
سلام با پارت اول داستان جدیدم اومدم امیدوارم خوشتون بیاد

از زبان مرینت ) لباس پوشیدم و آماده شدم برای کنسرت امشبم بابا گفته بود که امشب شریکش و پسرش رو هم به کنرستم دعوک کرده ، ولی به من چه ربطی داره که کدوم گاو هایی قراره بیان 😜 منم که مامی جونم تاکید کرد زیاد نرقصم سر کنسرت چون اونا میان 😐 اوف عصاب نموند برام 😐 رفتم رو صحنه و با آهنگ معروفم بنگ بنگ شروع کردم 🎤 و خوندم و چند تا آهنگ دیگه ، در همین حال آواز خوندن سر میز مامی و بابا رو نگاه کردم و دو تا مرد دیدم و چون از قبل یک بار از دور شریک بابا رو دیده بودم شناختمش و فهمیدم بغل دستیش پسرش هست یکم دقت کردم دیدم مدل معروف آدرین هست 😝 از اون خوشم اصلا نمیاد نمد چرا و من از بس آهنگ خوندم کف کردم و برای همین کنسرت رو تموم کردم و نفر بعدی اومد ( تو کنسرت ها دو نفر هستن که نفر اول تموم میکنه نفر بعدی میاد ) رفتم سر میز مرینت : سلام 😁 پسر زشته (آدرین) گفت : سلام و بقیه هم هی سلام کردن و آخر من گارسون رو صدا کردم و گفتم : ببین من الان خیلی تشنمه برو دو بطری خوب پر از خ۔و ۔ن۔ برام بیار ، تا تو رو نکشتم 😈 مامی : اهم اهم ... مرینت یکم بهتر حرف بزن 😐 شریک بابام : 😅😅 چه دختری داری ادوارد ، خیلی خوب به گارسون حرفش رو زد . نه پس لالم بلد نیسم حرف بزنم 😐 دلم میخواست بهش بگم هه این تازه اولش بود ندید من چیا بلد به همه بگم شلغم 😐 آدرین ع . و .ض .ی ذهنم رو خونده بود که با آرنج بهم فهموند ، اصلا به من چه که فهمیدی 😜 بابا : آهنگ هات عالی بودن مرینت ☺ آدرین : آره مخصوصا آهنگ بنگ بنگ خیلی اون رو دوس دارم 😀 مرینت : مرسی بابا ، آره اون آهنگ زیاد طرفدار داره
گارسون بالاخره آورد نوشیدنی ها رو 😆 و منم یک لیوان پر پر ریختم و خوردم و دو تا لیوان پر دیگه هم خوردم داشتم دیگه میمردم از تشنگی 😂 آدرین هم یک لیوان خورد ولی بقیه نصف لیوان ، نمد چشونه ، به این خوشمزگی ناز میکنن 😛 خلاصه رفتیم بیرون که بابا و جیک گفتن : باید برن شرکت کار پیش اومده و مامان هم با ما دو تا موند و گفت : مرینت من میرم به کاگامی سر بزنم ببینم چیزی لازم نداره ، آدرین اگه میشه تو با مرینت برین بگردین یا برین خونه و آدرین خونه خودتون نرو بیا خونه ما چون پدرت هم میاد اونجا بعد برید 😀 مرینت : باش مامان نگران نباش آدرین : اوکی ، خدافظ ، بیا بریم مرینت پسره پرو چه زود میگه بریم ، مامان رفت و منم گفتم : بریم سر قبرم 😒 آدرین : نه عزیزم ، بریم خونه شما ها خستم ، حالا فردا شماره ام رو بهت میدم وقت انتخاب کن بریم سر قبرت 😂 پسره خیلی شیطون بود 😐 یکم از اخلاقش خوشم اومد که یک آن

