
سلام با اینکه نظرات و لایک ها کم بود ولی گذاشتم پارت جدید رو امید وارم خوشتون بیاد😀😀😀
از زبان سوبارو ) میکی رنگ چشم هاش داشت سیاه میشد که آخر گرفتمش سمت خودم و چشم هاش رو خودم بستم 😧 ( دهقان فدا کار کی بودی تو 😂 ) 1 ماه بعد ........ راف دیگه مرده بود و من هم خیلی ناراحت بودم و چند روزی هست که تصمیم دارم خودکشی کنم ، برای همین راه افتادم به سمت دره خوناشامان ( وقت از این دره هر خوناشامی بیافتد میمیره ) وقتی رسیدم و وقتی که میخواستم خودم رو پرت کنم یک دفعه
آتوسا رو دیدم که جلو من وایستاده و گریه میکنه و میگه : سوبارو نکن لطفا نکن 😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢 سوبارو : تو اینجا چیکار میکنی ؟؟؟؟؟؟؟ آتوسا : اومدم پیش تو که سعی کنم خودکشی نکنی 😢😢😢 من ...... من باعث .. مرگ راف شدم 😭😭😭😭😭😭 نمیخوام باعث مرگ تو هم بشم 😭😭😭😭😭😭 با این حرفی که زد خیلی عصبانی شدم 😡😡😡😡 و یک سیلی بهش زدم و گفتم : تو اینقدر *** هستی و **** هستی که دیگه قاتل هم شدی ********* 😠😠😠😠😠 تو باعث شدی راف من بمیره 😢😢😢😢 تو میگی دوستم داری ولی اگه واقعا عاشق هستی باید عشقت رو آزاد بزاری نه اینکه اون رو عذاب بدی 😡😡😡 این عشق نیست انتقامه 😢😢😢
از زبان آتوسا ) با این حرفی که سوبارو زد خیلی ناراحت شدم 😢 یعنی واقعا من اینقدر احمق و بدجنس هستم 😔 ( از این هم بد تری 😐 و تو عشق عشقت رو برای عشق خودت کشتی 😐 چه عشق در عشقی شد 😂 ) آتوسا : سوبارو واقعا معذرت میخوام اصلا متوجه کار هام نبودم و وقتی هم فهمیدم که خیلی دیر شده 😔 ببین میدونم الان از من خیلی متنفری ولی من تا لحظه مرگم دوست دارم 💔 سوبارو : این عشق نیست ، اگه عاشق هستی نباید بزاری طرف مقابلت درد بکشه زجر بکشه 💘 تو نه تنها راف رو نابود کردی منم نابود کردی و این اصلا عشق نیست 💘
آتوسا : سوبارو تو همه ی این ها رو راست میگی ولی اگه عاشق هستی تو هم حال من رو درک میکنی که چرا این کار ها رو کردم و ببین نزار .... نزار منم داغ عشقم رو قبل از اینکه حتی از اون بشنوم دوست دارم بمیره 😢 تو از راف شنیدی که گفت دوست دارم ولی من از تو فقط توهین شنیدم و حتی یک بار از سر اجبار یا تاسف نگفتی دوستم داری 😢😢 منم دل دارم وقتی تو و راف رو اونجوری دیدم و خودم هم همیشه از عشق تو رد میشدم و تو هر بار هر سری بهم گفتی ازت متنفرم 💔😢 وقتی راف یک بار به تو همچین حرفی زد تو دلت بد شکست ببین من دارم هر سری از تو این جواب رو میشنوم 😢😢😢 اون یک بار گفت ولی تو صد بار گفتی اون صد بار گفت دوست داره ولی تو حتی به من یک بار هم نگفتی 💔 من دیگه واقعا خسته شدم ، هر چی میخواد بشه ، بشه 😭💘

از زبان سوبارو ) با حرف هایی که زد کاملا حالی که داشت رو درک میکردم و سر دروغ گفتم : من ..... آتوسا من دوست دارم☺ آتوسا افتاد روی زمین و گفت : میدونم ، میدونم داری دروغ میگی ولی بازم ...... ممنونم 💔😖 ........ 7 سال بعد .... آتوسا : بیا دختر نازم غذا بخور عزیز من ، نفصم ، راف من . سوبارو : ای جانم دختر بابا داره شام میخوره آره مامانش ؟ آتوسا : بله که میخوره ، نگاه کن سوبارو داره دندون های جدید در میاره نگاه کن دیگه 3 ساله شد نصف دندون هاش در اومده 😀😀😀 سوبارو : آره 😁 ......... سوبارو هر بار سر دروغ به آتوسا میگه دوستش داره ولی هنوز هم راف رو دوست داره و از وقتی دختر دار شده اون رو دوست داشته و اسم دخترشون هم راف هست ، این خانواده ظاهر شادی داره ولی در باطن سوبارو آتوسا رو اصلا دوست نداره و آتوسا هم میدونه که هیچ وقت نمیتونه عشق واقعی سوبارو باشه 💘 ...... عکس دخترشون در سن 8 سالگی
پایان داستان زندگی عجیب من 😁😁😁 امید وار هستم خوشتون اومده باشه ❤❤ لایک و کامنت بزارید لطفا 😀😀
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (4)