امضای خودش 5 میلیارد و نیم به من بدهکاره و نده ۱۰ سال زندان بهش میخوره افتاااد👇👇ضد زیاد نفسم و از پیشم رفت.داد زدم مااارک.مااارک مااارک.اما در خونه رو بست گفتم برگرررد نهه پنج میلیارد و نیم😫اشک از چشمام می ریخت😢آخه آدم چقدر میتونه بی... باشه ای خدااااا
از چشم مارک👈در خونه رو بستم داد زدم الکساندرررر.اومد گفت جانم.گفتم چی شد قضیه چکا کی میری از این پسره شکایت کنی که بره راحت شم.گفت مارک من فردا باید برم این چک رو بدم بانک برگشت که خورد میتونیم این کار رو بکنیم.گفتم:😑به من ربطی نداره چه مراحلی میخوای هر چه زودتر بِهتر.رو مبل لم دادم تلویزیون رو روشن کردم چرت و پرت پخش میکرد🥱فردا تو دادگاه بهت نشون میدم آقا آدرین دبگه تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی😏یاد این پلیسا افتادم با صدای بلند گفتم:الکساندر پوله این پلیسا رو زدی به حسابشون نریزی دیگه نمیشه از اینا رشوه گرفتا.گفت چشم میزنم.دیگه حوصله نداشتم لباسم رو دراوردم و شلوارم هم همین طور رفتم به سمت حیاط دیدم الکساندر با شربت از آشپزخونه اومد گفت:قربان دوباره میخواید برید سونا امروز ۲ بار رفتید.گفتم آرومم میکنه شاید استخر هم کمی شنا کنم🥱فعلا و پریدم تو استخر.🤦♂️یادم رفت میخواستم سونا برم آآه بعدش میرم😏حالا که میبینم پاریس شهره خوبیه دیگه حوصله ی طراحی برا اون پسره پیتر رو ندارم این همه براش زحمت میکشم همیشه هم میگه طراحیام برای یه مُد بده😑ولش کن مردک روانیه😏
مرسی کیوتی های من عاشقتونم نظرات فراموش نشه گفتم نظرات به 50 برسه ۱ ثانیه نشده میزارم مرسییی گلای من بذارید آنچه خواهید دید رو در بخش بعد ببینید بچه ها😍😍🥰🥰منتظر کامنتاتونم
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
شارلین جون این همون ادامهmarinette and adrian11 هست یا نه اخه من این وسط بین این همه تست میراکلسی گیج و منگ موندم
آره زهرا ادامه همونه😍
یه سوال هستی کیه ؟؟؟؟؟
داستانت هم خیلی عالیه هنوز کامل نخوندم العان بخش 2 داستان هستم ولی خدایی خیلی حال کردم خیلی عالیه ادامه بده بی زحمت این راستی خوب کردی که مارک رو کشتی حقش بود
بچه ها کی میدونسته مارک زاگربرگ مدیرعامل فیس بوک
بچه ها پارت بعد منتشر شدددددد🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳برید بخونید🤗🤗🤗🤗🤗🤗
سلام شارمین جان
تولدت مبارک عزیزم 🌺♥️🌹❤️🎀🤩😍🥰🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳💝💖💌💟❣️امیدوارم که ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹
۹۹۹۹۹۹۹۹ ساله بشی💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💝💝💝💝💝💝💖💖💝💖💝💖💝💖
داستانت عالی و بینظیر هست لطفا بعدی ها رو زودتر بزار عزیزم ممنونم❤️🌺🌺🌺🌸🌸🌹🌺❤️🌸❤️🌸❤️❤️✨🌺🤩🌸😍❤️🌺❤️🌹❤️🌸🌹🌸🌹🌺🌸🌸🌹🌸🌹🌺❤️ 🌺🌺❤️🌺🌸🌺❤️🌺🌺🌸🌹❤️🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌺🌸🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌺🌺🌸🌹❤️🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌸❤️💖💝
مرسی عزیزم😍🥰🥰🥰
تستچی جان🙏امروز میریم تو روز سوم تایید کن خواهش میکنم عدم نکن خیلی زحمت کشیدم روز تولدم هم هست🥺برات دعا میکنم موقع فوت کردن شمع که بهترین سایت تستچی بشی🥺😣😢
تولدت مبارک عزیزم امیدوارم خوش بهت بگزره 😉🥳🥰😘😘
عشقم تولدت مبارک🥳
چه لطیف است حس آغازی دوباره،
و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس😇
و چه اندازه عجیب است، روز ابتدای بودن!
و چه اندازه شیرین است امروز روز میلاد
روز تو💛!
روزی که تو آغاز شدی!
تولدت مبارک❤🥳🥳🥳
وای مرسی سنای عزیز😍🥰خیلی ممنونم🥰☺واسه یلی خوشحالم😍
من جواب یکی رو بدم🤗:SH.Y.K.SH مرینت به مارک جواب مثبت نمیده و ازش بدش میاد🤗و من خودم این رو میدونم وگرنه مثل مهشید و چند تا دیگه جواب مثبت میداد🤗چون مرینت طبق کارتون فقط عاشق آدرینه و سخت به دستش آورده🤗😊
☺🤗😘😍🥰
تولدت مبارک شارمین جون 🥳🥳🥳ایشالا به هرچی که خواستی برسی و در طول زندگیت موفق باشی❤❤❤
ممنونم امیر حسین عزیز😍🥰
تو قلبمی ❤❤❤
تولدتم مبارک ایشالا 100000000000ساله بشی❤❤❤❤❤
مرسی گلم انشالله عمر بالاتر به شما هم داده بشه مرسی😍🥰