دستش رو انداخت دور کمرم و خودش رو به سمتم آورد مرینت : هوی داداش فاصله ات رو رعایت کن 😐 آدرین : نمیخوام خواهری 😜یمرینت : برو بابا برادری 😂 آدرین : به به چه حاضر جواب 😈 مرینت : بله پس چی😈 آدرین : خانم حاضر جواب افتخار میدن 😉 مرینت : میخوای وسط خیابون رقص تانگو بریم 😐 آدرین : نه افتخار میدین که سوار ماشین بنده بشین 😉 مرینت : خودم ماشین دارم اونجاس اون قرمزه 😁 آدرین : میگم بیا سوار ماشین من بشو تو میگی ماشین قرمزه مال منه 😐 مرینت : نمیخوام آدرین : چرا ؟ مرینت : چون چ چسبیده به را آدرین : تبر بردار جدا کن مرینت : سنگینه آدرین : پس من اینجا چیکاره ام خودم بر میدارم برات 😜 مرینت : ول کن نیسی انگاری ها 😐 آدرین : نه ، سوار شو از زبان آدرین ) بالاخره سوار شد و منم صدا ظبط رو زیاد کردم روی آهنگ ( 3 ) بعد هم گاز دادم به سمت آدرسی که مری گفت ........ رسیدیم آدرین : حالا پیداه شو 😜 مرینت : پسره پرو 😐
رفتیم داخل خونه آدرین : خدمتکار ندارین ؟ مرینت : داریم اما خنگول ساعت 2 شبه رفتن خونه اشون که پایین باغ هست😐 با این حرفش خوشحال شدم و نزدیک شدم و گفتم : پس بزار کیفت رو من آویزون کنم و از شونه اش تا انگشت های دستش دستم رو کشیدم و کیف رو گفتم مرینت : زود تر میگرفتی کیف رو قلقلکم اومد 😂 نچ انگار این مری تو باغ نی ، همین الان دیگه برم تو حلق خانم بعد میگه قلقلکش اومد 😐 آدرین : خوب دیگه برو نوشیدنی چیزی بیار 😜 مرینت : نوکر بابات غلام سیاه 😐 آدرین : وللش بیا باهم بریم تو تیکه بارم میکنی تا بیاری .... رفتیم آشپزخونه
وقتی مرینت داشت ش . ر . ا . ب . خ . و . ن رو میرخت تو لیوان از پشت سر با دست هام دست هاش رو گفتم و سرم رو گذاشتم رو شونه اش 😈 ..... وایسا ، نه واقعا این تو باغ نیس کارش رو انجام میده 😐😐😐 مرینت : این کار ها رو من هیچ اثری نداره خودت رو نکش بوست نمیکنم 😂 آدرین : پس من میکنم 😈 دختره بازم تکون نخورد منم لپش رو بوس کردم بازم تکون نخورد و یک آن برگشت 😈 مرینت : بگیر بخور که بازم هیچ اثری رو من نداشت کارت 😂 اعصاب نزاشت دختره برام 😐 لیوان رو رفتم ریختم روی لباسش 😂😂😂
مرینت : من کم نمیارم و نصف بطری رو ریخت رو من و منم چون لباس سفید بود قرمز شد 😂😂 و من دویدم تو حال و مرینت هم دنبالم بقیه بطری رو خالی کرد 😂😂 بعد که بطری تموم شد گذاشت و میز و منم گرفتمش و کشوندمش سمت خودم که مرینت با این حرکتم داشت دیگه شاخ در میاورد و هولش دادم روی مبل 😈 اون شتلب افتاد روی مبل 😂 و منم رفتم ر . و . ی . مرینت و ، از . ل . ب . ش . رو ب . و . س . ی . د .م ( به اطلاع ب سانم این یک چیز عادی در میان خوناشام ها هست 😁 و لطفا گزارش نکنید چون کلا داستان + 15 سال هست 😁)
مرینت بازم تکون نخورد 😐 خودم دست بردار شدم و پاشدم 😐 ( راستی ناظر جان من انتشار کن 😢 ) و مرینت پاشد با دست هاش اومد سمتم منم که ذهنم رفت به نا کجا آباد 😂 و تو ذهنم گفتم بیا تو هم اومدی 😈 مرینت : به سر قبرت اومدم ، اومدم یقه تیشرتت رو مرتب کنم 😐 ( هر خوناشامی فقط یک از میتونه ذهن یک خوناشام رو بخونه یعنی دیگه نه آدرین میتونه و نه نرینت میتونه ، ولی میتونن ذهن بقیه رو بخونن البته فقط یک بار ) آدرین : آها بفرما مرتب کن 😂😂 بعد یقه تیشرتم رو صاف کرد مرینت : 😂😂😂😂😂😂😂 آدرین : به چی میخندی 😐 مرینت : به لباس هامون مال باز خوب بود مشکی هست زیاد دیده نمیشه ولی تو لباس فاتحه خونده شد توش 😂😂😂 لباسم از رنگ سفید تبدیل به رنگ صورتی شده بود 😂😂 خودمم خنده ام گرفت 😂 یک دفعه
