
سلام آجی ها گلم 🥰
با بچهها به جنگل اومده بودیم تا یکم بگردیم یه چادر زده بودیم آتیش روشن کرده بودیم دور آتیش نشستیم جان : خب نظر تون چیه یه داستان ترسناک تعریف کنم رز : آه جان من میترسم خب جان : نترس باو ترس نداره که ماریا : آره باو بخون حال میده جان : نظر تو چیه ا/ت : آره بخونید من نمی ترسم بخونید گوش میدم جان : اوکی (جان شروع کرد به خوندن داستان)
وقتی داشت میخوند یه صداهایی می آمد رز : صدای چیه وای خدا جان : نترس باو چیزی نیس صدای گرگه رز : وای گرگ نهه نهه من میترسم ا/ت : اصلا چطوره من برم کباب ها رو درست کنم تو آتیش جان : فکر خوبیه برو ما هم اینجا می شینیم رفتم کباب رو تو سیخ گذاشتم گذاشتم تو اتاق یکم اون ور تر بود یه صدا شنیدم
یکم رفتم جلوتر که دو تا چشم دیدم یکم ترسیدم ولی بعد رفتم جلو تر یه گرگ بود جلو من وایستاده بود چشم تو چشم عجیب بود که بهم حمله نمی کرد رفتم جلو بهش دست زدم بی حرکت بود این یعنی چی یه نگاه به پاهاش کردم که دیدم خونیه این یعنی زخمی شده بقلش کردم آوردم پیش بچه ها که همه زدن رز : وای اومد اون چیه گرگه
ا/ت : نترسید بچهها کاری بهتون نداره داشتم کباب رو درست می کردم که یدفعه اومد حق بهم حمله هم نکرد رفتم نزدیکش دیدم پاهاش زخمه شاید بخاطر همین بهمون پناه آورده رز : ولی اگر ما رو بخوره چی ا/ت : یااا اتفاقی نمی افته بین بی آزاره فقط پاش زخم شده همین یکم مراقبت نیاز داره مارتین : هم آره گمونم همینه ولی یکم عجیبه که تو نخورده یا گاز نگرفته ا/ت : هوم آره خب دیگه جان تو برو بقیه کبابا رو درست کن من حوصله ندارم جان : بگو میترسی ا/ت : اوکی میترسم اصلا برو
جان کبابا رو آورد باهم خوردیم یکم هم به گرگه دادم ماریا : به نظرتون این گرگه از کجا اومده؟ جان : خوب معلومه جنگل ا/ت : مهم نیست که از کجا اومده مهم اینه که چرا حمله نکرده مارتین : حتما میخوای حمله کنه ا/ت : نه اما حس عجیبی دارم خیلی عجیب جان : واقعا کاری به کار کسی نداره بهتر ا/ت چند روز ازش مراقبت کنه بخاطر زخم پاش ا/ت : هوم آره
رز : ولی اگه ا/ت بخوره چی ا/ت : وای رز خب اگه می خواست منو بخوره همون اول اینکارو میکرد اون بی آزاره اما یکم عجیبه با گرمای دیگه فرق داره جان : آره راست میگه پس نگران چیزی نباشید
لایک کامت بزارید خوشملا تا پارت بعدی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قشنگ بود 😍
🤞🤞