ارورا خانم با یک دختر وارد شد ارورا : وای شما ها خوبین زخمی شدین چرا لباس هاتون قرمز شده 😵 مرینت : مامان چیزی نیست فقط این ها نوشیدنی هست همین 😆 از اون ور صدای خنده دختره بلند شد 😂 ارورا : اوف ، خیالم راحت شد ولی انگار خودتون چیزی نخوردین یا اینقدر خوردین که م . س . ت شدین اینجوری رو هم ش . ر . ا . ب هارو ریختین 😥 آدرین : نه نخوردیم ولی لباس هام تا تونستن خوردن 😂😂😂😂 دختره : سلام من کاگامی هستم 😅 و مرینت بهتره بری حمام آخه چون نیم تنه داری کمرت قرمز قرمز شده 😂😂 راست میگفت چون موقعی که لیوان رو رختم پایین بود و بیشتر رو کمرش ریخت 😂 مرینت : باش میرم و تو هم بهتره با کاگامی بری تا برات یک لباس پیدا کنه که بهت بخوره چون تیشرتت خیلی بد شده و اون پدر خوانده حیف شد که رنگ تیشرت صورتی شد 😂😂😂 ( چون آدرین یک تیشرت با طرح پدر خوانده تنش بود 😂 ) و همه رفتیم پی کاری

بلاخره یک تیشرت لش از مرینت برام پیدا شد ... و بعد از حمام مرینت اومد و گفت : وا این تیشرت لش من بود برای تو یکم آزاده من تو این گم میشم😐 آدرین : چون دختری و من چون پسرم اینجوری شده 😉 کاگامی : و چون هیکلی هم هستی اندازه ات شده ☺ مرینت : وایسا ببینم ، خاک تو سرت آدرین جلو دختره لباس عوض کردی 😐 آدرین : مگه عیبی داره 😌 مرینت : بله که عیب داره 😐 کاگامی تو چرا نگاه کردی 😐 کاگامی : چون چوب لباسی آدرین شده بودم هزار تا لباس تنش کرد کوچیک بود 😑 مرینت : وللش بیا بریم . آدرین : شما ها چه نسبتی با هم دارین 😮 دو تایی گفتن : دوستیم 😊😐 و ارورا خانم اومد و گفت :

بچه ها تموم شد 😀 عکس صفحه قبل لباس آدرین بود که از مرینت هست و این صفحه لباس مرینت
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چقد قشنگههههه 😍😜😝🤤
ممنون 😁
عالی بود آجی پارت سه کو
رد کردن و دوباره هم نوشتم رو شد برای همین چون ۲ به ۴ ربط داشت بی خیال ۳ شدم اتفاق خاصی نبود بالای ۱۸ سال بود همین 😂
همین مثبت ۱8 ها داستان رو جالب میکنه آجی 😈😈😈😈😈😈😂😂😂😂😂😂😂
چرا پارت 2 رو برسی نمیکنند خسته شدم دیگه میخوام پارت 3 رو بنویسم ولی اون هنوز نیومده 😣😣 تازه پارت آخر داستان زندگی عجیب من هم برسی نشده 💔 اگه یک ناظر این پارت اول رو خونده لطفا بره اون دو داستان رو تایید کنه 😢😢
بعدیییییییی
در حال برسی هست 😀😀😀
عالی من اینو تایید کردم 💚
وای مرسی دستت درد نکنه اینقدر دلشوره داشتم که نگو اگه تایید نشه ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